بر این گفتار بر بگذشت یک چند
|
|
که شد در هر هنر خسرو هنرمند
|
چنان قادر سخن شد در معانی
|
|
که بحری گشت در گوهرفشانی
|
فصیحی کو سخن چون آب گفتی
|
|
سخن با او به اصطرلاب گفتی
|
چو از باریک بینی موی میسفت
|
|
به باریکی سخن چون موی میگفت
|
پس از نه سالگی مکتب رها کرد
|
|
حساب جنگ شیر و اژدها کرد
|
چو بر ده سالگی افکند بنیاد
|
|
سر سی سالگان میداد بر باد
|
بسر پنجه شدی با پنجه شیر
|
|
ستونی را قلم کردی به شمشیر
|
به تیر از موی بگشادی گره را
|
|
به نیزه حلقه بربودی زره را
|
در آن آماج کو کردی کمان باز
|
|
ز طبل زهره کردی طبلک باز
|
کسی کو ده کمان حالی کشیدی
|
|
کمانش را به حمالی کشیدی
|
ز ده دشمن کمندش خامتر بود
|
|
ز نه قبضه خدنگش تامتر بود
|
بدی گر خود بدی دیو سپیدی
|
|
به پیش بید برگش برگ بیدی
|
چو برق نیزه را بر سنگ راندی
|
|
سنان در سینه خارا نشاندی
|
چو عمر آمد به حد چارده سال
|
|
بر آمد مرغ دانش را پر و بال
|
نظر در جستنیهای نهان کرد
|
|
حساب نیک و بدهای جهان کرد
|