غریب شهر کسان تا نبوده باشد مرد | ازو درست نیاید غم غریبان خورد |
□
سلطان که به منزل گدایان آید | گر بر سر بوریا نشیند شاید |
□
در طالع من نیست که نزدیک تو باشم | میگویمت از دور دعا گر برسانند |
□
نیافرید خدایت به خلق حاجتمند | به شکر نعمت حق در به روی خلق مبند |
□
گر ز هفت آسمان گزند آید | راست بر عضو مستمند آید |
□
در گرگ نگه مکن که بزغاله برد | یک روز ببینی که پلنگش بدرد |
□
بشنو که من نصیحت پیران شنیدهام | پیش از تو خلق بوده و بعد از تو بودهاند |
□
مرغ جایی رود که چینه بود | نه به جایی رود که چی نبود |
□
خورشید که بر جامهی درویش افتد | از بخت نگونش ابر در پیش افتد |
□
تواضع گر چه محبوبست و فضل بیکران دارد | نباید کرد بیش از حد که هیبت را زیان دارد |
□
نه هر بیرون که بپسندی درونش همچنان باشد | بسا حلوای صابونی که زهرش در میان باشد |
□
سگ هم از کوچکی پلید بود | اصل ناپاک از او پدید بود |
□
شادمانی مکن که دشمن مرد | تو هم از مرگ جان نخواهی برد |
□
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود | مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود |
□
هر که دندان به خویشتن بنهاد | خیر دیگر به کس نخواهد داد |
□
بخت در اول فطرت چو نباشد مسعود | مقبل آن نیست که در حال بمیرد مولود |
□
ناامید از در رحمت به کجا شاید رفت | یارب از هر چه خطا رفت هزار استغفار |
□
سفله را قوت مده چندانکه مستولی شود | گرگ را چندانکه دندان تیزتر خونریزتر |
□
نهاد بد نپسندد خدای نیکوکار | امیر خفته و مردم ز ظلم او بیدار |
□
بزرگی نماند بر آن پایدار | که مردم به چشمش نمایند خوار |