در ستایش علاء الدین عطاملک جوینی صاحب دیوان

تو را به حاتم طایی مثل زنند و خطاست گل شکفته که گوید به ارغوان ماند؟
من این غلط نپسندم ز رای روشن خویش که طبع و دست تو گویم به بحر و کان ماند
جلال و قدر منیعت کجا و وهم کجا من آن نیم که در این موقفم زبان ماند
فنون فضل تو را غایتی و حدی نیست که نفس ناطقه را قدرت بیان ماند
تو معن زائده‌ای در کمال فضل و ادب که تا قیامت ازو در کتب نشان ماند
جهان نماند و اقبال روزگار تو باد که نام نیک تو باقیست تا جهان ماند
علی‌الخصوص که سعدی مجال قرب تو یافت حقیقت است که فکرت مع‌الزمان ماند
تو نیز غایت امکان ازو دریغ مدار که آن نماند و این ذکر جایدان ماند
به رغم انف اعادی دراز عمر بمان که دزد دوست ندارد که پاسبان ماند