شبی در خرقه رندآسا، گذر کردم به میخانه
|
|
ز عشرت میپرستان را، منور بود کاشانه
|
ز خلوتگاه ربانی، وثاقی در سرای دل
|
|
که تا قصر دماغ ایمن بود ز آواز بیگانه
|
چو ساقی در شراب آمد، به نوشانوش در مجلس
|
|
به نافرزانگی گفتند کاول مرد فرزانه
|
به تندی گفتم آری من، شراب از مجلسی خوردم
|
|
که من پیرامن شمعش، نیارد بود پروانه
|
دلی کز عالم وحدت، سماع حق شنیدست او
|
|
به گوش همتش دیگر، کی آید شعر و افسانه
|
گمان بردم که طفلانند وز پیری سخن گفتم
|
|
مرا پیری خراباتی، جوابی داد مردانه
|
که نور عالم علوی، فرا هر روزنی تابد
|
|
تو اندر صومعش دیدی و ما در کنج میخانه
|
کسی کامد درین خلوت، به یکرنگی هویدا شد
|
|
چه پیری عابد زاهد، چه رند مست دیوانه
|
گشادند از درون جان در تحقیق سعدی را
|
|
چو اندر قفل گردون زد کلید صبح دندانه
|