صاحبا عمر عزیزست غنیمت دانش
|
|
گوی خیری که توانی ببر از میدانش
|
چیست دوران ریاست که فلک با همه قدر
|
|
حاصل آنست که دایم نبود دورانش
|
آن خدایست تعالی، ملک الملک قدیم
|
|
که تغییر نکند ملکت جاویدانش
|
جای گریهست برین عمر که چون غنچهی گل
|
|
پنجروزست بقای دهن خندانش
|
دهنی شیر به کودک ندهد مادر دهر
|
|
که دگرباره به خون در نبرد دندانش
|
مقبل امروز کند داروی درد دل ریش
|
|
که پس از مرگ میسر نشود درمانش
|
هر که دانه نفشاند به زمستان در خاک
|
|
ناامیدی بود از دخل به تابستانش
|
گر عمارت کنی از بهر نشستن شاید
|
|
ورنه از بهر گذشتن مکن آبادانش
|
دست در دامن مردان زن و اندیشه مدار
|
|
هر که با نوح نشیند چه غم از طوفانش
|
معرفت داری و سرمایهی بازرگانی
|
|
چه به از دولت باقی بده و بستانش
|
دولتت باد وگر از روی حقیقت برسی
|
|
دولت آنست که محمود بود پایانش
|
خوی سعدیست نصیحت چه کند گر نکند
|
|
مشک دارد نتواند که کند پنهانش
|