گر مرا دنیا نباشد خاکدانی گو مباش
|
|
باز عالی همتم، زاغ آشیانی گو مباش
|
بز نیم در آخور قسمت، گیاهی گو مرو
|
|
سگ نیم بر خوانچهی رزق استخوانی گو مباش
|
گر همه کامم برآید نیم نانی خورده گیر
|
|
ور جهان بر من سرآید نیم جانی گو مباش
|
من سگ اصحاب کهفم بر در مردان مقیم
|
|
گرد هر در مینگردم استخوانی گو مباش
|
چون طمع یکسو نهادم پایمردی گو مخیز
|
|
چون زبان اندر کشیدم ترجمانی گو مباش
|
وه که آتش در جهان زد عشق شورانگیز من
|
|
چون من اندر آتش افتادم جهانی گو مباش
|
در معنی منتظم در ریسمان صورتست
|
|
نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش
|
در بن دیوار درویشی چه خوابت میبرد
|
|
سر بنه بر بام دولت نردبانی گو مباش
|
گر به دوزخ در بمانم خاکساری گو بسوز
|
|
ور بهشت اندر نیابم بوستانی گو مباش
|
من چیم در باغ ریحان، خشک برگی، گو بریز
|
|
من کیم در باغ سلطان، پاسبانی، گو مباش
|
سعدیا درگاه عزت را چه میباید سجود
|
|
گرد خاک آلودهای بر آستانی گو مباش
|