هر که هر بامداد پیش کسیست | هر شبانگاه در سرش هوسیست | |
دل منه بر وفای صحبت او | کانچنان را حریف چون تو بسیست | |
مهربانی و دوستی ورزد | تا تو را مکنتی و دسترسیست | |
گوید اندر جهان تویی امروز | گر مرا مونسی و همنفسیست | |
باز با دیگری همین گوید | کاین جهان بیتو بر دلم قفسیست | |
همچو زنبور در به در پویان | هر کجا طعمهای بود مگسیست | |
همه دعوی و فارغ از معنی | راستگویی میان تهی جرسیست | |
پیش آن ذم این کند که خریست | نزد این عیب آن کند که خسیست | |
هر کجا بینی این چنین کس را | التفاتش مکن که هیچ کسیست |