گل سرخ رویم نگر زر ناب | فرو رفت، چون زرد شد آفتاب | |
هوس پختن از کودک ناتمام | چنان زشت نبود که از پیر خام | |
مرا میبباید چو طفلان گریست | ز شرم گناهان، نه طفلانه زیست | |
نکو گفت لقمان که نازیستن | به از سالها بر خطا زیستن | |
هم از بامدادان در کلبه بست | به از سود و سرمایه دادن ز دست | |
جوان تا رساند سیاهی به نور | برد پیر مسکین سپیدی به گور |