مکن با بدان نیکی ای نیکبخت
|
|
که در شوره نادان نشاند درخت
|
نگویم مراعات مردم مکن
|
|
کرم پیش نامردمان گم مکن
|
به اخلاق نرمی مکن با درشت
|
|
که سگ را نمالند چون گربه پشت
|
گر انصاف خواهی سگ حق شناس
|
|
به سیرت به از مردم ناسپاس
|
به برفاب رحمت مکن بر خسیس
|
|
چو کردی مکافات بر یخ نویس
|
ندیدم چنین پیچ بر پیچ کس
|
|
مکن هیچ رحمت بر این هیچ کس
|
بخندید و گفت ای دلارام جفت
|
|
پریشان مشو زین پریشان که گفت
|
گر از ناخوشی کرد بر من خروش
|
|
مرا ناخوش از وی خوش آمد به گوش
|
جفای چنین کس نباید شنود
|
|
که نتواند از بیقراری غنود
|
چو خود را قوی حال بینی و خوش
|
|
به شکرانه بار ضعیفان بکش
|
اگر خود همین صورتی چون طلسم
|
|
بمیری و اسمت بمیرد چو جسم
|
وگر پرورانی درخت کرم
|
|
بر نیک نامی خوری لاجرم
|
نبینی که در کرخ تربت بسی است
|
|
بجز گور معروف، معروف نیست
|
به دولت کسانی سر افراختند
|
|
که تاج تکبر بینداختند
|
تکبر کند مرد حشمت پرست
|
|
نداند که حشمت به حلم اندرست
|