مروت ندیدم در آیین خویش | که مهمان بخسبد دل از فاقه ریش | |
مرا نام باید در اقلیم فاش | دگر مرکب نامور گو مباش | |
کسان را درم داد و تشریف و اسب | طبیعی است اخلاق نیکو نه کسب | |
خبر شد به روم از جوانمرد طی | هزار آفرین گفت بر طبع وی | |
ز حاتم بدین نکته راضی مشو | از این خوب تر ماجرایی شنو |