مرا دستگاهی که پیرامن است | پدر گفت میراث جد من است | |
نه ایشان به خست نگه داشتند | بحسرت بمردندو بگذاشتند؟ | |
به دستم نیفتاد مال پدر | که بعد از من افتد به دست پسر؟ | |
همان به که امروز مردم خورند | که فردا پس از من به یغما برند | |
خور و پوش و بخشای و راحت رسان | نگه می چه داری ز بهر کسان؟ | |
برند از جهان با خود اصحاب رای | فرو مایه ماند به حسرت بجای | |
زر و نعمت اکنون بده کان تست | که بعد از تو بیرون ز فرمان تست | |
به دنیا توانی که عقبی خری | بخر، جان من، ورنه حسرت بری |