گفتار اندر دلداری هنرمندان

دو تن، پرور ای شاه کشور گشای یکی اهل بازو، دوم اهل رای
ز نام آوران گوی دولت برند که دانا و شمشیر زن پرورند
هر آن کو قلم را نورزید و تیغ بر او گر بمیرد مگو ای دریغ
قلم زن نکودار و شمشیر زن نه مطرب که مردی نیاید ز زن
نه مردی است دشمن در اسباب جنگ تو مدهوش ساقی و آواز چنگ
بسا اهل دولت به بازی نشست که ملکت برفتش به بازی ز دست