محمد بن سعد بن ابوبکر

تو منزل شناسی و شه راهرو تو حقگوی و خسرو حقایق شنو
چه حاجت که نه کرسی آسمان نهی زیر پای قزل ارسلان
مگو پای عزت بر افلاک نه بگو روی اخلاص بر خاک نه
بطاعت بنه چهره بر آستان که این است سر جاده راستان
اگر بنده‌ای سر بر این در بنه کلاه خداوندی از سر بنه
به درگاه فرمانده ذوالجلال چو درویش پیش توانگر بنال
چو طاعت کنی لبس شاهی مپوش چو درویش مخلص برآور خروش
که پروردگارا توانگر تویی توانای درویش پرور تویی
نه کشور خدایم نه فرماندهم یکی از گدایان این درگهم
تو بر خیر و نیکی دهم دسترس وگرنه چه خیرآید از من به کس؟
دعا کن به شب چون گدایان به سوز اگر می‌کنی پادشاهی به روز
کمر بسته گردن کشان بر درت تو بر آستان عبادت سرت
زهی بندگان را خداوندگار خداوند را بنده‌ی حق گزار