قسمت اول

گر زحمت مردمان این کوی از ماست یا جرم ترش بودن آن روی از ماست
فردا متغیر شود آن روی چو شیر ما نیز برون شویم چون موی از ماست

وه وه که قیامتست این قامت راست با سرو نباشد این لطافت که تراست
شاید که تو دیگر به زیارت نروی تا مرده نگوید که قیامت برخاست

سرو از قدت اندازه‌ی بالا بردست بحر از دهنت لل لالا بردست
هر جا که بنفشه‌ای ببینم گویم مویی ز سرت باد به صحرا بردست

امشب که حضور یار جان افروزست بختم به خلاف دشمنان پیروزست
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا آن شب که تو در کنار باشی روزست

آن شب که تو در کنار مایی روزست و آن روز که با تو می‌رود نوروزست
دی رفت و به انتظار فردا منشین دریاب که حاصل حیات امروزست

گویند هوای فصل آزار خوشست بوی گل و بانگ مرغ گلزار خوشست
ابریشم زیر وناله‌ی زار خوشست ای بیخبران اینهمه با یار خوشست

خیزم بروم چو صبر نامحتملست جان در قدمش کنم که آرام دلست
و اقرار کنم برابر دشمن و دوست کانکس که مرا بکشت از من بحلست

آن ماه که گفتی ملک رحمانست این بار اگرش نگه کنی شیطانست
رویی که چو آتش به زمستان خوش بود امروز چو پوستین به تابستانست

آن سست وفا که یار دل سخت منست شمع دگران و آتش رخت منست
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف جرم از تو نباشد گنه از بخت منست

از بس که بیازرد دل دشمن و دوست گویی به گناه مسخ کردندش پوست
وقتی غم او بر همه دلها بودی اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست