گر زحمت مردمان این کوی از ماست | یا جرم ترش بودن آن روی از ماست | |
فردا متغیر شود آن روی چو شیر | ما نیز برون شویم چون موی از ماست |
□
وه وه که قیامتست این قامت راست | با سرو نباشد این لطافت که تراست | |
شاید که تو دیگر به زیارت نروی | تا مرده نگوید که قیامت برخاست |
□
سرو از قدت اندازهی بالا بردست | بحر از دهنت لل لالا بردست | |
هر جا که بنفشهای ببینم گویم | مویی ز سرت باد به صحرا بردست |
□
امشب که حضور یار جان افروزست | بختم به خلاف دشمنان پیروزست | |
گو شمع بمیر و مه فرو شو که مرا | آن شب که تو در کنار باشی روزست |
□
آن شب که تو در کنار مایی روزست | و آن روز که با تو میرود نوروزست | |
دی رفت و به انتظار فردا منشین | دریاب که حاصل حیات امروزست |
□
گویند هوای فصل آزار خوشست | بوی گل و بانگ مرغ گلزار خوشست | |
ابریشم زیر ونالهی زار خوشست | ای بیخبران اینهمه با یار خوشست |
□
خیزم بروم چو صبر نامحتملست | جان در قدمش کنم که آرام دلست | |
و اقرار کنم برابر دشمن و دوست | کانکس که مرا بکشت از من بحلست |
□
آن ماه که گفتی ملک رحمانست | این بار اگرش نگه کنی شیطانست | |
رویی که چو آتش به زمستان خوش بود | امروز چو پوستین به تابستانست |
□
آن سست وفا که یار دل سخت منست | شمع دگران و آتش رخت منست | |
ای با همه کس به صلح و با ما به خلاف | جرم از تو نباشد گنه از بخت منست |
□
از بس که بیازرد دل دشمن و دوست | گویی به گناه مسخ کردندش پوست | |
وقتی غم او بر همه دلها بودی | اکنون همه غمهای جهان بر دل اوست |