انعام کن به گوشهی چشم ارادتی | تا بندهی تو باشم و منت پذیر تو | |
صاحبدلی به تربیتم گفت زینهار | غوغا مکن که دوست ندارد نفیر تو | |
شاهد منجمست چه حاجت به شرح حال | در وی نگاه کن که بداند ضمیر تو |
□
وه که چه آزار بود من از مهر تو | لیک چو باز آمدی آن همه برداشتی | |
سر چو برآورد صبح بپوشد گناه | روز همه روز جنگ شب همه شب آشتی |