بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
|
|
و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی
|
امید از بخت میدارم بقای عمر چندانی
|
|
کز ابر لطف بازآید به خاک تشنه بارانی
|
میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
|
|
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی
|
مگر لیلی نمیداند که بی دیدار میمونش
|
|
فراخای جهان تنگست بر مجنون چو زندانی
|
دریغا عهد آسانی که مقدارش ندانستم
|
|
ندانی قدر وصل الا که درمانی به هجرانی
|
نه در زلف پریشانت من تنها گرفتارم
|
|
که دل دربند او دارد به هر مویی پریشانی
|
چه فتنهست این که در چشمت به غارت میبرد دلها
|
|
تویی در عهد ما گر هست در شیراز فتانی
|
نشاید خون سعدی را به باطل ریختن حقا
|
|
بیا سهلست اگر داری به خط خواجه فرمانی
|
زمان رفته بازآید ولیکن صبر میباید
|
|
که مستخلص نمیگردد بهاری بی زمستانی
|