اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
|
|
به هتک پرده صاحب دلان همیکوشی
|
چنین قیامت و قامت ندیدهام همه عمر
|
|
تو سرو یا بدنی شمس یا بناگوشی
|
غلام حلقه سیمین گوشوار توام
|
|
که پادشاه غلامان حلقه در گوشی
|
به کنج خلوت پاکان و پارسایان آی
|
|
نظاره کن که چه مستی کنند و مدهوشی
|
به روزگار عزیزان که یاد میکنمت
|
|
علی الدوام نه یادی پس از فراموشی
|
چنان موافق طبع منی و در دل من
|
|
نشستهای که گمان میبرم در آغوشی
|
چه نیکبخت کسانی که با تو هم سخنند
|
|
مرا نه زهره گفت و نه صبر خاموشی
|
رقیب نامتناسب چه اهل صحبت توست
|
|
که طبع او همه نیش و تو سر به سر نوشی
|
به تربیت به چمن گفتم ای نسیم صبا
|
|
بگوی تا ندهد گل به خار چاووشی
|
تو سوز سینه مستان ندیدی ای هشیار
|
|
چو آتشیت نباشد چگونه برجوشی
|
تو را که دل نبود عاشقی چه دانی چیست
|
|
تو را که سمع نباشد سماع ننیوشی
|
وفای یار به دنیا و دین مده سعدی
|
|
دریغ باشد یوسف به هر چه بفروشی
|