هرگز این صورت کند صورتگری
|
|
یا چنین شاهد بود در کشوری
|
سرورفتاری صنوبرقامتی
|
|
ماه رخساری ملایک منظری
|
میرود وز خویشتن بینی که هست
|
|
در نمیآید به چشمش دیگری
|
صد هزارش دست خاطر در رکاب
|
|
پادشاهی میرود با لشکری
|
عارضش باغی دهانش غنچهای
|
|
بل بهشتی در میانش کوثری
|
ماه رویا مهربانی پیشه کن
|
|
خوبرویی را بباید زیوری
|
بی تو در هر گوشه پایی در گلست
|
|
وز تو در هر خانه دستی بر سری
|
چون همایم سایهای بر سر فکن
|
|
تا در اقبالت شوم نیک اختری
|
در خداوندی چه نقصان آیدش
|
|
گر خداوندی بپرسد چاکری
|
مصلحت بودی شکایت گفتنم
|
|
گر به غیر از خصم بودی داوری
|
سعدیا داروی تلخ از دست دوست
|
|
به که شیرینی ز دست دیگری
|
خاکی از مردم بماند در جهان
|
|
وز وجود عاشقان خاکستری
|