گر کنم در سر وفات سری | سهل باشد زیان مختصری | |
ای که قصد هلاک من داری | صبر کن تا ببینمت نظری | |
نه حرامست در رخ تو نظر | که حرامست چشم بر دگری | |
دوست دارم که خاک پات شوم | تا مگر بر سرم کنی گذری | |
متحیر نه در جمال توام | عقل دارم به قدر خود قدری | |
حیرتم در صفات بی چونست | کاین کمال آفرید در بشری | |
ببری هوش و طاقت زن و مرد | گر تردد کنی به بام و دری | |
حق به دست رقیب ناهموار | پیش خصم ایستاده چون سپری | |
زان که آیینهای بدین خوبی | حیف باشد به دست بی بصری | |
آه سعدی اثر کند در کوه | نکند در تو سنگ دل اثری | |
سنگ را سخت گفتمی همه عمر | تا بدیدم ز سنگ سختتری |