ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
|
|
رخساره زمین چو تو خالی نیافته
|
تابندهتر ز روی تو ماهی ندیده چرخ
|
|
خوشتر ز ابروی تو هلالی نیافته
|
بر دور عارض تو نظر کرده آفتاب
|
|
خود را لطافتی و جمالی نیافته
|
چرخ مشعبد از رخ تو دلفریبتر
|
|
در زیر هفت پرده خیالی نیافته
|
خود را به زیر چنگل شاهین عشق تو
|
|
عنقای صبر من پر و بالی نیافته
|
تا کی ز درد عشق تو نالد روان من
|
|
روزی به لطف از تو مثالی نیافته
|
افتاده در زبان خلایق حدیث من
|
|
با تو به یک حدیث مجالی نیافته
|
زایل شود هر آن چه به کلی کمال یافت
|
|
عمرم زوال یافت کمالی نیافته
|
گلبرگ عیش من به چه امید بشکفد
|
|
از بوستان وصل شمالی نیافته
|
سعدی هزار جامه به روزی قبا کند
|
|
یک مهربانی از تو به سالی نیافته
|