ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو
|
|
نادرست اندر نگارستان دنیی روی تو
|
دختران مصر را کاسد شود بازار حسن
|
|
گر چو یوسف پرده بردارد به دعوی روی تو
|
گر چه از انگشت مانی برنیاید چون تو نقش
|
|
هر دم انگشتی نهد بر نقش مانی روی تو
|
از گل و ماه و پری در چشم من زیباتری
|
|
گل ز من دل برد یا مه یا پری نی روی تو
|
ماه و پروین از خجالت رخ فروپوشد اگر
|
|
آفتاب آسا کند در شب تجلی روی تو
|
مردم چشمش بدرد پرده اعمی ز شوق
|
|
گر درآید در خیال چشم اعمی روی تو
|
روی هر صاحب جمالی را به مه خواندن خطاست
|
|
گر رخی را ماه باید خواند باری روی تو
|
رسم تقوا مینهد در عشقبازی رای من
|
|
کوس غارت میزند در ملک تقوا روی تو
|
چون به هر وجهی بخواهد رفت جان از دست ما
|
|
خوبتر وجهی بباید جستن اولی روی تو
|
چشمم از زاری چو فرهادست و شیرین لعل تو
|
|
عقلم از شورش چو مجنونست و لیلی روی تو
|
ملک زیبایی مسلم گشت فرمان تو را
|
|
تا چنین خطی مزور کرد انشی روی تو
|
داشتند اصحاب خلوت حرفها بر من ز بد
|
|
تا تجلی کرد در بازار تقوا روی تو
|
خرده بر سعدی مگیر ای جان که کاری خرد نیست
|
|
سوختن در عشق وان گه ساختن بی روی تو
|