گواهی امینست بر درد من
|
|
سرشک روان بر رخ زرد من
|
ببخشای بر ناله عندلیب
|
|
الا ای گل نازپرورد من
|
که گر هم بدین نوع باشد فراق
|
|
به نزد تو باد آورد گرد من
|
که دیدست هرگز چنین آتشی
|
|
کز او میبرآید دم سرد من
|
فغان من از دست جور تو نیست
|
|
که از طالع مادرآورد من
|
من اندرخور بندگی نیستم
|
|
وز اندازه بیرون تو درخورد من
|
بداندیش نادان که مطرود باد
|
|
ندانم چه میخواهد از طرد من
|
و گر خود من آنم که اینم سزاست
|
|
ببخش و مگیر ای جوانمرد من
|
تو معذور داری به انعام خویش
|
|
اگر زلتی آمد از کرد من
|
تو دردی نداری که دردت مباد
|
|
از آن رحمتت نیست بر درد من
|