خوشا و خرما وقت حبیبان
|
|
به بوی صبح و بانگ عندلیبان
|
خوش آن ساعت نشیند دوست با دوست
|
|
که ساکن گردد آشوب رقیبان
|
دو تن در جامهای چون پسته در پوست
|
|
برآورده دو سر از یک گریبان
|
سزای دشمنان این بس که بینند
|
|
حبیبان روی در روی حبیبان
|
نصیب از عمر دنیا نقد وقتست
|
|
مباش ای هوشمند از بی نصیبان
|
چو دانی کز تو چوپانی نیاید
|
|
رها کن گوسفندان را به ذئبان
|
من این رندان و مستان دوست دارم
|
|
خلاف پارسایان و خطیبان
|
بهل تا در حق من هر چه خواهند
|
|
بگویند آشنایان و غریبان
|
لب شیرین لبان را خصلتی هست
|
|
که غارت میکند هوش لبیبان
|
نشستم با جوانمردان اوباش
|
|
بشستم هر چه خواندم بر ادیبان
|
که میداند دوای درد سعدی
|
|
که رنجورند از این علت طبیبان
|