ما دل دوستان به جان بخریم
|
|
ور جهان دشمنست غم نخوریم
|
گر به شمشیر میزند معشوق
|
|
گو بزن جان من که ما سپریم
|
آن که صبر از جمال او نبود
|
|
به ضرورت جفای او ببریم
|
گر به خشمست و گر به عین رضا
|
|
نگهی بازکن که منتظریم
|
یک نظر بر جمال طلعت دوست
|
|
گر به جان میدهند تا بخریم
|
گر تو گویی خلاف عقلست این
|
|
عاقلان دیگرند و ما دگریم
|
باش تا خون ما همیریزند
|
|
ما در آن دست و قبضه مینگریم
|
گر برانند و گر ببخشایند
|
|
ما بر این در گدای یک نظریم
|
دوست چندان که میکشد ما را
|
|
ما به فضل خدای زنده تریم
|
سعدیا زهر قاتل از دستش
|
|
گو بیاور که چون شکر بخوریم
|
ای نسیم صبا ز روضه انس
|
|
برگذر پیش از آن که درگذریم
|
تو خداوندگار باکرمی
|
|
گر چه ما بندگان بی هنریم
|