ما در خلوت به روی خلق ببستیم
|
|
از همه بازآمدیم و با تو نشستیم
|
هر چه نه پیوند یار بود بریدیم
|
|
وان چه نه پیمان دوست بود شکستیم
|
مردم هشیار از این معامله دورند
|
|
شاید اگر عیب ما کنند که مستیم
|
مالک خود را همیشه غصه گدازد
|
|
ملک پری پیکری شدیم و برستیم
|
شاکر نعمت به هر طریق که بودیم
|
|
داعی دولت به هر مقام که هستیم
|
در همه چشمی عزیز و نزد تو خواریم
|
|
در همه عالم بلند و پیش تو پستیم
|
ای بت صاحب دلان مشاهده بنمای
|
|
تا تو ببینیم و خویشتن نپرستیم
|
دیده نگه داشتیم تا نرود دل
|
|
با همه عیاری از کمند نجستیم
|
تا تو اجازت دهی که در قدمم ریز
|
|
جان گرامی نهاده بر کف دستیم
|
دوستی آنست سعدیا که بماند
|
|
عهد وفا هم بر این قرار که بستیم
|