امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
|
|
خواب در روضه رضوان نکند اهل نعیم
|
خاک را زنده کند تربیت باد بهار
|
|
سنگ باشد که دلش زنده نگردد به نسیم
|
بوی پیراهن گم کرده خود میشنوم
|
|
گر بگویم همه گویند ضلالیست قدیم
|
عاشق آن گوش ندارد که نصیحت شنود
|
|
درد ما نیک نباشد به مداوای حکیم
|
توبه گویندم از اندیشه معشوق بکن
|
|
هرگز این توبه نباشد که گناهیست عظیم
|
ای رفیقان سفر دست بدارید از ما
|
|
که بخواهیم نشستن به در دوست مقیم
|
ای برادر غم عشق آتش نمرود انگار
|
|
بر من این شعله چنانست که بر ابراهیم
|
مرده از خاک لحد رقص کنان برخیزد
|
|
گر تو بالای عظامش گذری وهی رمیم
|
طمع وصل تو میدارم و اندیشه هجر
|
|
دیگر از هر چه جهانم نه امیدست و نه بیم
|
عجب از کشته نباشد به در خیمه دوست
|
|
عجب از زنده که چون جان به درآورد سلیم
|
سعدیا عشق نیامیزد و شهوت با هم
|
|
پیش تسبیح ملایک نرود دیو رجیم
|