گر تیغ برکشد که محبان همیزنم
|
|
اول کسی که لاف محبت زند منم
|
گویند پای دار اگرت سر دریغ نیست
|
|
گو سر قبول کن که به پایش درافکنم
|
امکان دیده بستنم از روی دوست نیست
|
|
اولیتر آن که گوش نصیحت بیاکنم
|
آوردهاند صحبت خوبان که آتشست
|
|
بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم
|
من مرغ زیرکم که چنانم خوش اوفتاد
|
|
در قید او که یاد نیاید نشیمنم
|
دردیست در دلم که گر از پیش آب چشم
|
|
برگیرم آستین برود تا به دامنم
|
گر پیرهن به درکنم از شخص ناتوان
|
|
بینی که زیر جامه خیالیست یا تنم
|
شرطست احتمال جفاهای دشمنان
|
|
چون دل نمیدهد که دل از دوست برکنم
|
دردی نبوده را چه تفاوت کند که من
|
|
بیچاره درد میخورم و نعره میزنم
|
بر تخت جم پدید نیاید شب دراز
|
|
من دانم این حدیث که در چاه بیژنم
|
گویند سعدیا مکن از عشق توبه کن
|
|
مشکل توانم و نتوانم که نشکنم
|