بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
|
|
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
|
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
|
|
بار دلست همچنان ور به هزار منزلم
|
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
|
|
کز طرفی تو میکشی وز طرفی سلاسلم
|
بارکشیده جفا پرده دریده هوا
|
|
راه ز پیش و دل ز پس واقعهایست مشکلم
|
معرفت قدیم را بعد حجاب کی شود
|
|
گر چه به شخص غایبی در نظری مقابلم
|
آخر قصد من تویی غایت جهد و آرزو
|
|
تا نرسم ز دامنت دست امید نگسلم
|
ذکر تو از زبان من فکر تو از جنان من
|
|
چون برود که رفتهای در رگ و در مفاصلم
|
مشتغل توام چنان کز همه چیز غایبم
|
|
مفتکر توام چنان کز همه خلق غافلم
|
گر نظری کنی کند کشته صبر من ورق
|
|
ور نکنی چه بر دهد بیخ امید باطلم
|
سنت عشق سعدیا ترک نمیدهی بلی
|
|
کی ز دلم به دررود خوی سرشته در گلم
|
داروی درد شوق را با همه علم عاجزم
|
|
چاره کار عشق را با همه عقل جاهلم
|