- ۱ دگر باره خیاط باد صبا
- ۲ از من گرفت گیتی یارم را
- ۳ کند از جا عاقبت سیلاب چشم تر مرا
- ۴ بگرفت شب ز چهرهی انجم نقابها
- ۵ سحابی قیرگون بر شد ز دریا
- ۶ ای آفتاب گردون! تاری شو و متاب
- ۷ ماندهام در شکنج رنج و تعب
- ۸ سخن بزرگ شود چون درست باشد و راست
- ۹ در شهربند مهر و وفا دلبری نماند
- ۱۰ ای دیو سپید پای در بند!
- ۱۱ به کام من بر، یک چند گشت گیهان بود
- ۱۲ هنگام فرودین که رساند ز ما درود؟
- ۱۳ رسید موکب نوروز و چشم فتنه غنود
- ۱۴ بهارا! بهل تا گیاهی برآید
- ۱۵ نخلی که قد افراشت، به پستی نگراید
- ۱۶ شب خرگه سیه زد و در وی بیارمید
- ۱۷ ای زده زنار بر، ز مشک به رخسار!
- ۱۸ بگریست ابر تیره به دشت اندر
- ۱۹ سنبل داری به گوشهی چمن اندر
- ۲۰ ای خامه! دو تا شو و به خط مگذر
- ۲۱ باز به پا کرد نوبهار، سرادق
- ۲۲ پیامی ز مژگان تر میفرستم
- ۲۳ ما فقیران که روز در تعبیم
- ۲۴ بیا تا جهان را به هم برزنیم
- ۲۵ خیز و طعنه بر مه و پروین زن
- ۲۶ ای به روی و به موی، لاله و سوسن!
- ۲۷ بر تختگاه تجرد، سلطان نامورم من
- ۲۸ مغز من اقلیم دانش، فکرتم بیدای او
- ۲۹ فغان ز جغد جنگ و مرغوای او
- ۳۰ منصور باد لشکر آن چشم کینهخواه
- ۳۱ خورشید برکشید سر از بارهی بره
- ۳۲ مگر میکند بوستان زرگری
- ۳۳ گر به کوه اندر پلنگی بودمی
- ۳۴ بدرود گفت فر جوانی