- ۱۸۱ با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
- ۱۸۲ شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
- ۱۸۳ شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
- ۱۸۴ نیست کاری به آنم و اینم
- ۱۸۵ مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
- ۱۸۶ بر در یار من سحر مست و خراب میروم
- ۱۸۷ من آن قلاش و رند بینوایم
- ۱۸۸ ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
- ۱۸۹ ما دگرباره توبه بشکستیم
- ۱۹۰ افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
- ۱۹۱ گر چه ز جهان جوی نداریم
- ۱۹۲ ما، کانده تو نیاز داریم
- ۱۹۳ من که هر لحظه زار میگریم
- ۱۹۴ گر ز شمعت چراغی افروزیم
- ۱۹۵ گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
- ۱۹۶ ناخورده شراب میخروشیم
- ۱۹۷ ناخورده شراب میخروشیم
- ۱۹۸ خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
- ۱۹۹ خیز، تا قصد کوی یار کنیم
- ۲۰۰ تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟