- ۱ هر سحر ناله و زاری کنم پیش صبا
- ۲ ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
- ۳ این حادثه بین که زاد ما را
- ۴ کشیدم رنج بسیاری دریغا
- ۵ ندیدم در جهان کامی دریغا
- ۶ سر به سر از لطف جانی ساقیا
- ۷ ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
- ۸ مست خراب یابد هر لحظه در خرابات
- ۹ دیدی چو من خرابی افتاده در خرابات
- ۱۰ به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت
- ۱۱ چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت
- ۱۲ عراقی بار دیگر توبه بشکست
- ۱۳ ساقی قدحی شراب در دست
- ۱۴ از پرده برون آمد ساقی، قدحی در دست
- ۱۵ دو اسبه پیک نظر میدوانم از چپ و راست
- ۱۶ شوری ز شراب خانه برخاست
- ۱۷ از میکده تا چه شور برخاست؟
- ۱۸ باز مرا در غمت واقعه جانی است
- ۱۹ ز خواب، نرگس مست تو سر گران برخاست
- ۲۰ ناگه از میکده فغان برخاست
- ۲۱ مهر مهر دلبری بر جان ماست
- ۲۲ چنین که حال من زار در خرابات است
- ۲۳ ندیدهام رخ خوب تو، روزکی چند است
- ۲۴ جانا، نظری، که دل فگار است
- ۲۵ دل، چو در دام عشق منظور است
- ۲۶ ساز طرب عشق که داند که چه ساز است؟
- ۲۷ در کوی خرابات، کسی را که نیاز است
- ۲۸ طرهی یار پریشان چه خوش است
- ۲۹ در سرم عشق تو سودایی خوش است
- ۳۰ رخ نگار مرا هر زمان دگر رنگ است
- ۳۱ شاد کن جان من، که غمگین است
- ۳۲ مشو، مشو، ز من خستهدل جدا ای دوست
- ۳۳ کی ببینم چهرهی زیبای دوست؟
- ۳۴ یک لحظه دیدن رخ جانانم آرزوست
- ۳۵ جز دیدن روی تو مرا رای دگر نیست
- ۳۶ هر دلی کو به عشق مایل نیست
- ۳۷ ساقی، ار جام می، دمادم نیست
- ۳۸ عشق سیمرغ است، کورا دام نیست
- ۳۹ دل، که دایم عشق میورزید رفت
- ۴۰ آه، به یکبارگی یار کم ما گرفت!
- ۴۱ باز هجر یار دامانم گرفت
- ۴۲ مرا گر یار بنوازد، زهی دولت زهی دولت
- ۴۳ کی از تو جان غمگینی شود شاد؟
- ۴۴ هر که را جام می به دست افتاد
- ۴۵ باز دل از در تو دور افتاد
- ۴۶ عشق، شوری در نهاد ما نهاد
- ۴۷ عشق شوقی در نهاد ما نهاد
- ۴۸ بر من، ای دل، بند جان نتوان نهاد
- ۴۹ بیرخت جان در میان نتوان نهاد
- ۵۰ هر شب دل پر خونم بر خاک درت افتد
- ۵۱ بنمای به من رویت، یارات نمیافتد
- ۵۲ با شمع روی خوبان پروانهای چه سنجد؟
- ۵۳ با عشق عقلفرسا دیوانهای چه سنجد؟
- ۵۴ با عشق قرار در نگنجد
- ۵۵ با عشق تو ناز در نگنجد
- ۵۶ جانا، حدیث شوقت در داستان نگنجد
- ۵۷ امروز مرا در دل جز یار نمیگنجد
- ۵۸ امروز مرا در دل جز یار نمیگنجد
- ۵۹ در حلقهی فقیران قیصر چه کار دارد؟
- ۶۰ با پرتو جمالت برهان چه کار دارد؟
- ۶۱ با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
- ۶۲ با درد خستگانت درمان چه کار دارد؟
- ۶۳ خرم تن آن کس که دل ریش ندارد
- ۶۴ بیا، کاین دل سر هجران ندارد
- ۶۵ دل، دولت خرمی ندارد
- ۶۶ راحت سر مردمی ندارد
- ۶۷ نگارا، بیتو برگ جان که دارد؟
- ۶۸ نگارا، بی تو برگ جان که دارد؟
- ۶۹ تا کی کشم جفای تو؟ این نیز بگذرد
- ۷۰ بیا بیا، که نسیم بهار میگذرد
- ۷۱ بیا، که عمر من خاکسار میگذرد
- ۷۲ پشت بر روزگار باید کرد
- ۷۳ یاد آن شیرین پسر خواهیم کرد
- ۷۴ می روان کن ساقیا، کین دم روان خواهیم کرد
- ۷۵ روی ننمود یار چتوان کرد
- ۷۶ روی ننمود یار چتوان کرد؟
- ۷۷ من رنجور را یک دم نپرسد یار چتوان کرد؟
- ۷۸ از در یار گذر نتوان کرد
- ۷۹ بدین زبان صفت حسن یار نتوان کرد
- ۸۰ بتم از غمزه و ابرو، همه تیر و کمان سازد
- ۸۱ چنین که غمزهی تو خون خلق میریزد
- ۸۲ اگر یکبار زلف یار از رخسار برخیزد
- ۸۳ آن را که چو تو نگار باشد
- ۸۴ تا بر قرار حسنی دل بیقرار باشد
- ۸۵ دیدهی بختم، دریغا کور شد
- ۸۶ من مست می عشقم هشیار نخواهم شد
- ۸۷ گر نظر کردم به روی ماه رخساری چه شد؟
- ۸۸ ناگه بت من مست به بازار برآمد
- ۸۹ ناگه بت من مست به بازار برآمد
- ۹۰ غلام حلقه به گوش تو زار باز آمد
- ۹۱ بیا، که بیرخ زیبات دل به جان آمد
- ۹۲ ز اشتیاق تو، جانا، دلم به جان آمد
- ۹۳ آشکارا نهان کنم تا چند؟
- ۹۴ آن را که غمت ز در براند
- ۹۵ این درد مرا دوا که داند؟
- ۹۶ در من نگرد یار دگربار که داند
- ۹۷ ای دل، چو در خانهی خمار گشادند
- ۹۸ نخستین باده کاندر جام کردند
- ۹۹ نگارا، جسمت از جان آفریدند
- ۱۰۰ اگر شکسته دلانت هزار جان دارند
- ۱۰۱ چو چشم مست تو آغاز کبر و ناز کند
- ۱۰۲ باز دلم عیش و طرب میکند
- ۱۰۳ هر که او دعوی مستی میکند
- ۱۰۴ به خرابات شدم دوش مرا بار نبود
- ۱۰۵ هر که در بند زلف یار بود
- ۱۰۶ تا کی از ما یار ما پنهان بود؟
- ۱۰۷ ای خوشا دل کاندر او از عشق تو جانی بود
- ۱۰۸ وه! که کارم ز دست میبرود
- ۱۰۹ اندرین ره هر که او یکتا شود
- ۱۱۰ نگارینی که با ما مینپاید
- ۱۱۱ مرا، گرچه ز غم جان میبرآید
- ۱۱۲ زان پیش که دل ز جان برآید
- ۱۱۳ آخر این تیره شب هجر به پایان آید
- ۱۱۴ صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
- ۱۱۵ صبا وقت سحر، گویی، ز کوی یار میآید
- ۱۱۶ گهی درد تو درمان مینماید
- ۱۱۷ مرا درد تو درمان مینماید
- ۱۱۸ ای باد صبا، به کوی آن یار
- ۱۱۹ دل در گره زلف تو بستیم دگر بار
- ۱۲۰ دل در گره زلف تو بستیم دگربار
- ۱۲۱ رخ سوی خرابات نهادیم دگربار
- ۱۲۲ نظر ز حال من ناتوان دریغ مدار
- ۱۲۳ غلام روی توام، ای غلام، باده بیار
- ۱۲۴ مرا از هر چه میبینم رخ دلدار اولیتر
- ۱۲۵ نیم چون یک نفس بی غم دلم خون خوار اولیتر
- ۱۲۶ سر به سر از لطف جانی ای پسر
- ۱۲۷ آب حیوان است، آن لب، یا شکر؟
- ۱۲۸ ای امید جان، عنایت از عراقی وامگیر
- ۱۲۹ بر درت افتادهام خوار و حقیر
- ۱۳۰ به دست غم گرفتارم، بیا ای یار، دستم گیر
- ۱۳۱ بیدلی را بی سبب آزرده گیر
- ۱۳۲ ای مطرب درد، پرده بنواز
- ۱۳۳ چون تو کردی حدیث عشق آغاز
- ۱۳۴ از غم عشقت جگر خون است باز
- ۱۳۵ کار ما، بنگر، که خام افتاد باز
- ۱۳۶ بیجمال تو، ای جهان افروز
- ۱۳۷ ساقی، ز شکر خنده شراب طرب انگیز
- ۱۳۸ در بزم قلندران قلاش
- ۱۳۹ تماشا میکند هر دم دلم در باغ رخسارش
- ۱۴۰ بکشم به ناز روزی سر زلف مشک رنگش
- ۱۴۱ نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
- ۱۴۲ صلای عشق، که ساقی ز لعل خندانش
- ۱۴۳ کردم گذری به میکده دوش
- ۱۴۴ باز غم بگرفت دامانم، دریغ
- ۱۴۵ حبذا عشق و حبذا عشاق
- ۱۴۶ بیا، که خانهی دل پاک کردم از خاشاک
- ۱۴۷ بیا، که خانهی دل پاک کردم از خاشاک
- ۱۴۸ دلی، که آتش عشق تواش بسوزد پاک
- ۱۴۹ گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
- ۱۵۰ تنگ آمدم از وجود خود، تنگ
- ۱۵۱ در جام جهان نمای اول
- ۱۵۲ ای دیده، بدار ماتم دل
- ۱۵۳ مبند، ای دل، بجز در یار خود دل
- ۱۵۴ خوشتر از خلد برین آراستند ایوان دل
- ۱۵۵ اکوس تلالات بمدام
- ۱۵۶ از دل و جان عاشق زار توام
- ۱۵۷ باز در دام بلا افتادهام
- ۱۵۸ ایندم منم که بیدل و بییار ماندهام
- ۱۵۹ یاران، غمم خورید، که غمخوار ماندهام
- ۱۶۰ ساقی، چو نمیدهی شرابم
- ۱۶۱ دل گم شد، ازو نشان نیابم
- ۱۶۲ دل گم شد، ازو نشان نمییابم
- ۱۶۳ هیهات! کزین دیار رفتم
- ۱۶۴ کجایی؟ای ز جان خوشتر ، شبت خوش باد ، من رفتم
- ۱۶۵ من باز ره خانهی خمار گرفتم
- ۱۶۶ من چه دانم که چرا از تو جدا افتادم؟
- ۱۶۷ اگر فرصت دهد، جانا، فراقت روزکی چندم
- ۱۶۸ در ملک لایزالی دیدم من آنچه دیدم
- ۱۶۹ در حسن رخ خوبان پیدا همه او دیدم
- ۱۷۰ آن بخت کو که بر در تو باز بگذرم؟
- ۱۷۱ تا کی از دست تو خونابه خورم؟
- ۱۷۲ چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
- ۱۷۳ چه خوش بودی، دریغا، روزگارم؟
- ۱۷۴ بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
- ۱۷۵ نگارا، بیتو برگ جان ندارم
- ۱۷۶ هر زمان جوری ز خوبان میکشم
- ۱۷۷ ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
- ۱۷۸ جانا، نظری که ناتوانم
- ۱۷۹ کجایی، ای دل و جانم، که از غم تو بجانم
- ۱۸۰ دلی یا دلبری، یا جان و یا جانان، نمیدانم
- ۱۸۱ با من دلشده گر یار نسازد چه کنم؟
- ۱۸۲ شاید که به درگاه تو عمری بنشینم
- ۱۸۳ شود میسر و گویی که در جهان بینم؟
- ۱۸۴ نیست کاری به آنم و اینم
- ۱۸۵ مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
- ۱۸۶ بر در یار من سحر مست و خراب میروم
- ۱۸۷ من آن قلاش و رند بینوایم
- ۱۸۸ ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
- ۱۸۹ ما دگرباره توبه بشکستیم
- ۱۹۰ افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
- ۱۹۱ گر چه ز جهان جوی نداریم
- ۱۹۲ ما، کانده تو نیاز داریم
- ۱۹۳ من که هر لحظه زار میگریم
- ۱۹۴ گر ز شمعت چراغی افروزیم
- ۱۹۵ گر چه دل خون کنی از خاک درت نگریزیم
- ۱۹۶ ناخورده شراب میخروشیم
- ۱۹۷ ناخورده شراب میخروشیم
- ۱۹۸ خیزید، عاشقان، نفسی شور و شر کنیم
- ۱۹۹ خیز، تا قصد کوی یار کنیم
- ۲۰۰ تا کی از دست فراق تو ستمها بینیم؟
- ۲۰۱ ز غم زار و حقیرم، با که گویم؟
- ۲۰۲ ز دلتنگی به جانم با که گویم؟
- ۲۰۳ ای دوست، بیا، که ما توراییم
- ۲۰۴ بیا، ای دیده، تا یک دم بگرییم
- ۲۰۵ تا کی همه مدح خویش گوییم؟
- ۲۰۶ شهری است بزرگ و ما دروییم
- ۲۰۷ بگذر ای غافل ز یاد این و آن
- ۲۰۸ مبتلای هجر یارم، الغیاث ای دوستان
- ۲۰۹ مقصود دل عاشق شیدا همه او دان
- ۲۱۰ در کف جور تو افتادم، تو دان
- ۲۱۱ رفت کار دل ز دست، اکنون تو دان
- ۲۱۲ ماهرخان، که داد عشق، عارض لاله رنگشان
- ۲۱۳ ز دل، جانا، غم عشقت رها کردن توان؟ نتوان
- ۲۱۴ نگار از سر کویت گذر کردن توان؟ نتوان
- ۲۱۵ عاشقی دانی چه باشد؟ بیدل و جان زیستن
- ۲۱۶ سهل گفتی به ترک جان گفتن
- ۲۱۷ تا توانی هیچ درمانم مکن
- ۲۱۸ ماهرویا، رخ ز من پنهان مکن
- ۲۱۹ بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
- ۲۲۰ ای یار، بیا و یاریی کن
- ۲۲۱ ای رخ جان فزای تو گشته خجسته فال من
- ۲۲۲ چه کنم که دل نسازم هدف خدنگ او من؟
- ۲۲۳ بپرس از دلم آخر، چه دل؟ که قطرهی خون
- ۲۲۴ چو دل ز دایرهی عقل بی تو شد بیرون
- ۲۲۵ ای حسن تو بیپایان، آخر چه جمال است این؟
- ۲۲۶ ای دل و جان عاشقان شیفتهی جمال تو
- ۲۲۷ ای دل و جان عاشقان شیفتهی لقای تو
- ۲۲۸ ای آرزوی جان و دلم ز آرزوی تو
- ۲۲۹ ای همه میل دل من سوی تو
- ۲۳۰ ترک من، ای من غلام روی تو
- ۲۳۱ آن مونس غمگسار جان کو؟
- ۲۳۲ ساقی، قدحی می مغان کو؟
- ۲۳۳ مانا دمید بوی گلستان صبح گاه
- ۲۳۴ ای جمالت برقع از رخ ناگهان انداخته
- ۲۳۵ ای راحت روح هر شکسته
- ۲۳۶ ای در میان جانم گنجی نهان نهاده
- ۲۳۷ ای هر دهن ز یاد لبت پر عسل شده
- ۲۳۸ در صومعه نگنجد، رند شرابخانه
- ۲۳۹ در صومعه نگنجد رند شرابخانه
- ۲۴۰ بازم از غصه جگر خون کردهای
- ۲۴۱ تا تو در حسن و جمال افزودهای
- ۲۴۲ تا زخوبی دل ز من بربودهای
- ۲۴۳ ای یار، مکن، بر من بییار ببخشای
- ۲۴۴ در کار من درهم آخر نظری فرمای
- ۲۴۵ ای دوست الغیاث! که جانم بسوختی
- ۲۴۶ نگارا، گر چه از ما برشکستی
- ۲۴۷ ای به تو زنده جسم و جان، مونس جان کیستی؟
- ۲۴۸ پیش ازینم خوشترک میداشتی
- ۲۴۹ ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
- ۲۵۰ ای عشق، کجا به من فتادی؟
- ۲۵۱ چه کردهام که دلم از فراق خون کردی؟
- ۲۵۲ جانا، نظری به ما نکردی
- ۲۵۳ چه بد کردم؟ چه شد؟ از من چه دیدی؟
- ۲۵۴ چه کردم؟ دلبرا، از من چه دیدی؟
- ۲۵۵ آمد به درت امیدواری
- ۲۵۶ ای دل، بنشین چو سوکواری
- ۲۵۷ تا چند عشق بازیم بر روی هر نگاری؟
- ۲۵۸ نگارا، کی بود کامیدواری
- ۲۵۹ نگارا، از وصال خود مرا تا کی جدا داری؟
- ۲۶۰ نمیدانم چه بد کردم، که نیکم زار میداری؟
- ۲۶۱ چه خوش باشد دلا کز عشق یار مهربان میری
- ۲۶۲ چو برقع از رخ زیبای خود براندازی
- ۲۶۳ از کرم در من بیچاره نظر کن نفسی
- ۲۶۴ نگارا، وقت آن آمد که یکدم ز آن من باشی
- ۲۶۵ خوشا دردی!که درمانش تو باشی
- ۲۶۶ چه خوش باشد! که دلدارم تو باشی
- ۲۶۷ الا قم، واغتنم یوم التلاقی
- ۲۶۸ اندوهگنی چرا؟ عراقی
- ۲۶۹ فمالی لم اطا سبع الطباقی
- ۲۷۰ لقد فاح الربیع و دار ساقی
- ۲۷۱ آن جام طرب فزای ساقی
- ۲۷۲ جانا، ز منت ملال تا کی؟
- ۲۷۳ دلربایی دل ز من ناگه ربودی کاشکی
- ۲۷۴ از غم دلدار زارم، مرگ به زین زندگی
- ۲۷۵ الا، قد طال عهدی بالوصال
- ۲۷۶ گر به رخسار تو، ای دوست، نظر داشتمی
- ۲۷۷ در جهان گر نه یار داشتمی
- ۲۷۸ گرنه سودای یار داشتمی
- ۲۷۹ ای که از لطف سراسر جانی
- ۲۸۰ ترسا بچهای، شنگی، شوخی، شکرستانی
- ۲۸۱ چنانم از هوس لعل شکرستانی
- ۲۸۲ سر عشقت کس تواند گفت؟ نی
- ۲۸۳ کی بود کین درد را درمان کنی؟
- ۲۸۴ نگویی باز: کای غم خوار چونی؟
- ۲۸۵ بیا، تا بیدلان را زار بینی
- ۲۸۶ ای خوشتر از جان، آخر کجایی؟
- ۲۸۷ ای ربوده دلم به رعنایی
- ۲۸۸ بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
- ۲۸۹ بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی
- ۲۹۰ پسرا، ره قلندر سزد ار به من نمایی
- ۲۹۱ چه بود گر نقاب بگشایی؟
- ۲۹۲ در کوی تو لولیی، گدایی
- ۲۹۳ دلی دارم، چه دل؟ محنت سرایی
- ۲۹۴ ز اشتیاق تو جانم به لب رسید، کجایی؟
- ۲۹۵ ز دو دیده خون فشانم، ز غمت شب جدایی
- ۲۹۶ زهی! جمال تو رشک بتان یغمایی
- ۲۹۷ سحرگه بر در راحت سرایی
- ۲۹۸ کشید کار ز تنهاییم به شیدایی
- ۲۹۹ همی گردم به گرد هر سرایی
- ۳۰۰ شدم از عشق تو شیدا، کجایی؟
- ۳۰۱ نیم بیتو دمی بیغم، کجایی؟
- ۳۰۲ درین ره گر بترک خود بگویی
- ۳۰۳ درین ره گر به ترک خود بگویی
- ۳۰۴ گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی
- ۳۰۵ نه از تو به من رسید بویی