- ۱ دیده تحمل نمیکند نظرت را
- ۲ عشق سلطان کرد بر ملک سخن رانی مرا
- ۳ گر سایهی جمال تو افتد بر آفتاب
- ۴ بیا بلبل که وقت گفتن تست
- ۵ برون زین جهان یک جهانی خوش است
- ۶ دنیا که من و تو را مکان است
- ۷ آن خداوندی که عالم آن اوست
- ۸ که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت
- ۹ درین دور احسان نخواهیم یافت
- ۱۰ ای که ز من میکنی سال حقیقت
- ۱۱ ای مرد فقر! هست تو را خرقهی تو تاج
- ۱۲ هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
- ۱۳ چه خواهد کرد با شاهان ندانم
- ۱۴ خسروا خلق در ضمان تواند
- ۱۵ کم خور غم تنی که حیاتش به جان بود
- ۱۶ در عجبم تا خود آن زمان چه زمان بود
- ۱۷ هر که همچون من و تو از عدم آمد به وجود
- ۱۸ حسن هر جا که در جهان برود
- ۱۹ چو دلبرم سر درج مقال بگشاید
- ۲۰ ای قوم درین عزا بگریید
- ۲۱ من بلبلم و رخ تو گلزار
- ۲۲ چند گفتم که فراموش کنم صحبت یار
- ۲۳ ای صبا گر سوی تبریز افتدت روزی گذر
- ۲۴ ای ز لعل تو چاشنی قند و شکر
- ۲۵ ایا نموده ز یاقوت درفشان گوهر
- ۲۶ به نزد همت من خردی ای بزرگ امیر!
- ۲۷ فی التوحید الباری تعالی
- ۲۸ ای پسر از مردم زمانه حذر گیر
- ۲۹ ما را به بوسه چون بگرفتیم در برش
- ۳۰ ایا ندیده ز قرآن دلت ورای حروف!
- ۳۱ ای جان تو مسافر مهمان سرای خاک!
- ۳۲ سزد که وزن نیارد به نزد گوهر سنگ
- ۳۳ ای که اندر ملک گفتی مینهم قانون عدل
- ۳۴ زهی بر جمال تو افشانده جان گل
- ۳۵ ای بلبل بوستان معقول
- ۳۶ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت
- ۳۷ ایا نگار صدف سینهی گهر دندان
- ۳۸ دلا گر دولتی داری طلب کن جای درویشان
- ۳۹ این قصیده را برای شیخ اجل سعدی نوشت و فرستاد
- ۴۰ در شب زلف تو قمر دیدن
- ۴۱ زهی از نور روی تو چراغ آسمان روشن
- ۴۲ ای تو را در کار دنیا بوده دست افزار دین
- ۴۳ چو بگذشت از غم دنیا به غفلت روزگار تو
- ۴۴ و باز به سعدی فرستاده است
- ۴۵ فی نعت نبی اکرم «ص»
- ۴۶ ای هشت خلد را به یکی نان فروخته!
- ۴۷ منم یارا بدین سان اوفتاده
- ۴۸ زهی رخت به دلم رهنمای اندیشه
- ۴۹ عروس چمن راست زیور شکوفه
- ۵۰ ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه
- ۵۱ زهی ز طرهی تو آفتاب در سایه
- ۵۲ ای دل بنه سر و مکش از کوی یار پای
- ۵۳ این قطعه را به دوست خود شیخ نور الدین فرزند شیخ محمود نوشت
- ۵۴ ای ز بازار جهان حاصل تو گفتاری
- ۵۵ دلبرا تا تو یار خویشتنی
- ۵۶ ملک دنیا و مردمان در وی
- ۵۷ ای صبا با دم من کن نفسی همراهی