- ۱ امیر خسرو در قرآن السعدین شرح میدهد که چون سلطان به «خان جهان» اقطاع «اوده»را عطا کرد ، وی با «خان جهان» در انجا ماند
- ۲ مگر آرزوی دیدن ما در و دوستان و خویشان او را باز به دهلی آورد:
- ۳ سلطان کیقباد، گر چه جوان عشرت پسند و عیاش بود مگر از فهم شعر بی بهره نبود وامیر خسرو را صله داد و مکلف به نظم آوردن شرح دیدار او سال پیش بین پسر و پدر (کیقباد و ناصرالدین محمود) نمود، زیرا امیر خسرو خ…
- ۴ اینک شاعر بیان می کند که چسان قران السعدین را به نظم آورد:
- ۵ چنان بنظر میرسد که آن سلطان عشرت طلب و هردم خیال، به این کتاب توجه نکرد و آن همه زر را که وعده کرده بود به امیر خسرو نداد، مگر امیر خسرو ازینکه مثنوی دلانگیزی گماشته است ، خرسند بود:
- ۶ از ینجاست که از مدح کردن اظهار بیزاری و ازاهل زمانه گله میکند
- ۷ (امیر خسرو ، درطی زندگی دور و دراز خویش باین توبه که در نزدیکی چهل سالگی کرده پابند نمیماند، چنانکه دربیان سرگذشت او خواندیم ) با این هم، امیر خسرو آرزوی واثق داشته تا در قران السعدین تازگیهای ادبی …
- ۸ عزم وی ، بر ایجاد گری ، درین ابیات شرح یافته :
- ۹ محض به سخن شناسان حق خورده گیری را قایل است:
- ۱۰ گر چه در پایان سرودن این اشعار بخود چنین خطاب کرده بود:
- ۱۱ امیر خسرو، در ایام نگاشتن اشعار قران السعدین هنوز مثنویهای خمسه را به جواب خمسه زنی می ننوشته است خود ملتفت است که این مثنوی او بر سبک نظامی است و آن استاد بزرگ را می ستاید:
- ۱۲ استاد دیگر، سعدی را نیز میستاید:
- ۱۳ (در پی این فهرست منظوم ابیات گزیدهای را از حمد، مناجات، نعت و معراج میآریم که محسنات معنوی عمده دارد) حمد:
- ۱۴ مناجات
- ۱۵ نعت
- ۱۶ معراج
- ۱۷ (حرکت ناصرالدین از لکهنو تی بنگال به سرزمین بیهار):
- ۱۸ (شرح حال پسری کیقبا دهلی):
- ۱۹ (در اثر حدوث وقایع دیگر حرکت سپاه چند هفته به تاخیرافتاد، تاآنکه سپا بسوی منزل اول ، یعنی تلیت و افغان پور عازم شد )
- ۲۰ پیام پدر
- ۲۱ جواب پسر
- ۲۲ پیام پدر
- ۲۳ جواب پسر
- ۲۴ پیام پدر
- ۲۵ جواب پسر
- ۲۶ (ناصرالدین محمود فرزند کهتر خود کیکاوس را با تحایف فرستاد)
- ۲۷ (کیقباد از دیدن برادر خود کیکاوس شادمان شد)
- ۲۸ ملاقات پدر و پسر لحظهی قران السعدین
- ۲۹ (اندرز پدر به پسر)
- ۳۰ (وداع پدر و پسر )
- ۳۱ (بازگشتن کیقباد بسوی دهلی )
- ۳۲ ( رسیدن کیقباد به دهلی )
- ۳۳ صفت دهلی
- ۳۴ صفت مسجد جامع
- ۳۵ صفت مناره
- ۳۶ صفت حوض
- ۳۷ صفت مردم شهر
- ۳۸ در صفت موسم گرمای هند
- ۳۹ در وصف کشتی هندی
- ۴۰ در صفت باران موسمی هند
- ۴۱ در وصف پیل جنگی هندی
- ۴۲ صفت طعام هندی
- ۴۳ در وصف جویدن «پان در هند»
- ۴۴ صفت زنان مطربهی هندی
- ۴۵ نمونهی کامل صنایع لفظی و معنوی در اشعار قران السعدین ایجاز
- ۴۶ تشبیه و تمثیل
- ۴۷ تخیل
- ۴۸ صبح
- ۴۹ دیگر صنایع بدیعی:
- ۵۰ عکس و تبدیل
- ۵۱ حسن تعلیل
- ۵۲ لف و نشر
- ۵۳ جمع تفریق تقسیم
- ۵۴ تجرید
- ۵۵ تجنیس
- ۵۶ قلب
- ۵۷ اشتقاق و شبه اشتقاق
- ۵۸ سیاق الاعداد
- ۵۹ مراعات النظیر
- ۶۰ ردالعجز علی الصدر
- ۶۱ ترصیع
- ۶۲ ذوقا فیتین
- ۶۳ تنسیق الصفات
- ۶۴ حکمت و اخلاق
- ۶۵ بمن فی العشق مات و حی فیه
- ۶۶ نیازمندی در حضرت بی نیازی که دماغ مختل بندگان را از گلشن یحبهم و یحبونه بوی بخشیده
- ۶۷ نعت کامل جمالی که سر ناخنی از حسنش یک بدر را دو هلال گردانید، صلی الله علیه و آله و سلم
- ۶۸ صفت معراج صاحبدلی، که از دو نون قاب قوسین، یک دائره میم محبت بنگاشت
- ۶۹ مدح شیخی در آئینهی صفا مثالی است از ذات محمد مصطفی با لعین نه بلعکس
- ۷۰ ستایش خلیفهی شائیسته علاء الدین محمد ثبته الله تعالی علی دین محمد مصطفی صلی الله علیه و سلم
- ۷۱ عرض صحیفهی طولانی نصیحت، پیش ضمیر ملهم سلطان، که نسخهایست صحیح از لوح محفوظ حفظ الله تعالی عن التلویح السو
- ۷۲ سرگذشت
- ۷۳ در سبب نظم این جواهر که زمرد وصف خضر خان واسطهی عقد اوست
- ۷۴ قلم زدن نخست در شرح تیغ زدن جمهور سلاطین ماضیهی دهلی
- ۷۵ داستان در حک کردن نقش کفر به پلارک چند از دیباچه عشق خضر خان که شاهی از سواد هندوستان و حرفی خان خانان بود
- ۷۶ آغاز انشعاب عشقهی عشق خضر خان از شاخ سبز و تر دول رانی
- ۷۷ گرم شدن چشم «دول رانی» در روی شمس الحق و الدین خضر خان و از تاب مهر، آب در چشمش گشتن، و مهربان گشتن آن چشمهی مهر، بران نیلوفر هندی، و چون شعاع خورشید، از صفر ابر زمین افتادن
- ۷۸ صفت ماهتابی که پیش از مهر روشن پردهی ابر حیا بر رو کشیده
- ۷۹ صفت بهار، و گلگشت شجرهی بلند بالش مملکت والا خضر خان طوبی له، در باغ بهشت آسا، و بسوی گلهای کرنه گذشتن، و بوی دوست باز یافتن، و هوش به باد دادن
- ۸۰ جدائی افگندن تیغ زبان بد گویان میان عاشق و معشوق، و روان شدن دول رانی از خانهی دولت سوی کشک لعل، و در فراق خضر خان، از دود آه، کوشک لعل را سیاه گردانیدن
- ۸۱ صفت آرایش شهر و کشور، چون عروس، از برای تزویج شاه و شاهزادهی بی جفت، خضرخان، زادت خضره راسه، و شاهت وجه العدو بباسه!
- ۸۲ صفت داغهای جدائی، که دود از نهاد آن دو آتش زده فراق براورده
- ۸۳ صفت شب سیاه هجران، که خضرخان را در کوشک جهان نمای جهان غم نمود، و دولرانی در قصر لعل غرق خوناب بود، و افروخته شدن شمع مراد آن دو محترق هم از آتش دل ایشان، و روشنائی در کار ایشان پدید گشتن
- ۸۴ رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
- ۸۵ خراب گشتن مجلس خانی از گردش دور مدام، و خفتن بخت بیدار خضر خان، به پریشانی این دولت در واقعه دیدن و تعبیر آن خواب پریشان از دل خسرو خستن
- ۸۶ راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
- ۸۷ عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
- ۸۸ کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
- ۸۹ بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
- ۹۰ در اختتام این سواد پر از آب زندگانی، که ماجرای دول رانی و خضرخان است ، خصصهما الله به عمر الخضر
- ۹۱ حکایت
- ۹۲ گزیده از سپهر اول
- ۹۳ ذکر عمارتی که بدار الخلاقه شد بلند و آغاز آن ز جامع دین بست کردگار
- ۹۴ اثبات ملک هند به حجت که جنت است حجت همه به قاعدهی عقل استوار
- ۹۵ ترجیح ملک هند به عقل از هوای خویش بر روم و بر عراق و خراسان و قندهار
- ۹۶ ترجیح اهل هند بر اهل عجم همه در زیرکی و دانش و دلهای هوشیار
- ۹۷ حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهی اژدر!
- ۹۸ مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حملهای زیر و زبر کردن چنان لشکر
- ۹۹ حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر
- ۱۰۰ جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر