- ۲۱ سکندر چو بشنید از یادگیر
- ۲۲ چو اسکندر آن نامهی او بخواند
- ۲۳ جهانجوی ده نامور برگزید
- ۲۴ بخندید قیدافه از کار اوی
- ۲۵ سکندر بیامد دلی همچو کوه
- ۲۶ چو طینوش گفت سکندر شنید
- ۲۷ همی چاره جست آن شب دیریاز
- ۲۸ وزان جایگه لشکر اندر کشید
- ۲۹ همی رفت منزل به منزل به راه
- ۳۰ وزان جایگه رفت خورشیدفش
- ۳۱ چو نزدیکی نرمپایان رسید
- ۳۲ بپرسید هرچیز و دریا بدید
- ۳۳ وزان جایگه شاد لشگر براند
- ۳۴ سکندر سوی روشنایی رسید
- ۳۵ سکندر چو بشنید شد سوی کوه
- ۳۶ سوی باختر شد چو خاور بدید
- ۳۷ همی رفت یک ماه پویان به راه
- ۳۸ ز راه بیابان به شهری رسید
- ۳۹ وزان روی لشکر سوی چین کشید
- ۴۰ بدان جایگه شاه ماهی بماند