- ۱ ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
- ۲ ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
- ۳ ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
- ۴ ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
- ۵ آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
- ۶ بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
- ۷ بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
- ۸ جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
- ۹ من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
- ۱۰ مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
- ۱۱ ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
- ۱۲ ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
- ۱۳ ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
- ۱۴ ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
- ۱۵ ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
- ۱۶ ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
- ۱۷ آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
- ۱۸ ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
- ۱۹ امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
- ۲۰ چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
- ۲۱ جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
- ۲۲ چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
- ۲۳ چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
- ۲۴ چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
- ۲۵ من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
- ۲۶ هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
- ۲۷ آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
- ۲۸ ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما
- ۲۹ ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
- ۳۰ ای فصل باباران ما برریز بر یاران ما
- ۳۱ بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
- ۳۲ دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
- ۳۳ می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
- ۳۴ ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
- ۳۵ ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما
- ۳۶ خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
- ۳۷ یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
- ۳۸ رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
- ۳۹ آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
- ۴۰ طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
- ۴۱ شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
- ۴۲ کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
- ۴۳ کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
- ۴۴ در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
- ۴۵ با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا
- ۴۶ دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
- ۴۷ ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
- ۴۸ ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
- ۴۹ با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
- ۵۰ ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
- ۵۱ گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
- ۵۲ چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
- ۵۳ عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
- ۵۴ از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
- ۵۵ شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
- ۵۶ عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
- ۵۷ مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
- ۵۸ رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
- ۵۹ تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
- ۶۰ ایا نور رخ موسی مکن اعمی صفورا را
- ۶۱ هلا ای زهره زهرا بکش آن گوش زهرا را
- ۶۲ بهار آمد بهار آمد سلام آورد مستان را
- ۶۳ چه چیزست آنک عکس او حلاوت داد صورت را
- ۶۴ تو دیدی هیچ عاشق را که سیری بود از این سودا
- ۶۵ ببین ذرات روحانی که شد تابان از این صحرا
- ۶۶ تو را ساقی جان گوید برای ننگ و نامی را
- ۶۷ از آن مایی ای مولا اگر امروز اگر فردا
- ۶۸ چو شست عشق در جانم شناسا گشت شستش را
- ۶۹ چه باشد گر نگارینم بگیرد دست من فردا
- ۷۰ برات آمد برات آمد بنه شمع براتی را
- ۷۱ اگر نه عشق شمس الدین بدی در روز و شب ما را
- ۷۲ به خانه خانه میآرد چو بیذق شاه جان ما را
- ۷۳ آمد بت میخانه تا خانه برد ما را
- ۷۴ گر زان که نهای طالب جوینده شوی با ما
- ۷۵ ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- ۷۶ آخر بشنید آن مه آه سحر ما را
- ۷۷ آب حیوان باید مر روح فزایی را
- ۷۸ ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
- ۷۹ ای خواجه نمیبینی این روز قیامت را
- ۸۰ امروز گزافی ده آن باده نابی را
- ۸۱ ای ساقی جان پر کن آن ساغر پیشین را
- ۸۲ معشوقه به سامان شد تا باد چنین بادا
- ۸۳ ای یار قمرسیما ای مطرب شکرخا
- ۸۴ چون گل همه تن خندم نه از راه دهان تنها
- ۸۵ از بهر خدا بنگر در روی چو زر جانا
- ۸۶ ای گشته ز تو خندان بستان و گل رعنا
- ۸۷ جانا سر تو یارا مگذار چنین ما را
- ۸۸ شاد آمدی ای مه رو ای شادی جان شاد آ
- ۸۹ یک پند ز من بشنو خواهی نشوی رسوا
- ۹۰ ای شاد که ما هستیم اندر غم تو جانا
- ۹۱ در آب فکن ساقی بط زاده آبی را
- ۹۲ زهی باغ زهی باغ که بشکفت ز بالا
- ۹۳ میندیش میندیش که اندیشه گریها
- ۹۴ زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- ۹۵ زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
- ۹۶ لب را تو به هر بوسه و هر لوت میالا
- ۹۷ رفتم به سوی مصر و خریدم شکری را
- ۹۸ ای از نظرت مست شده اسم و مسما
- ۹۹ دلارام نهان گشته ز غوغا
- ۱۰۰ بیا ای جان نو داده جهان را
- ۱۰۱ بسوزانیم سودا و جنون را
- ۱۰۲ سلیمانا بیار انگشتری را
- ۱۰۳ دل و جان را در این حضرت بپالا
- ۱۰۴ خبر کن ای ستاره یار ما را
- ۱۰۵ چو او باشد دل دلسوز ما را
- ۱۰۶ مرا حلوا هوس کردست حلوا
- ۱۰۷ امیر حسن خندان کن چشم را
- ۱۰۸ به برج دل رسیدی بیست این جا
- ۱۰۹ بکت عینی غداه البین دمعا
- ۱۱۰ تو بشکن چنگ ما را ای معلا
- ۱۱۱ برای تو فدا کردیم جانها
- ۱۱۲ ز روی تست عید آثار ما را
- ۱۱۳ ای مطرب دل برای یاری را
- ۱۱۴ اندر دل ما تویی نگارا
- ۱۱۵ ای جان و قوام جمله جانها
- ۱۱۶ ای سخت گرفته جادوی را
- ۱۱۷ از دور بدیده شمس دین را
- ۱۱۸ بنمود وفا از این جا
- ۱۱۹ برخیز و صبوح را بیارا
- ۱۲۰ تا چند تو پس روی به پیش آ
- ۱۲۱ چون خانه روی ز خانه ما
- ۱۲۲ دیدم رخ خوب گلشنی را
- ۱۲۳ دیدم شه خوب خوش لقا را
- ۱۲۴ ساقی تو شراب لامکان را
- ۱۲۵ گفتی که گزیدهای تو بر ما
- ۱۲۶ گستاخ مکن تو ناکسان را
- ۱۲۷ کو مطرب عشق چست دانا
- ۱۲۸ ما را سفری فتاد بیما
- ۱۲۹ مشکن دل مرد مشتری را
- ۱۳۰ بیدار کنید مستیان را
- ۱۳۱ من چو موسی در زمان آتش شوق و لقا
- ۱۳۲ در میان پرده خون عشق را گلزارها
- ۱۳۳ غمزه عشقت بدان آرد یکی محتاج را
- ۱۳۴ ساقیا در نوش آور شیره عنقود را
- ۱۳۵ ساقیا گردان کن آخر آن شراب صاف را
- ۱۳۶ پرده دیگر مزن جز پرده دلدار ما
- ۱۳۷ با چنین شمشیر دولت تو زبون مانی چرا
- ۱۳۸ سکه رخسار ما جز زر مبادا بیشما
- ۱۳۹ رنج تن دور از تو ای تو راحت جانهای ما
- ۱۴۰ درد ما را در جهان درمان مبادا بیشما
- ۱۴۱ جمله یاران تو سنگند و توی مرجان چرا
- ۱۴۲ دولتی همسایه شد همسایگان را الصلا
- ۱۴۳ دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را
- ۱۴۴ عقل دریابد تو را یا عشق یا جان صفا
- ۱۴۵ ای وصالت یک زمان بوده فراقت سالها
- ۱۴۶ در صفای باده بنما ساقیا تو رنگ ما
- ۱۴۷ آخر از هجران به وصلش دررسیدستی دلا
- ۱۴۸ از پی شمس حق و دین دیده گریان ما
- ۱۴۹ خدمت شمس حق و دین یادگارت ساقیا
- ۱۵۰ درد شمس الدین بود سرمایه درمان ما
- ۱۵۱ سر برون کن از دریچه جان ببین عشاق را
- ۱۵۲ دوش آن جانان ما افتان و خیزان یک قبا
- ۱۵۳ شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
- ۱۵۴ دیده حاصل کن دلا آنگه ببین تبریز را
- ۱۵۵ از فراق شمس دین افتادهام در تنگنا
- ۱۵۶ ای هوسهای دلم بیا بیا بیا بیا
- ۱۵۷ ای هوسهای دلم باری بیا رویی نما
- ۱۵۸ امتزاج روحها در وقت صلح و جنگها
- ۱۵۹ ای ز مقدارت هزاران فخر بیمقدار را
- ۱۶۰ مفروشید کمان و زره و تیغ زنان را
- ۱۶۱ چو فرستاد عنایت به زمین مشعلهها را
- ۱۶۲ تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را
- ۱۶۳ بروید ای حریفان بکشید یار ما را
- ۱۶۴ چو مرا به سوی زندان بکشید تن ز بالا
- ۱۶۵ اگر آن میی که خوردی به سحر نبود گیرا
- ۱۶۶ چمنی که تا قیامت گل او به بار بادا
- ۱۶۷ کی بپرسد جز تو خسته و رنجور تو را
- ۱۶۸ ای بروییده به ناخواست به مانند گیا
- ۱۶۹ رو ترش کن که همه روترشانند این جا
- ۱۷۰ تا به شب ای عارف شیرین نوا
- ۱۷۱ چون نمایی آن رخ گلرنگ را
- ۱۷۲ در میان عاشقان عاقل مبا
- ۱۷۳ از یکی آتش برآوردم تو را
- ۱۷۴ ز آتش شهوت برآوردم تو را
- ۱۷۵ از ورای سر دل بین شیوهها
- ۱۷۶ روح زیتونیست عاشق نار را
- ۱۷۷ ای بگفته در دلم اسرارها
- ۱۷۸ میشدی غافل ز اسرار قضا
- ۱۷۹ گر تو عودی سوی این مجمر بیا
- ۱۸۰ ای تو آب زندگانی فاسقنا
- ۱۸۱ دل چو دانه ما مثال آسیا
- ۱۸۲ در میان عاشقان عاقل مبا
- ۱۸۳ ای دل رفته ز جا بازمیا
- ۱۸۴ من رسیدم به لب جوی وفا
- ۱۸۵ از بس که ریخت جرعه بر خاک ما ز بالا
- ۱۸۶ ای میرآب بگشا آن چشمه روان را
- ۱۸۷ از سینه پاک کردم افکار فلسفی را
- ۱۸۸ بر چشمه ضمیرت کرد آن پری وثاقی
- ۱۸۹ آمد بهار جانها ای شاخ تر به رقص آ
- ۱۹۰ با آن که میرسانی آن باده بقا را
- ۱۹۱ بیدار کن طرب را بر من بزن تو خود را
- ۱۹۲ بشکن سبو و کوزه ای میرآب جانها
- ۱۹۳ جانا قبول گردان این جست و جوی ما را
- ۱۹۴ خواهم گرفتن اکنون آن مایه صور را
- ۱۹۵ شهوت که با تو رانند صدتو کنند جان را
- ۱۹۶ در جنبش اندرآور زلف عبرفشان را
- ۱۹۷ ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا
- ۱۹۸ ای صوفیان عشق بدرید خرقهها
- ۱۹۹ ای خان و مان بمانده و از شهر خود جدا
- ۲۰۰ نام شتر به ترکی چه بود بگو دوا
- ۲۰۱ شب رفت و هم تمام نشد ماجرای ما
- ۲۰۲ هر روز بامداد سلام علیکما
- ۲۰۳ آمد بهار خرم آمد نگار ما
- ۲۰۴ سر بر گریبان درست صوفی اسرار را
- ۲۰۵ چند گریزی ز ما چند روی جا به جا
- ۲۰۶ ای همه خوبی تو را پس تو کرایی که را
- ۲۰۷ ای که به هنگام درد راحت جانی مرا
- ۲۰۸ از جهت ره زدن راه درآرد مرا
- ۲۰۹ ای در ما را زده شمع سرایی درآ
- ۲۱۰ گر نه تهی باشدی بیشترین جویها
- ۲۱۱ باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا
- ۲۱۲ اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را
- ۲۱۳ اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا
- ۲۱۴ درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا
- ۲۱۵ من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا
- ۲۱۶ روم به حجره خیاط عاشقان فردا
- ۲۱۷ چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را
- ۲۱۸ ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را
- ۲۱۹ چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا
- ۲۲۰ ز بامداد سعادت سه بوسه داد مرا
- ۲۲۱ مرا تو گوش گرفتی همیکشی به کجا
- ۲۲۲ رویم و خانه بگیریم پهلوی دریا
- ۲۲۳ کجاست مطرب جان تا ز نعرههای صلا
- ۲۲۴ چه خیره مینگری در رخ من ای برنا
- ۲۲۵ بپخته است خدا بهر صوفیان حلوا
- ۲۲۶ برفت یار من و یادگار ماند مرا
- ۲۲۷ به جان پاک تو ای معدن سخا و وفا
- ۲۲۸ بیار آن که قرین را سوی قرین کشدا
- ۲۲۹ شراب داد خدا مر مرا تو را سرکا
- ۲۳۰ ز سوز شوق دل من همیزند عللا
- ۲۳۱ سبکتری تو از آن دم که میرسد ز صبا
- ۲۳۲ چو عشق را تو ندانی بپرس از شبها
- ۲۳۳ کجاست ساقی جان تا به هم زند ما را
- ۲۳۴ ز جام ساقی باقی چو خوردهای تو دلا
- ۲۳۵ مرا بدید و نپرسید آن نگار چرا
- ۲۳۶ مبارکی که بود در همه عروسیها
- ۲۳۷ یار ما دلدار ما عالم اسرار ما
- ۲۳۸ هله ای کیا نفسی بیا
- ۲۳۹ کرانی ندارد بیابان ما
- ۲۴۰ تو جان و جهانی کریما مرا
- ۲۴۱ نرد کف تو بردست مرا
- ۲۴۲ خیک دل ما مشک تن ما
- ۲۴۳ بگشا در بیا درآ که مبا عیش بیشما
- ۲۴۴ چه شدی گر تو همچون من شدییی عاشق ای فتا
- ۲۴۵ از برای صلاح مجنون را
- ۲۴۶ صد دهل میزنند در دل ما
- ۲۴۷ بانگ تسبیح بشنو از بالا
- ۲۴۸ گوش من منتظر پیام تو را
- ۲۴۹ دل بر ما شدست دلبر ما
- ۲۵۰ هین که منم بر در در برگشا
- ۲۵۱ پیشتر آ پیشتر ای بوالوفا
- ۲۵۲ نذر کند یار که امشب تو را
- ۲۵۳ چند نهان داری آن خنده را
- ۲۵۴ باده ده آن یار قدح باره را
- ۲۵۵ خیز صبوحی کن و درده صلا
- ۲۵۶ داد دهی ساغر و پیمانه را
- ۲۵۷ لعل لبش داد کنون مر مرا
- ۲۵۸ گر بنخسبی شبی ای مه لقا
- ۲۵۹ پیش کش آن شاه شکرخانه را
- ۲۶۰ چرخ فلک با همه کار و کیا
- ۲۶۱ هان ای طبیب عاشقان سوداییی دیدی چو ما
- ۲۶۲ فیما تری فیما تری یا من یری و لا یری
- ۲۶۳ به شکرخنده اگر میببرد جان مرا
- ۲۶۴ لی حبیب حبه یشوی الحشا
- ۲۶۵ راح بفیها و الروح فیها
- ۲۶۶ هیج نومی و نفی ریح علی الغور هفا
- ۲۶۷ قد اشرقت الدنیا من نور حمیانا
- ۲۶۸ فدیتک یا ذا الوحی آیاته تتری
- ۲۶۹ تعالوا بنا نصفوا نخلی التدللا
- ۲۷۰ افدی قمرا لاح علینا و تلالا
- ۲۷۱ تعالوا کلنا ذا الیوم سکری
- ۲۷۲ حداء الحادی صباحا بهواکم فاتینا
- ۲۷۳ طال ما بتنا بلاکم یا کرامی و شتنا
- ۲۷۴ ایه یا اهل الفرادیس اقرا منشورنا
- ۲۷۵ ابصرت روحی ملیحا زلزلت زلزالها
- ۲۷۶ یا خفی الحسن بین الناس یا نور الدجی
- ۲۷۷ سبق الجد الینا نزل الحب علینا
- ۲۷۸ انا لا اقسم الا برجال صدقونا
- ۲۷۹ مولانا مولانا اغنانا اغنانا
- ۲۸۰ یا منیر الخد یا روح البقا
- ۲۸۱ یا ساقی المدامه حی علی الصلا
- ۲۸۲ یا من لواء عشقک لا زال عالیا
- ۲۸۳ جاء الربیع مفتخرا فی جوارنا
- ۲۸۴ اخی رایت جمالا سبا القلوب سبا
- ۲۸۵ اتاک عید وصال فلا تذق حزنا
- ۲۸۶ یا من بنا قصر الکمال مشیدا
- ۲۸۷ ورد البشیر مبشرا ببشاره
- ۲۸۸ یا کالمینا یا حاکمینا
- ۲۸۹ یا مخجل البدر اشرقنا بلالا
- ۲۹۰ بی یار مهل ما را بییار مخسب امشب
- ۲۹۱ ای خواب به جان تو زحمت ببری امشب
- ۲۹۲ زان شاهد شکرلب زان ساقی خوش مذهب
- ۲۹۳ مهمان توام ای جان زنهار مخسب امشب
- ۲۹۴ بریده شد از این جوی جهان آب
- ۲۹۵ الا ای روی تو صد ماه و مهتاب
- ۲۹۶ مخسب ای یار مهمان دار امشب
- ۲۹۷ ای در غم تو به سوز و یارب
- ۲۹۸ آه از این زشتان که مه رو مینمایند از نقاب
- ۲۹۹ یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
- ۳۰۰ کو همه لطف که در روی تو دیدم همه شب
- ۳۰۱ هله صدر و بدر عالم منشین مخسب امشب
- ۳۰۲ در هوایت بیقرارم روز و شب
- ۳۰۳ مجلس خوش کن از آن دو پاره چوب
- ۳۰۴ هیچ میدانی چه میگوید رباب
- ۳۰۵ آواز داد اختر بس روشنست امشب
- ۳۰۶ رغبت به عاشقان کن ای جان صدر غایب
- ۳۰۷ کار همه محبان همچون زرست امشب
- ۳۰۸ خوابم ببستهای بگشا ای قمر نقاب
- ۳۰۹ واجب کند چو عشق مرا کرد دل خراب
- ۳۱۰ بازآمد آن مهی که ندیدش فلک به خواب
- ۳۱۱ زشت کسی کو نشد مسخره یار خوب
- ۳۱۲ به جان تو که مرو از میان کار مخسب
- ۳۱۳ رباب مشرب عشقست و مونس اصحاب
- ۳۱۴ تو را که عشق نداری تو را رواست بخسب
- ۳۱۵ چشمها وا نمیشود از خواب
- ۳۱۶ چونک درآییم به غوغای شب
- ۳۱۷ یار آمد به صلح ای اصحاب
- ۳۱۸ علونا سماء الود من غیر سلم
- ۳۱۹ امسی و اصبح بالجوی اتعذب
- ۳۲۰ ابشروا یا قوم هذا فتح باب
- ۳۲۱ آن خواجه را از نیم شب بیماریی پیدا شدهست
- ۳۲۲ آمدهام که تا به خود گوش کشان کشانمت
- ۳۲۳ آن نفسی که باخودی یار چو خار آیدت
- ۳۲۴ درآ تا خرقه قالب دراندازم همین ساعت
- ۳۲۵ که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختانست
- ۳۲۶ حالت ده و حیرت ده ای مبدع بیحالت
- ۳۲۷ از دفتر عمر ما یکتا ورقی ماندهست
- ۳۲۸ بادست مرا زان سر اندر سر و در سبلت
- ۳۲۹ بیایید بیایید که گلزار دمیدهست
- ۳۳۰ بار دگر آن دلبر عیار مرا یافت
- ۳۳۱ زان شاه که او را هوس طبل و علم نیست
- ۳۳۲ این خانه که پیوسته در او بانگ چغانهست
- ۳۳۳ اندر دل هر کس که از این عشق اثر نیست
- ۳۳۴ از اول امروز حریفان خرابات
- ۳۳۵ همه خوف آدمی را از درونست
- ۳۳۶ بده یک جام ای پیر خرابات
- ۳۳۷ ببستی چشم یعنی وقت خوابست
- ۳۳۸ سماع از بهر جان بیقرارست
- ۳۳۹ سماع آرام جان زندگانیست
- ۳۴۰ دگربار این دلم آتش گرفتست
- ۳۴۱ بیا کامروز ما را روز عیدست
- ۳۴۲ مرا چون تا قیامت یار اینست
- ۳۴۳ ز همراهان جدایی مصلحت نیست
- ۳۴۴ به جان تو که سوگند عظیمست
- ۳۴۵ بگو ای یار همراز این چه شیوهست
- ۳۴۶ شنیدم مر مرا لطفت دعا گفت
- ۳۴۷ قرار زندگانی آن نگارست
- ۳۴۸ صدایی کز کمان آید نذیریست
- ۳۴۹ مبر رنج ای برادر خواجه سختست
- ۳۵۰ ز بعد وقت نومیدی امیدیست
- ۳۵۱ طبیب درد بیدرمان کدامست
- ۳۵۲ چو با ما یار ما امروز جفتست
- ۳۵۳ زهی می کاندر آن دستست هیهات
- ۳۵۴ ز میخانه دگربار این چه بویست
- ۳۵۵ در این خانه کژی ای دل گهی راست
- ۳۵۶ تو را در دلبری دستی تمامست
- ۳۵۷ چو آن کان کرم ما را شکارست
- ۳۵۸ نگار خوب شکربار چونست
- ۳۵۹ در این جو دل چو دولاب خرابست
- ۳۶۰ ایا ساقی توی قاضی حاجات
- ۳۶۱ اگر حوا بدانستی ز رنگت
- ۳۶۲ دو چشم آهوانش شیرگیرست
- ۳۶۳ چنان کاین دل از آن دلدار مستست
- ۳۶۴ تا نقش خیال دوست با ماست
- ۳۶۵ میدان که زمانه نقش سوداست
- ۳۶۶ دود دل ما نشان سوداست
- ۳۶۷ دل آمد و دی به گوش جان گفت
- ۳۶۸ گویم سخن شکرنباتت
- ۳۶۹ در شهر شما یکی نگاریست
- ۳۷۰ آمد رمضان و عید با ماست
- ۳۷۱ گر جام سپهر زهرپیماست
- ۳۷۲ من سر نخورم که سر گرانست
- ۳۷۳ گر مینکند لبم بیانت
- ۳۷۴ پرسید کسی که ره کدامست
- ۳۷۵ مر عاشق را ز ره چه بیمست
- ۳۷۶ امروز جنون نو رسیدهست
- ۳۷۷ آن را که در آخرش خری هست
- ۳۷۸ ای گشته ز شاه عشق شهمات
- ۳۷۹ ای کرده میان سینه غارت
- ۳۸۰ آن خواجه اگر چه تیزگوش است
- ۳۸۱ آن ره که بیامدم کدامست
- ۳۸۲ ای از کرم تو کار ما راست
- ۳۸۳ هین که گردن سست کردی کو کبابت کو شرابت
- ۳۸۴ عاشقان را گر چه در باطن جهانی دیگرست
- ۳۸۵ خلقهای خوب تو پیشت دود بعد از وفات
- ۳۸۶ چون نداری تاب دانش چشم بگشا در صفات
- ۳۸۷ خاک آن کس شو که آب زندگانش روشنست
- ۳۸۸ خدمت بیدوستی را قدر و قیمت هست نیست
- ۳۸۹ چون دلت با من نباشد همنشینی سود نیست
- ۳۹۰ ساربانا اشتران بین سر به سر قطار مست
- ۳۹۱ مطربا این پرده زن کان یار ما مست آمدست
- ۳۹۲ گر ندید آن شادجان این گلستان را شاد چیست
- ۳۹۳ جمع باشید ای حریفان زانک وقت خواب نیست
- ۳۹۴ چشمهای خواهم که از وی جمله را افزایش است
- ۳۹۵ عشق اندر فضل و علم و دفتر و اوراق نیست
- ۳۹۶ در ره معشوق ما ترسندگان را کار نیست
- ۳۹۷ آفتاب امروز بر شکل دگر تابان شدست
- ۳۹۸ از سقاهم ربهم بین جمله ابرار مست
- ۳۹۹ آخر ای دلبر نه وقت عشرت انگیزی شدست
- ۴۰۰ چون نظر کردن همه اوصاف خوب اندر دلست
- ۴۰۱ اندرآ ای مه که بیتو ماه را استاره نیست
- ۴۰۲ نقش بند جان که جانها جانب او مایلست
- ۴۰۳ گر تو پنداری به حسن تو نگاری هست نیست
- ۴۰۴ هله ای آنک بخوردی سحری باده که نوشت
- ۴۰۵ به خدا کت نگذارم که روی راه سلامت
- ۴۰۶ چند گویی که چه چارهست و مرا درمان چیست
- ۴۰۷ چشم پرنور که مست نظر جانانست
- ۴۰۸ آن شنیدی که خضر تخته کشتی بشکست
- ۴۰۹ تا نلغزی که ز خون راه پس و پیشترست
- ۴۱۰ دوش آمد بر من آنک شب افروز منست
- ۴۱۱ عجب ای ساقی جان مطرب ما را چه شدست
- ۴۱۲ آنک بیباده کند جان مرا مست کجاست
- ۴۱۳ من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست
- ۴۱۴ روز و شب خدمت تو بیسر و بیپا چه خوشست
- ۴۱۵ تشنه بر لب جو بین که چه در خواب شدست
- ۴۱۶ مطرب و نوحه گر عاشق و شوریده خوش است
- ۴۱۷ من پری زادهام و خواب ندانم که کجا است
- ۴۱۸ سر مپیچان و مجنبان که کنون نوبت تو است
- ۴۱۹ بوسهای داد مرا دلبر عیار و برفت
- ۴۲۰ ذوق روی ترشش بین که ز صد قند گذشت
- ۴۲۱ ساقیا این می از انگور کدامین پشتهست
- ۴۲۲ ای که رویت چو گل و زلف تو چون شمشادست
- ۴۲۳ مگر این دم سر آن زلف پریشان شده است
- ۴۲۴ دلبری و بیدلی اسرار ماست
- ۴۲۵ عاشقان را جست و جو از خویش نیست
- ۴۲۶ غیر عشقت راه بین جستیم نیست
- ۴۲۷ در دل و جان خانه کردی عاقبت
- ۴۲۸ این چنین پابند جان میدان کیست
- ۴۲۹ عاشقی و بیوفایی کار ماست
- ۴۳۰ گم شدن در گم شدن دین منست
- ۴۳۱ عشوه دشمن بخوردی عاقبت
- ۴۳۲ این چنین پابند جان میدان کیست
- ۴۳۳ اندر این جمع شررها ز کجاست
- ۴۳۴ هم به بر این بت زیبا خوشکست
- ۴۳۵ هر کی بالاست مر او را چه غمست
- ۴۳۶ گفتا که کیست بر در گفتم کمین غلامت
- ۴۳۷ هر جور کز تو آید بر خود نهم غرامت
- ۴۳۸ هر دم سلام آرد کاین نامه از فلانست
- ۴۳۹ بگذشت روز با تو جانا به صد سعادت
- ۴۴۰ امروز شهر ما را صد رونقست و جانست
- ۴۴۱ بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست
- ۴۴۲ بر عاشقان فریضه بود جست و جوی دوست
- ۴۴۳ از دل به دل برادر گویند روزنیست
- ۴۴۴ ساقی بیار باده که ایام بس خوشست
- ۴۴۵ این طرفه آتشی که دمی برقرار نیست
- ۴۴۶ گر چپ و راست طعنه و تشنیع بیهدهست
- ۴۴۷ ای گل تو را اگر چه رخسار نازکست
- ۴۴۸ امروز روز نوبت دیدار دلبرست
- ۴۴۹ جانا جمال روح بسی خوب و بافرست
- ۴۵۰ از بامداد روی تو دیدن حیات ماست
- ۴۵۱ پنهان مشو که روی تو بر ما مبارکست
- ۴۵۲ ساقی و سردهی ز لب یارم آرزوست
- ۴۵۳ بد دوش بیتو تیره شب و روشنی نداشت
- ۴۵۴ جان سوی جسم آمد و تن سوی جان نرفت
- ۴۵۵ آن روح را که عشق حقیقی شعار نیست
- ۴۵۶ ما را کنار گیر تو را خود کنار نیست
- ۴۵۷ ای چنگ پردههای سپاهانم آرزوست
- ۴۵۸ امروز چرخ را ز مه ما تحیریست
- ۴۵۹ ای مردهای که در تو ز جان هیچ بوی نیست
- ۴۶۰ عاشق آن قند تو جان شکرخای ماست
- ۴۶۱ شاه گشادست رو دیده شه بین که راست
- ۴۶۲ یوسف کنعانیم روی چو ماهم گواست
- ۴۶۳ هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
- ۴۶۴ نوبت وصل و لقاست نوبت حشر و بقاست
- ۴۶۵ کار ندارم جز این کارگه و کارم اوست
- ۴۶۶ باز درآمد به بزم مجلسیان دوست دوست
- ۴۶۷ آنک چنان میرود ای عجب او جان کیست
- ۴۶۸ با وی از ایمان و کفر باخبری کافریست
- ۴۶۹ ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
- ۴۷۰ ای غم اگر مو شوی پیش منت بار نیست
- ۴۷۱ پیش چنین ماه رو گیج شدن واجبست
- ۴۷۲ کالبد ما ز خواب کاهل و مشغول خاست
- ۴۷۳ هر نفس آواز عشق میرسد از چپ و راست
- ۴۷۴ ز عشق روی تو روشن دل بنین و بنات
- ۴۷۵ بیا که عاشق ماهست وز اختران پیداست
- ۴۷۶ بخند بر همه عالم که جای خنده تو راست
- ۴۷۷ ز آفتاب سعادت مرا شراباتست
- ۴۷۸ وجود من به کف یار جز که ساغر نیست
- ۴۷۹ ستیزه کن که ز خوبان ستیزه شیرینست
- ۴۸۰ به حق آن که در این دل بجز ولای تو نیست
- ۴۸۱ چه گوهری تو که کس را به کف بهای تو نیست
- ۴۸۲ برات عاشق نو کن رسید روز برات
- ۴۸۳ هر آنک از سبب وحشت غمی تنهاست
- ۴۸۴ هر آنچ دور کند مر تو را ز دوست بدست
- ۴۸۵ سه روز شد که نگارین من دگرگونست
- ۴۸۶ به حق چشم خمار لطیف تابانت
- ۴۸۷ چو عید و چون عرفه عارفان این عرفات
- ۴۸۸ در این سلام مرا با تو دار و گیر جداست
- ۴۸۹ اگر تو مست وصالی رخ تو ترش چراست
- ۴۹۰ مرا چو زندگی از یاد روی چون مه توست
- ۴۹۱ جهان و کار جهان سر به سر اگر بادست
- ۴۹۲ ز دام چند بپرسی و دانه را چه شدست
- ۴۹۳ تو مردی و نظرت در جهان جان نگریست
- ۴۹۴ به شاه نهانی رسیدی که نوشت
- ۴۹۵ اگر مر تو را صلح آهنگ نیست
- ۴۹۶ طرب ای بحر اصل آب حیات
- ۴۹۷ صوفیان آمدند از چپ و راست
- ۴۹۸ فعل نیکان محرض نیکیست
- ۴۹۹ عشق جز دولت و عنایت نیست
- ۵۰۰ قبله امروز جز شهنشه نیست
- ۵۰۱ امشب از چشم و مغز خواب گریخت
- ۵۰۲ اندرآ عیش بیتو شادان نیست
- ۵۰۳ بر شکرت جمع مگسها چراست
- ۵۰۴ خیز که امروز جهان آن ماست
- ۵۰۵ پیشتر آ روی تو جز نور نیست
- ۵۰۶ کار من اینست که کاریم نیست
- ۵۰۷ کیست که او بنده رای تو نیست
- ۵۰۸ شیر خدا بند گسستن گرفت
- ۵۰۹ مرغ دلم باز پریدن گرفت
- ۵۱۰ باز به بط گفت که صحرا خوشست
- ۵۱۱ همچو گل سرخ برو دست دست
- ۵۱۲ صبر مرا آینه بیماریست
- ۵۱۳ کیست در این شهر که او مست نیست
- ۵۱۴ قصد سرم داری خنجر به مشت
- ۵۱۵ خانه دل باز کبوتر گرفت
- ۵۱۶ بازرسیدیم ز میخانه مست
- ۵۱۷ ای ز بگه خاسته سر مست مست
- ۵۱۸ نفسی بهوی الحبیب فارت
- ۵۱۹ ای دل فرورو در غمش کالصبر مفتاح الفرج
- ۵۲۰ ای مبارک ز تو صبوح و صباح
- ۵۲۱ یا راهبا انظر الی مصباح
- ۵۲۲ ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
- ۵۲۳ ای بیوفا جانی که او بر ذوالوفا عاشق نشد
- ۵۲۴ بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
- ۵۲۵ بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
- ۵۲۶ ای لولیان ای لولیان یک لولیی دیوانه شد
- ۵۲۷ گر جان عاشق دم زند آتش در این عالم زند
- ۵۲۸ آن کیست آن آن کیست آن کو سینه را غمگین کند
- ۵۲۹ خامی سوی پالیز جان آمد که تا خربز خورد
- ۵۳۰ امروز خندانیم و خوش کان بخت خندان میرسد
- ۵۳۱ صوفی چرا هوشیار شد ساقی چرا بیکار شد
- ۵۳۲ مر عاشقان را پند کس هرگز نباشد سودمند
- ۵۳۳ رندان سلامت میکنند جان را غلامت میکنند
- ۵۳۴ رو آن ربابی را بگو مستان سلامت میکنند
- ۵۳۵ سودای تو در جوی جان چون آب حیوان میرود
- ۵۳۶ آمد بهار عاشقان تا خاکدان بستان شود
- ۵۳۷ کاری نداریم ای پدر جز خدمت ساقی خود
- ۵۳۸ گر آتش دل برزند بر ممن و کافر زند
- ۵۳۹ مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکند
- ۵۴۰ مستی سلامت میکند پنهان پیامت میکند
- ۵۴۱ صرفه مکن صرفه مکن صرفه گدارویی بود
- ۵۴۲ بی گاه شد بیگاه شد خورشید اندر چاه شد
- ۵۴۳ یار مرا مینهلد تا که بخارم سر خود
- ۵۴۴ ای که ز یک تابش تو کوه احد پاره شود
- ۵۴۵ بی تو به سر می نشود با دگری مینشود
- ۵۴۶ هین سخن تازه بگو تا دو جهان تازه شود
- ۵۴۷ سجده کنم پیشکش آن قد و بالا چه شود
- ۵۴۸ چشم تو ناز میکند ناز جهان تو را رسد
- ۵۴۹ آب زنید راه را هین که نگار میرسد
- ۵۵۰ پنبه ز گوش دور کن بانگ نجات میرسد
- ۵۵۱ جان و جهان چو روی تو در دو جهان کجا بود
- ۵۵۲ چیست صلای چاشتگه خواجه به گور میرود
- ۵۵۳ بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
- ۵۵۴ این رخ رنگ رنگ من هر نفسی چه میشود
- ۵۵۵ چونک جمال حسن تو اسب شکار زین کند
- ۵۵۶ جور و جفا و دوریی کان کنکار میکند
- ۵۵۷ دل چو بدید روی تو چون نظرش به جان بود
- ۵۵۸ یار مرا چو اشتران باز مهار میکشد
- ۵۵۹ زهره عشق هر سحر بر در ما چه میکند
- ۵۶۰ عاشق دلبر مرا شرم و حیا چرا بود
- ۵۶۱ طوطی جان مست من از شکری چه میشود
- ۵۶۲ خیال ترک من هر شب صفات ذات من گردد
- ۵۶۳ دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
- ۵۶۴ همیبینیم ساقی را که گرد جام میگردد
- ۵۶۵ اگر صد همچو من گردد هلاک او را چه غم دارد
- ۵۶۶ بتی کو زهره و مه را همه شب شیوه آموزد
- ۵۶۷ نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
- ۵۶۸ چو آمد روی مه رویم چه باشد جان که جان باشد
- ۵۶۹ بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد
- ۵۷۰ بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
- ۵۷۱ بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار میماند
- ۵۷۲ ورای پرده جانت دلا خلقان پنهانند
- ۵۷۳ برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید
- ۵۷۴ مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد
- ۵۷۵ ایا سر کرده از جانم تو را خانه کجا باشد
- ۵۷۶ دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد
- ۵۷۷ چو برقی میجهد چیزی عجب آن دلستان باشد
- ۵۷۸ مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد
- ۵۷۹ دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد
- ۵۸۰ صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد
- ۵۸۱ مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد
- ۵۸۲ اگر خواب آیدم امشب سزای ریش خود بیند
- ۵۸۳ رسیدم در بیابانی که عشق از وی پدید آید
- ۵۸۴ یکی گولی همیخواهم که در دلبر نظر دارد
- ۵۸۵ مرا دلبر چنان باید که جان فتراک او گیرد
- ۵۸۶ سعادت جو دگر باشد و عاشق خود دگر باشد
- ۵۸۷ صلا جانهای مشتاقان که نک دلدار خوب آمد
- ۵۸۸ صلا رندان دگرباره که آن شاه قمار آمد
- ۵۸۹ شکایتها همیکردی که بهمن برگ ریز آمد
- ۵۹۰ سر از بهر هوس باید چو خالی گشت سر چه بود
- ۵۹۱ چه بویست این چه بویست این مگر آن یار میآید
- ۵۹۲ اگر چرخ وجود من از این گردش فروماند
- ۵۹۳ برون شو ای غم از سینه که لطف یار میآید
- ۵۹۴ امروز جمال تو سیمای دگر دارد
- ۵۹۵ آن را که درون دل عشق و طلبی باشد
- ۵۹۶ آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید
- ۵۹۷ امروز جمال تو بر دیده مبارک باد
- ۵۹۸ یاران سحر خیزان تا صبح کی دریابد
- ۵۹۹ امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد
- ۶۰۰ جامم بشکست ای جان پهلوش خلل دارد
- ۶۰۱ آن عشق که از پاکی از روح حشم دارد
- ۶۰۲ آن کس که تو را دارد از عیش چه کم دارد
- ۶۰۳ گویند به بلا ساقون ترکی دو کمان دارد
- ۶۰۴ هرک آتش من دارد او خرقه ز من دارد
- ۶۰۵ ای دوست شکر خوشتر یا آنک شکر سازد
- ۶۰۶ با تلخی معزولی میری بنمی ارزد
- ۶۰۷ ای دل به غمش ده جان یعنی بنمی ارزد
- ۶۰۸ ایمان بر کفر تو ای شاه چه کس باشد
- ۶۰۹ در خانه غم بودن از همت دون باشد
- ۶۱۰ نان پاره ز من بستان جان پاره نخواهد شد
- ۶۱۱ ای خفته شب تیره هنگام دعا آمد
- ۶۱۲ بگذشت مه روزه عید آمد و عید آمد
- ۶۱۳ ای خواجه بازرگان از مصر شکر آمد
- ۶۱۴ آن بنده آواره بازآمد و بازآمد
- ۶۱۵ خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
- ۶۱۶ چونی و چه باشد چون تا قدر تو را داند
- ۶۱۷ چشم از پی آن باید تا چیز عجب بیند
- ۶۱۸ چون جغد بود اصلش کی صورت باز آید
- ۶۱۹ آن صبح سعادتها چون نورفشان آید
- ۶۲۰ از سرو مرا بوی بالای تو میآید
- ۶۲۱ در تابش خورشیدش رقصم به چه میباید
- ۶۲۲ جان پیش تو هر ساعت میریزد و میروید
- ۶۲۳ عاشق شده ای ای دل سودات مبارک باد
- ۶۲۴ هر ذره که بر بالا مینوشد و پا کوبد
- ۶۲۵ گر ماه شب افروزان روپوش روا دارد
- ۶۲۶ هر کتش من دارد او خرقه ز من دارد
- ۶۲۷ عاشق به سوی عاشق زنجیر همیدرد
- ۶۲۸ ای دوست شکر بهتر یا آنک شکر سازد
- ۶۲۹ عاشق چو منی باید میسوزد و میسازد
- ۶۳۰ گر دیو و پری حارس باتیغ و سپر باشد
- ۶۳۱ نومید مشو جانا کاومید پدید آمد
- ۶۳۲ عید آمد و عید آمد وان بخت سعید آمد
- ۶۳۳ شمس و قمرم آمد سمع و بصرم آمد
- ۶۳۴ نک ماه رجب آمد تا ماه عجب بیند
- ۶۳۵ مستان می ما را هم ساقی ما باید
- ۶۳۶ بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید
- ۶۳۷ برانید برانید که تا بازنمانید
- ۶۳۸ ملولان همه رفتند در خانه ببندید
- ۶۳۹ آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
- ۶۴۰ تا باد سعادت ز محمد خبر افکند
- ۶۴۱ در حلقه عشاق به ناگه خبر افتاد
- ۶۴۲ در خانه نشسته بت عیار کی دارد
- ۶۴۳ در کوی خرابات مرا عشق کشان کرد
- ۶۴۴ تا نقش تو در سینه ما خانه نشین شد
- ۶۴۵ بار دگر آن آب به دولاب درآمد
- ۶۴۶ بار دگر آن مست به بازار درآمد
- ۶۴۷ تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
- ۶۴۸ ای قوم به حج رفته کجایید کجایید
- ۶۴۹ بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
- ۶۵۰ آن سرخ قبایی که چو مه پار برآمد
- ۶۵۱ مهتاب برآمد کلک از گور برآمد
- ۶۵۲ تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
- ۶۵۳ چون بر رخ ما عکس جمال تو برآید
- ۶۵۴ هر نکته که از زهر اجل تلختر آید
- ۶۵۵ از بهر خدا عشق دگر یار مدارید
- ۶۵۶ مرغان که کنون از قفص خویش جدایید
- ۶۵۷ گر یک سر موی از رخ تو روی نماید
- ۶۵۸ بگو دل را که گرد غم نگردد
- ۶۵۹ دلم امروز خوی یار دارد
- ۶۶۰ نثرنا فی ربیع الوصل بالورد
- ۶۶۱ بیا ای زیرک و بر گول میخند
- ۶۶۲ اگر عالم همه پرخار باشد
- ۶۶۳ تویی نقشی که جانها برنتابد
- ۶۶۴ دلی دارم که گرد غم نگردد
- ۶۶۵ خنک جانی که او یاری پسندد
- ۶۶۶ چمن جز عشق تو کاری ندارد
- ۶۶۷ سماع صوفیان می درنگیرد
- ۶۶۸ رجب بیرون شد و شعبان درآمد
- ۶۶۹ چو شب شد جملگان در خواب رفتند
- ۶۷۰ پریر آن چهره یارم چه خوش بود
- ۶۷۱ دلم را ناله سرنای باید
- ۶۷۲ بگویم خفیه تا خواجه نرنجد
- ۶۷۳ کسی کز غمزهای صد عقل بندد
- ۶۷۴ چنان کز غم دل دانا گریزد
- ۶۷۵ هر آن دلها که بیتو شاد باشد
- ۶۷۶ سگ ار چه بیفغان و شر نباشد
- ۶۷۷ عجب آن دلبر زیبا کجا شد
- ۶۷۸ به صورت یار من چون خشمگین شد
- ۶۷۹ چو دیوم عاشق آن یک پری شد
- ۶۸۰ نگارا مردگان از جان چه دانند
- ۶۸۱ کسی که غیر این سوداش نبود
- ۶۸۲ یکی لحظه از او دوری نباید
- ۶۸۳ ز خاک من اگر گندم برآید
- ۶۸۴ ز رویت دسته گل میتوان کرد
- ۶۸۵ دل با دل دوست در حنین باشد
- ۶۸۶ ای مطرب جان چو دف به دست آمد
- ۶۸۷ کی باشد کاین قفص چمن گردد
- ۶۸۸ روی تو به رنگریز کان ماند
- ۶۸۹ دوش از بت من جهان چه میشد
- ۶۹۰ ای عشق که جمله از تو شادند
- ۶۹۱ هر چند که بلبلان گزینند
- ۶۹۲ رفتیم بقیه را بقا باد
- ۶۹۳ جانی که ز نور مصطفی زاد
- ۶۹۴ آن کز دهن تو رنگ دارد
- ۶۹۵ این قافله بار ما ندارد
- ۶۹۶ بیچاره کسی که زر ندارد
- ۶۹۷ دل بیلطف تو جان ندارد
- ۶۹۸ آن کس که ز تو نشان ندارد
- ۶۹۹ بیچاره کسی که می ندارد
- ۷۰۰ آن خواجه خوش لقا چه دارد
- ۷۰۱ آن خواجه خوش لقا چه دارد
- ۷۰۲ پرکندگی از نفاق خیزد
- ۷۰۳ آن کس که ز جان خود نترسد
- ۷۰۴ آن جا که چو تو نگار باشد
- ۷۰۵ ای کز تو همه جفا وفا شد
- ۷۰۶ روزم به عیادت شب آمد
- ۷۰۷ آن یوسف خوش عذار آمد
- ۷۰۸ برخیز که ساقی اندرآمد
- ۷۰۹ جان از سفر دراز آمد
- ۷۱۰ آن شعله نور میخرامد
- ۷۱۱ امروز نگار ما نیامد
- ۷۱۲ خوش باش که هر که راز داند
- ۷۱۳ ساقی زان می که میچریدند
- ۷۱۴ اول نظر ار چه سرسری بود
- ۷۱۵ اول نظر ار چه سرسری بود
- ۷۱۶ دیر آمدهای سفر مکن زود
- ۷۱۷ آن کس که به بندگیت آید
- ۷۱۸ آخر گهر وفا ببارید
- ۷۱۹ ای اهل صبوح در چه کارید
- ۷۲۰ از بهر چه در غم و زحیرید
- ۷۲۱ هر سینه که سیمبر ندارد
- ۷۲۲ ما مست شدیم و دل جدا شد
- ۷۲۳ ساقی برخیز کان مه آمد
- ۷۲۴ گرمابه دهر جان فزا بود
- ۷۲۵ کس با چو تو یار راز گوید
- ۷۲۶ شب رفت حریفکان کجایید
- ۷۲۷ از دلبر ما نشان کی دارد
- ۷۲۸ دشمن خویشیم و یار آنک ما را میکشد
- ۷۲۹ اینک آن جویی که چرخ سبز را گردان کند
- ۷۳۰ اینک آن مرغان که ایشان بیضهها زرین کنند
- ۷۳۱ پیش از آن کاندر جهان باغ و می و انگور بود
- ۷۳۲ دی میان عاشقان ساقی و مطرب میر بود
- ۷۳۳ ذره ذره آفتاب عشق دردی خوار باد
- ۷۳۴ مطربا این پرده زن کز رهزنان فریاد و داد
- ۷۳۵ دوش آمد پیل ما را باز هندستان به یاد
- ۷۳۶ گر یکی شاخی شکستم من ز گلزاری چه شد
- ۷۳۷ نام آن کس بر که مرده از جمالش زنده شد
- ۷۳۸ مطربم سرمست شد انگشت بر رق میزند
- ۷۳۹ قند بگشا ای صنم تا عیش را شیرین کند
- ۷۴۰ مشک و عنبر گر ز مشک زلف یارم بو کند
- ۷۴۱ پنج در چه فایده چون هجر را شش تو کند
- ۷۴۲ عشق عاشق را ز غیرت نیک دشمن رو کند
- ۷۴۳ آن زمانی را که چشم از چشم او مخمور بود
- ۷۴۴ رو ترش کردی مگر دی بادهات گیرا نبود
- ۷۴۵ آمدم تا رو نهم بر خاک پای یار خود
- ۷۴۶ برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید
- ۷۴۷ ای طربناکان ز مطرب التماس میکنید
- ۷۴۸ فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد
- ۷۴۹ مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
- ۷۵۰ شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
- ۷۵۱ هر زمان کز غیب عشق یار ما خنجر کشد
- ۷۵۲ هم دلم ره مینماید هم دلم ره میزند
- ۷۵۳ هم لبان میفروشت باده را ارزان کند
- ۷۵۴ میخرامد آفتاب خوبرویان ره کنید
- ۷۵۵ شاه ما از جمله شاهان پیش بود و بیش بود
- ۷۵۶ علتی باشد که آن اندر بهاران بد شود
- ۷۵۷ وصف آن مخدوم میکن گر چه میرنجد حسود
- ۷۵۸ دل من کار تو دارد گل و گلنار تو دارد
- ۷۵۹ دل من رای تو دارد سر سودای تو دارد
- ۷۶۰ خنک آن کس که چو ما شد همه تسلیم و رضا شد
- ۷۶۱ چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
- ۷۶۲ بدرد مرده کفن را به سر گور برآید
- ۷۶۳ خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
- ۷۶۴ مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند
- ۷۶۵ هله نومید نباشی که تو را یار براند
- ۷۶۶ خضری که عمر ز آبت بکشد دراز گردد
- ۷۶۷ صنما جفا رها کن کرم این روا ندارد
- ۷۶۸ چمنی که جمله گلها به پناه او گریزد
- ۷۶۹ چه توقفست زین پس همه کاروان روان شد
- ۷۷۰ همه را بیازمودم ز تو خوشترم نیامد
- ۷۷۱ هله عاشقان بکوشید که چو جسم و جان نماند
- ۷۷۲ صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
- ۷۷۳ سحری چو شاه خوبان به وثاق ما درآمد
- ۷۷۴ به میان دل خیال مه دلگشا درآمد
- ۷۷۵ هله هش دار که در شهر دو سه طرارند
- ۷۷۶ عاشقان بر درت از اشک چو باران کارند
- ۷۷۷ ای خدایی که چو حاجات به تو برگیرند
- ۷۷۸ از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
- ۷۷۹ همه خفتند و من دلشده را خواب نبرد
- ۷۸۰ بر سر آتش تو سوختم و دود نکرد
- ۷۸۱ در دلم چون غمت ای سرو روان برخیزد
- ۷۸۲ خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد
- ۷۸۳ ای دریغا که حریفان همه سر بنهادند
- ۷۸۴ عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
- ۷۸۵ ما نه زان محتشمانیم که ساغر گیرند
- ۷۸۶ آنک عکس رخ او راه ثریا بزند
- ۷۸۷ آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
- ۷۸۸ آه کان طوطی دل بیشکرستان چه کند
- ۷۸۹ از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
- ۷۹۰ واقف سرمد تا مدرسه عشق گشود
- ۷۹۱ این کبوتربچه هم عزم هوا کرد و پرید
- ۷۹۲ هله پیوسته سرت سبز و لبت خندان باد
- ۷۹۳ هست مستی که مرا جانب میخانه برد
- ۷۹۴ هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزد
- ۷۹۵ وقت آن شد که ز خورشید ضیایی برسد
- ۷۹۶ وای آن دل که بدو از تو نشانی نرسد
- ۷۹۷ ز اول روز که مخموری مستان باشد
- ۷۹۸ ننگ عالم شدن از بهر تو ننگی نبود
- ۷۹۹ سفره کهنه کجا درخور نان تو بود
- ۸۰۰ گر نخسبی ز تواضع شبکی جان چه شود
- ۸۰۱ عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
- ۸۰۲ میرسد یوسف مصری همه اقرار دهید
- ۸۰۳ بر سر کوی تو عقل از سر جان برخیزد
- ۸۰۴ صنما گر ز خط و خال تو فرمان آرند
- ۸۰۵ یا رب این بوی که امروز به ما میآید
- ۸۰۶ یا رب این بوی خوش از روضه جان میآید
- ۸۰۷ لحظهای قصه کنان قصه تبریز کنید
- ۸۰۸ عید بگذشت و همه خلق سوی کار شدند
- ۸۰۹ طرفه گرمابه بانی کو ز خلوت برآید
- ۸۱۰ باز شیری با شکر آمیختند
- ۸۱۱ آن شکرپاسخ نباتم میدهد
- ۸۱۲ خنبهای لایزالی جوش باد
- ۸۱۳ موشکی صندوق را سوراخ کرد
- ۸۱۴ بار دیگر یار ما هنباز کرد
- ۸۱۵ شهر پر شد لولیان عقل دزد
- ۸۱۶ خلق میجنبند مانا روز شد
- ۸۱۷ چون مرا جمعی خریدار آمدند
- ۸۱۸ ساقیان سرمست در کار آمدند
- ۸۱۹ اندک اندک جمع مستان میرسند
- ۸۲۰ هر چه آن خسرو کند شیرین کند
- ۸۲۱ خنده از لطفت حکایت میکند
- ۸۲۲ عشق اکنون مهربانی میکند
- ۸۲۳ عمر بر اومید فردا میرود
- ۸۲۴ عاشقان پیدا و دلبر ناپدید
- ۸۲۵ برنشین ای عزم و منشین ای امید
- ۸۲۶ ای خدا از عاشقان خشنود باد
- ۸۲۷ نه فلک مر عاشقان را بنده باد
- ۸۲۸ هر که را اسرار عشق اظهار شد
- ۸۲۹ هر چه دلبر کرد ناخوش چون بود
- ۸۳۰ صاف جانها سوی گردون میرود
- ۸۳۱ هر زمان لطفت همی در پی رسد
- ۸۳۲ شب شد و هنگام خلوتگاه شد
- ۸۳۳ مرگ ما هست عروسی ابد
- ۸۳۴ از دل رفته نشان میآید
- ۸۳۵ گل خندان که نخندد چه کند
- ۸۳۶ گر نخسپی شبکی جان چه شود
- ۸۳۷ هر کجا بوی خدا میآید
- ۸۳۸ گر نخسپی شبکی جان چه شود
- ۸۳۹ خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشد
- ۸۴۰ بعد از سماع گویی کان شورها کجا شد
- ۸۴۱ باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد
- ۸۴۲ آن ماه کو ز خوبی بر جمله میدواند
- ۸۴۳ در عشق زنده باید کز مرده هیچ ناید
- ۸۴۴ گر ساعتی ببری ز اندیشهها چه باشد
- ۸۴۵ مرغی که ناگهانی در دام ما درآمد
- ۸۴۶ بیمار رنج صفرا ذوق شکر نداند
- ۸۴۷ پیمانه ایست این جان پیمانه این چه داند
- ۸۴۸ از چشم پرخمارت دل را قرار ماند
- ۸۴۹ ای آن که از عزیزی در دیده جات کردند
- ۸۵۰ یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
- ۸۵۱ ای آنک پیش حسنت حوری قدم دو آید
- ۸۵۲ جز لطف و جز حلاوت خود از شکر چه آید
- ۸۵۳ مر بحر را ز ماهی دایم گزیر باشد
- ۸۵۴ گفتم مکن چنینها ای جان چنین نباشد
- ۸۵۵ عید آمد و خوش آمد دلدار دلکش آمد
- ۸۵۶ برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد
- ۸۵۷ گفتی که در چه کاری با تو چه کار ماند
- ۸۵۸ وقتی خوشست ما را لابد نبید باید
- ۸۵۹ نی دیده هر دلی را دیدار مینماید
- ۸۶۰ ای دل اگر کم آیی کارت کمال گیرد
- ۸۶۱ لطفی نماند کان صنم خوش لقا نکرد
- ۸۶۲ قومی که بر براق بصیرت سفر کنند
- ۸۶۳ آتش پریر گفت نهانی به گوش دود
- ۸۶۴ بلبل نگر که جانب گلزار میرود
- ۸۶۵ جانا بیار باده که ایام میرود
- ۸۶۶ چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
- ۸۶۷ چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
- ۸۶۸ به حرم به خود کشید و مرا آشنا ببرد
- ۸۶۹ خیاط روزگار به بالای هیچ مرد
- ۸۷۰ چشمم همیپرد مگر آن یار میرسد
- ۸۷۱ آمد بهار خرم و رحمت نثار شد
- ۸۷۲ این عشق جمله عاقل و بیدار میکشد
- ۸۷۳ خفته نمود دلبر گفتم ز باغ زود
- ۸۷۴ امروز مرده بین که چه سان زنده میشود
- ۸۷۵ گر عید وصل تست منم خود غلام عید
- ۸۷۶ تا چند خرقه بردرم از بیم و از امید
- ۸۷۷ امسال بلبلان چه خبرها همیدهند
- ۸۷۸ صحرا خوشست لیک چو خورشید فر دهد
- ۸۷۹ صبح آمد و صحیفه مصقول برکشید
- ۸۸۰ صد مصر مملکت ز تعدی خراب شد
- ۸۸۱ آه که بار دگر آتش در من فتاد
- ۸۸۲ جامه سیه کرد کفر نور محمد رسید
- ۸۸۳ جان من و جان تو بود یکی ز اتحاد
- ۸۸۴ پرده دل میزند زهره هم از بامداد
- ۸۸۵ بار دگر آمدیم تا شود اقبال شاد
- ۸۸۶ از رسن زلف تو خلق به جان آمدند
- ۸۸۷ روبهکی دنبه برد شیر مگر خفته بود
- ۸۸۸ زهره من بر فلک شکل دگر میرود
- ۸۸۹ روی تو چون روی مار خوی تو زهر قدید
- ۸۹۰ صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید
- ۸۹۱ دی شد و بهمن گذشت فصل بهاران رسید
- ۸۹۲ آمد شهر صیام سنجق سلطان رسید
- ۸۹۳ نیک بدست آنک او شد تلف نیک و بد
- ۸۹۴ نعره آن بلبلان از سوی بستان رسید
- ۸۹۵ وسوسه تن گذشت غلغله جان رسید
- ۸۹۶ غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
- ۸۹۷ شرح دهم من که شب از چه سیه دل بود
- ۸۹۸ بانگ زدم من که دل مست کجا میرود
- ۸۹۹ یار مرا عارض و عذار نه این بود
- ۹۰۰ بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد
- ۹۰۱ اگر دمی بنوازد مرا نگار چه باشد
- ۹۰۲ ز سر بگیرم عیشی چو پا به گنج فروشد
- ۹۰۳ اگر مرا تو نخواهی دلم تو را نگذارد
- ۹۰۴ ز باد حضرت قدسی بنفشه زار چه میشد
- ۹۰۵ شدم ز عشق به جایی که عشق نیز نداند
- ۹۰۶ گرفت خشم ز بستان سرخری و برون شد
- ۹۰۷ مده به دست فراقت دل مرا که نشاید
- ۹۰۸ چو درد گیرد دندان تو عدو گردد
- ۹۰۹ چه پادشاست که از خاک پادشا سازد
- ۹۱۰ بر آستانه اسرار آسمان نرسد
- ۹۱۱ به روز مرگ چو تابوت من روان باشد
- ۹۱۲ نگفتمت مرو آن جا که مبتلات کنند
- ۹۱۳ بگو به گوش کسانی که نور چشم منند
- ۹۱۴ ز بانگ پست تو ای دل بلند گشت وجود
- ۹۱۵ بیا که ساقی عشق شراب باره رسید
- ۹۱۶ درخت و برگ برآید ز خاک این گوید
- ۹۱۷ به یارکان صفا جز می صفا مدهید
- ۹۱۸ چو کارزار کند شاه روم با شمشاد
- ۹۱۹ ببرد خواب مرا عشق و عشق خواب برد
- ۹۲۰ کسی که عاشق آن رونق چمن باشد
- ۹۲۱ سخن که خیزد از جان ز جان حجاب کند
- ۹۲۲ چو عشق را هوس بوسه و کنار بود
- ۹۲۳ رسید ساقی جان ما خمار خواب آلود
- ۹۲۴ به روحهای مقدس ز من سلام برید
- ۹۲۵ دو ماه پهلوی همدیگرند بر در عید
- ۹۲۶ حبیب کعبه جانست اگر نمیدانید
- ۹۲۷ به باغ بلبل از این پس حدیث ما گوید
- ۹۲۸ هزار جان مقدس فدای روی تو باد
- ۹۲۹ ز عشق آن رخ خوب تو ای اصول مراد
- ۹۳۰ سپاس و شکر خدا را که بندها بگشاد
- ۹۳۱ مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
- ۹۳۲ مها به دل نظری کن که دل تو را دارد
- ۹۳۳ میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- ۹۳۴ میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- ۹۳۵ مکن مکن که پشیمان شوی و بد باشد
- ۹۳۶ مرا عقیق تو باید شکر چه سود کند
- ۹۳۷ فراغتی دهدم عشق تو ز خویشاوند
- ۹۳۸ سخن به نزد سخندان بزرگوار بود
- ۹۳۹ به پیش تو چه زند جان و جان کدام بود
- ۹۴۰ ربود عشق تو تسبیح و داد بیت و سرود
- ۹۴۱ ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود
- ۹۴۲ اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد
- ۹۴۳ نماز شام چو خورشید در غروب آید
- ۹۴۴ به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید
- ۹۴۵ ندا رسید به جانها که چند میپایید
- ۹۴۶ میان باغ گل سرخهای و هو دارد
- ۹۴۷ مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد
- ۹۴۸ کسی خراب خرابات و مست میباشد
- ۹۴۹ مرا وصال تو باید صبا چه سود کند
- ۹۵۰ سپاس آن عدمی را که هست ما بربود
- ۹۵۱ هر آن نوی که رسد سوی تو قدید شود
- ۹۵۲ ز شمس دین طرب نوبهار بازآید
- ۹۵۳ سپیده دم بدمید و سپیده میساید
- ۹۵۴ افزود آتش من آب را خبر ببرید
- ۹۵۵ سلام بر تو که سین سلام بر تو رسید
- ۹۵۶ ز جان سوختهام خلق را حذار کنید
- ۹۵۷ هزار جان مقدس فدای روی تو باد
- ۹۵۸ کدام لب که از او بوی جان نمیآید
- ۹۵۹ اگر دل از غم دنیا جدا توانی کرد
- ۹۶۰ به حارسان نکوروی من خطاب کنید
- ۹۶۱ جهان را بدیدم وفایی ندارد
- ۹۶۲ سحر این دل من ز سودا چه میشد
- ۹۶۳ دل من که باشد که تو را نباشد
- ۹۶۴ گفتم که ای جان خود جان چه باشد
- ۹۶۵ دل گردون خلل کند چو مه تو نهان شود
- ۹۶۶ دیده خون گشت و خون نمیخسبد
- ۹۶۷ رسم نو بین که شهریار نهاد
- ۹۶۸ سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- ۹۶۹ سیبکی نیم سرخ و نیمی زرد
- ۹۷۰ دیدهها شب فراز باید کرد
- ۹۷۱ عشق تو مست و کف زنانم کرد
- ۹۷۲ عاشقانی که باخبر میرند
- ۹۷۳ صوفیان در دمی دو عید کنند
- ۹۷۴ گر تو را بخت یار خواهد بود
- ۹۷۵ آتش افکند در جهان جمشید
- ۹۷۶ خسروانی که فتنهای چینید
- ۹۷۷ عید بر عاشقان مبارک باد
- ۹۷۸ زندگانی صدر عالی باد
- ۹۷۹ شاهدی بین که در زمانه بزاد
- ۹۸۰ مادر عشق طفل عاشق را
- ۹۸۱ شعر من نان مصر را ماند
- ۹۸۲ یوسف آخرزمان خرامان شد
- ۹۸۳ هر کی در ذوق عشق دنگ آمد
- ۹۸۴ هین که هنگام صابران آمد
- ۹۸۵ هر که بهر تو انتظار کند
- ۹۸۶ عشق را جان بیقرار بود
- ۹۸۷ هر که را ذوق دین پدید آید
- ۹۸۸ بوی دلدار ما نمیآید
- ۹۸۹ صبر با عشق بس نمیآید
- ۹۹۰ من بسازم ولیک کی شاید
- ۹۹۱ عشق جانان مرا ز جان ببرید
- ۹۹۲ خسروانی که فتنهای چینید
- ۹۹۳ زان ازلی نور که پروردهاند
- ۹۹۴ دوست همان به که بلاکش بود
- ۹۹۵ دیدن روی تو هم از بامداد
- ۹۹۶ گفت کسی خواجه سنایی بمرد
- ۹۹۷ پیرهن یوسف و بو میرسد
- ۹۹۸ آتش عشق تو قلاووز شد
- ۹۹۹ از سوی دل لشکر جان آمدند
- ۱۰۰۰ آنچ گل سرخ قبا میکند
- ۱۰۰۱ آه در آن شمع منور چه بود
- ۱۰۰۲ چونک کمند تو دلم را کشید
- ۱۰۰۳ شاخ گلی باغ ز تو سبز و شاد
- ۱۰۰۴ دوش دل عربده گر با کی بود
- ۱۰۰۵ هر که ز عشاق گریزان شود
- ۱۰۰۶ عشق مرا بر همگان برگزید
- ۱۰۰۷ گفت کسی خواجه سنایی بمرد
- ۱۰۰۸ یا من نعماه غیر معدود
- ۱۰۰۹ طارت الکتب الکرام من کرام یا عباد
- ۱۰۱۰ من رای درا تلالا نوره وسط الفاد
- ۱۰۱۱ میر خوبان را دگر منشور خوبی دررسید
- ۱۰۱۲ یا شبه الطیف لی انت قریب بعید
- ۱۰۱۳ اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود
- ۱۰۱۴ حکم البین بموتی و عمد
- ۱۰۱۵ ای شاهد سیمین ذقن درده شرابی همچو زر
- ۱۰۱۶ انا فتحنا عینکم فاستبصروا الغیب البصر
- ۱۰۱۷ آمد ترش رویی دگر یا زمهریر است او مگر
- ۱۰۱۸ رو چشم جان را برگشا در بیدلان اندرنگر
- ۱۰۱۹ ما را خدا از بهر چه آورد بهر شور و شر
- ۱۰۲۰ ای تو نگار خانگی خانه درآ از این سفر
- ۱۰۲۱ گرم درآ و دم مده باده بیار و غم ببر
- ۱۰۲۲ دی سحری بر گذری گفت مرا یار
- ۱۰۲۳ اگر باده خوری باری ز دست دلبر ما خور
- ۱۰۲۴ مرا همچون پدر بنگر نه همچون شوهر مادر
- ۱۰۲۵ مرا آن اصل بیداری دگرباره به خواب اندر
- ۱۰۲۶ گر چه نه به دریاییم دانه گهریم آخر
- ۱۰۲۷ یغمابک ترکستان بر زنگ بزد لشکر
- ۱۰۲۸ ذاتت عسلست ای جان گفتت عسلی دیگر
- ۱۰۲۹ جان بر کف خود داری ای مونس جان زوتر
- ۱۰۳۰ نیمیت ز زهر آمد نیمی دگر از شکر
- ۱۰۳۱ جان من و جان تو بستست به همدیگر
- ۱۰۳۲ تا چند زنی بر من ز انکار تو خار آخر
- ۱۰۳۳ ای دیده مرا بر در واپس بکشیده سر
- ۱۰۳۴ مکن یار مکن یار مرو ای مه عیار
- ۱۰۳۵ ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
- ۱۰۳۶ ای رخت فکنده تو بر اومید و حذر بر
- ۱۰۳۷ گیرم که بود میر تو را زر به خروار
- ۱۰۳۸ به حسن تو نباشد یار دیگر
- ۱۰۳۹ بگرد فتنه میگردی دگربار
- ۱۰۴۰ جفا از سر گرفتی یاد میدار
- ۱۰۴۱ مرا یارا چنین بییار مگذار
- ۱۰۴۲ منم از جان خود بیزار بیزار
- ۱۰۴۳ مرا اقبال خندانید آخر
- ۱۰۴۴ به ساقی درنگر در مست منگر
- ۱۰۴۵ بگردان ساقیا آن جام دیگر
- ۱۰۴۶ نگشتم از تو هرگز ای صنم سیر
- ۱۰۴۷ در این سرما و باران یار خوشتر
- ۱۰۴۸ خداوند خداوندان اسرار
- ۱۰۴۹ صد بار بگفتمت نگهدار
- ۱۰۵۰ کی باشد اختری در اقطار
- ۱۰۵۱ شب گشت ولیک پیش اغیار
- ۱۰۵۲ نوریست میان شعر احمر
- ۱۰۵۳ نزدیک توام مرا مبین دور
- ۱۰۵۴ ای یار شگرف در همه کار
- ۱۰۵۵ انجیرفروش را چه بهتر
- ۱۰۵۶ انجیرفروش را چه بهتر
- ۱۰۵۷ دارد درویش نوش دیگر
- ۱۰۵۸ آخر کی شود از آن لقا سیر
- ۱۰۵۹ گفتی که زیان کنی زیان گیر
- ۱۰۶۰ عاشقی در خشم شد از یار خود معشوق وار
- ۱۰۶۱ عرض لشکر میدهد مر عاشقان را عشق یار
- ۱۰۶۲ چون نبینم من جمالت صد جهان خود دیده گیر
- ۱۰۶۳ عزم رفتن کردهای چون عمر شیرین یاد دار
- ۱۰۶۴ مطربا در پیش شاهان چون شدستی پرده دار
- ۱۰۶۵ یا ربا این لطفها را از لبش پاینده دار
- ۱۰۶۶ مرحبا ای جان باقی پادشاه کامیار
- ۱۰۶۷ سر برآور ای حریف و روی من بین همچو زر
- ۱۰۶۸ نیشکر باید که بندد پیش آن لبها کمر
- ۱۰۶۹ در سماع عاشقان زد فر و تابش بر اثیر
- ۱۰۷۰ گر به خلوت دیدمی او را به جایی سیر سیر
- ۱۰۷۱ معده را پر کردهای دوش از خمیر و از فطیر
- ۱۰۷۲ گر خورد آن شیر عشقت خون ما را خورده گیر
- ۱۰۷۳ خوی بد دارم ملولم تو مرا معذور دار
- ۱۰۷۴ گرم در گفتار آمد آن صنم این الفرار
- ۱۰۷۵ آینه چینی تو را با زنگی اعشی چه کار
- ۱۰۷۶ لحظه لحظه می برون آمد ز پرده شهریار
- ۱۰۷۷ از کنار خویش یابم هر دمی من بوی یار
- ۱۰۷۸ شادیی کان از جهان اندر دلت آید مخر
- ۱۰۷۹ بهر شهوت جان خود را میدهی همچون ستور
- ۱۰۸۰ ساقیا هستند خلقان از می ما دور دور
- ۱۰۸۱ ای صبا حالی ز خد و خال شمس الدین بیار
- ۱۰۸۲ عقل بند ره روان و عاشقانست ای پسر
- ۱۰۸۳ هله زیرک هله زیرک هله زیرک زوتر
- ۱۰۸۴ مه روزه اندرآمد هله ای بت چو شکر
- ۱۰۸۵ همه صیدها بکردی هله میر بار دیگر
- ۱۰۸۶ هله زیرک هله زیرک هله زیرک هله زوتر
- ۱۰۸۷ بده آن باده به ما باده به ما اولیتر
- ۱۰۸۸ سر فروکن به سحر کز سر بازار نظر
- ۱۰۸۹ هین که آمد به سر کوی تو مجنون دگر
- ۱۰۹۰ صنما این چه گمانست فرودست حقیر
- ۱۰۹۱ نه که مهمان غریبم تو مرا یار مگیر
- ۱۰۹۲ اختران را شب وصلست و نثارست و نثار
- ۱۰۹۳ روستایی بچهای هست درون بازار
- ۱۰۹۴ پر ده آن جام می را ساقیا بار دیگر
- ۱۰۹۵ داد جاروبی به دستم آن نگار
- ۱۰۹۶ گر ز سر عشق او داری خبر
- ۱۰۹۷ عقل بند ره روانست ای پسر
- ۱۰۹۸ آمدم من بیدل و جان ای پسر
- ۱۰۹۹ ای نهاده بر سر زانو تو سر
- ۱۱۰۰ بس که میانگیخت آن مه شور و شر
- ۱۱۰۱ نرم نرمک سوی رخسارش نگر
- ۱۱۰۲ عشق را با گفت و با ایما چه کار
- ۱۱۰۳ رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار
- ۱۱۰۴ باز شد در عاشقی بابی دگر
- ۱۱۰۵ ای خیالت در دل من هر سحور
- ۱۱۰۶ راز را اندر میان نه وامگیر
- ۱۱۰۷ در چمن آیید و بربندید دید
- ۱۱۰۸ ساقیا باده چون نار بیار
- ۱۱۰۹ ساقیا باده گلرنگ بیار
- ۱۱۱۰ از لب یار شکر را چه خبر
- ۱۱۱۱ روزی خوشست رویت از نور روز خوشتر
- ۱۱۱۲ بر منبرست این دم مذکر مذکر
- ۱۱۱۳ ای جان جان جانها جانی و چیز دیگر
- ۱۱۱۴ ای محو عشق گشته جانی و چیز دیگر
- ۱۱۱۵ ای آینه فقیری جانی و چیز دیگر
- ۱۱۱۶ هر کس به جنس خویش درآمیخت ای نگار
- ۱۱۱۷ دل ناظر جمال تو آن گاه انتظار
- ۱۱۱۸ میر شکار من که مرا کردهای شکار
- ۱۱۱۹ کس بیکسی نماند میدان تو این قدر
- ۱۱۲۰ مستیم و بیخودیم و جمال تو پرده در
- ۱۱۲۱ آمد بهار خرم و آمد رسول یار
- ۱۱۲۲ اندیشه را رها کن اندر دلش مگیر
- ۱۱۲۳ پرده خوش آن بود کز پس آن پرده دار
- ۱۱۲۴ تاخت رخ آفتاب گشت جهان مست وار
- ۱۱۲۵ چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
- ۱۱۲۶ سست مکن زه که من تیر توام چارپر
- ۱۱۲۷ وجهک مثل القمر قلبک مثل الحجر
- ۱۱۲۸ بر سر ره دیدمش تیزروان چون قمر
- ۱۱۲۹ عمر که بیعشق رفت هیچ حسابش مگیر
- ۱۱۳۰ آید هر دم رسول از طرف شهر یار
- ۱۱۳۱ گفت لبم چون شکر ارزد گنج گهر
- ۱۱۳۲ چون سر کس نیستت فتنه مکن دل مبر
- ۱۱۳۳ نه در وفات گذارد نه در جفا دلدار
- ۱۱۳۴ چرا ز قافله یک کس نمیشود بیدار
- ۱۱۳۵ بیار ساقی بادت فدا سر و دستار
- ۱۱۳۶ نبشتست خدا گرد چهره دلدار
- ۱۱۳۷ شدست نور محمد هزار شاخ هزار
- ۱۱۳۸ چه مایه رنج کشیدم ز یار تا این کار
- ۱۱۳۹ مجوی شادی چون در غمست میل نگار
- ۱۱۴۰ بیامدیم دگربار چون نسیم بهار
- ۱۱۴۱ ز بامداد چه دشمن کشست دیدن یار
- ۱۱۴۲ درخت اگر متحرک بدی به پا و به پر
- ۱۱۴۳ تو شاخ خشک چرایی به روی یار نگر
- ۱۱۴۴ ندا رسید به جانها ز خسرو منصور
- ۱۱۴۵ به من نگر که منم مونس تو اندر گور
- ۱۱۴۶ مرا بگاه ده ای ساقی کریم عقار
- ۱۱۴۷ بکش بکش که چه خوش میکشی بیار بیار
- ۱۱۴۸ کسی بگفت ز ما یا از اوست نیکی و شر
- ۱۱۴۹ فغان فغان که ببست آن نگار بار سفر
- ۱۱۵۰ به خدمت لبت آمد به انتجاع شکر
- ۱۱۵۱ قدح شکست و شرابم نماند و من مخمور
- ۱۱۵۲ ببین دلی که نگردد ز جان سپاری سیر
- ۱۱۵۳ مه تو یار ندارد جز او تو یار مگیر
- ۱۱۵۴ چو دررسید ز تبریز شمس دین چو قمر
- ۱۱۵۵ از آن مقام که نبود گشاد زود گذر
- ۱۱۵۶ مطرب عاشقان بجنبان تار
- ۱۱۵۷ گر تو خواهی وطن پر از دلدار
- ۱۱۵۸ رحم بر یار کی کند هم یار
- ۱۱۵۹ عشق جانست عشق تو جانتر
- ۱۱۶۰ روی بنما به ما مکن مستور
- ۱۱۶۱ مطربا عیش و نوش از سر گیر
- ۱۱۶۲ مطربا عشقبازی از سر گیر
- ۱۱۶۳ عار بادا جهانیان را عار
- ۱۱۶۴ خلق را زیر گنبد دوار
- ۱۱۶۵ میر خرابات تویی ای نگار
- ۱۱۶۶ چند از این راه نو روزگار
- ۱۱۶۷ مست توام نه از می و نه از کوکنار
- ۱۱۶۸ جان خراباتی و عمر بهار
- ۱۱۶۹ هست کسی صافی و زیبانظر
- ۱۱۷۰ رحم کن ار زخم شوم سر به سر
- ۱۱۷۱ در بگشا کمد خامی دگر
- ۱۱۷۲ جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر
- ۱۱۷۳ بشنو خبر صادق از گفته پیغامبر
- ۱۱۷۴ مرا میگفت دوش آن یار عیار
- ۱۱۷۵ انجیرفروش را چه بهتر
- ۱۱۷۶ انتم الشمس و القمر منکم السمع و البصر
- ۱۱۷۷ آفتابی برآمد از اسرار
- ۱۱۷۸ جاء الربیع و البطر زال الشتاء و الخطر
- ۱۱۷۹ غره وجه سلبت قلب جمیع البشر
- ۱۱۸۰ سیدی انی کلیل انت فی زی النهار
- ۱۱۸۱ به سوی ما نگر چشمی برانداز
- ۱۱۸۲ تو چشم شیخ را دیدن میاموز
- ۱۱۸۳ اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
- ۱۱۸۴ بیا با تو مرا کارست امروز
- ۱۱۸۵ چنان مستم چنان مستم من امروز
- ۱۱۸۶ چنان مستم چنان مستم من امروز
- ۱۱۸۷ در این سرما سر ما داری امروز
- ۱۱۸۸ الا ای شمع گریان گرم میسوز
- ۱۱۸۹ در این سرما سر ما داری امروز
- ۱۱۹۰ ای خفته به یاد یار برخیز
- ۱۱۹۱ ماییم فداییان جانباز
- ۱۱۹۲ برخیز و صبوح را برانگیز
- ۱۱۹۳ من از سخنان مهرانگیز
- ۱۱۹۴ گر نهای دیوانه رو مر خویش را دیوانه ساز
- ۱۱۹۵ سوی خانه خویش آمد عشق آن عاشق نواز
- ۱۱۹۶ عاشقان را شد مسلم شب نشستن تا به روز
- ۱۱۹۷ اگر آتش است یارت تو برو در او همیسوز
- ۱۱۹۸ سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز
- ۱۱۹۹ یا مکثر الدلال علی الخلق بالنشوز
- ۱۲۰۰ ساقی روحانیان روح شدم خیز خیز
- ۱۲۰۱ برای عاشق و دزدست شب فراخ و دراز
- ۱۲۰۲ به آفتاب شهم گفت هین مکن این ناز
- ۱۲۰۳ برو برو که نفورم ز عشق عارآمیز
- ۱۲۰۴ عشق گزین عشق و در او کوکبه میران و مترس
- ۱۲۰۵ سیر نگشت جان من بس مکن و مگو که بس
- ۱۲۰۶ سوی لبش هر آنک شد زخم خورد ز پیش و پس
- ۱۲۰۷ نیم شب از عشق تا دانی چه میگوید خروس
- ۱۲۰۸ حال ما بیآن مه زیبا مپرس
- ۱۲۰۹ ای دل بیبهره از بهرام ترس
- ۱۲۱۰ نیست در آخرزمان فریادرس
- ۱۲۱۱ ای روترش به پیشم بد گفتهای مرا پس
- ۱۲۱۲ دست بنه بر دلم از غم دلبر مپرس
- ۱۲۱۳ ای سگ قصاب هجر خون مرا خوش بلیس
- ۱۲۱۴ بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس
- ۱۲۱۵ ای مست ماه روی تو استاره و گردون خوش
- ۱۲۱۶ گر عاشقی از جان و دل جور و جفای یار کش
- ۱۲۱۷ الحذر از عشق حذر هر کی نشانی بودش
- ۱۲۱۸ ای شب خوش رو که تویی مهتر و سالار حبش
- ۱۲۱۹ یار نخواهم که بود بدخو و غمخوار و ترش
- ۱۲۲۰ دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
- ۱۲۲۱ اگر گم گردد این بیدل از آن دلدار جوییدش
- ۱۲۲۲ چه دارد در دل آن خواجه که میتابد ز رخسارش
- ۱۲۲۳ قرین مه دو مریخند و آن دو چشمت ای دلکش
- ۱۲۲۴ پریشان باد پیوسته دل از زلف پریشانش
- ۱۲۲۵ ریاضت نیست پیش ما همه لطفست و بخشایش
- ۱۲۲۶ آن یار ترش رو را این سوی کشانیدش
- ۱۲۲۷ رویش خوش و مویش خوش وان طره جعدینش
- ۱۲۲۸ ای یوسف مه رویان ای جاه و جمالت خوش
- ۱۲۲۹ زلفی که به جان ارزد هر تار بشوریدش
- ۱۲۳۰ جانم به چه آرامد ای یار به آمیزش
- ۱۲۳۱ وقتت خوش وقتت خوش حلوایی و شکرکش
- ۱۲۳۲ هنگام صبوح آمد ای مرغ سحرخوانش
- ۱۲۳۳ درون ظلمتی میجو صفاتش
- ۱۲۳۴ قضا آمد شنو طبل نفیرش
- ۱۲۳۵ نگاری را که میجویم به جانش
- ۱۲۳۶ برفتم دی به پیشش سخت پرجوش
- ۱۲۳۷ شنو پندی ز من ای یار خوش کیش
- ۱۲۳۸ امروز خوش است دل که تو دوش
- ۱۲۳۹ ای خواجه تو عاقلانه میباش
- ۱۲۴۰ آن مطرب ما خوشست و چنگش
- ۱۲۴۱ ما نعره به شب زنیم و خاموش
- ۱۲۴۲ گر لاش نمود راه قلاش
- ۱۲۴۳ اندرآ ای اصل اصل شادمانی شاد باش
- ۱۲۴۴ ای سنایی گر نیابی یار یار خویش باش
- ۱۲۴۵ آنک بیرون از جهان بد در جهان آوردمش
- ۱۲۴۶ دوش رفتم در میان مجلس سلطان خویش
- ۱۲۴۷ عارفان را شمع و شاهد نیست از بیرون خویش
- ۱۲۴۸ ساقیا بیگه رسیدی می بده مردانه باش
- ۱۲۴۹ شدهام سپند حسنت وطنم میان آتش
- ۱۲۵۰ به شکرخنده اگر میببرد جان رسدش
- ۱۲۵۱ گر لب او شکند نرخ شکر میرسدش
- ۱۲۵۲ آن که مه غاشیه زین چو غلامان کشدش
- ۱۲۵۳ بر ملک نیست نهان حال دل و نیک و بدش
- ۱۲۵۴ من توام تو منی ای دوست مرو از بر خویش
- ۱۲۵۵ اندک اندک راه زد سیم و زرش
- ۱۲۵۶ آنک جانش دادهای آن را مکش
- ۱۲۵۷ چون تو شادی بنده گو غمخوار باش
- ۱۲۵۸ آن مایی همچو ما دلشاد باش
- ۱۲۵۹ عقل آمد عاشقا خود را بپوش
- ۱۲۶۰ اندرآمد شاه شیرینان ترش
- ۱۲۶۱ روی تو جان جانست از جان نهان مدارش
- ۱۲۶۲ گر جان بجز تو خواهد از خویش برکنیمش
- ۱۲۶۳ سرمست شد نگارم بنگر به نرگسانش
- ۱۲۶۴ میگفت چشم شوخش با طره سیاهش
- ۱۲۶۵ آن مه که هست گردون گردان و بیقرارش
- ۱۲۶۶ روحیست بینشان و ما غرقه در نشانش
- ۱۲۶۷ در عشق آتشینش آتش نخورده آتش
- ۱۲۶۸ صد سال اگر گریزی و نایی بتا به پیش
- ۱۲۶۹ آینهام من آینهام من تا که بدیدم روی چو ماهش
- ۱۲۷۰ مستی امروز من نیست چو مستی دوش
- ۱۲۷۱ باز درآمد طبیب از در رنجور خویش
- ۱۲۷۲ باز فرود آمدیم بر در سلطان خویش
- ۱۲۷۳ ما به سلیمان خوشیم دیو و پری گو مباش
- ۱۲۷۴ خواجه چرا کردهای روی تو بر ما ترش
- ۱۲۷۵ چون بزند گردنم سجده کند گردنش
- ۱۲۷۶ باز درآمد ز راه بیخود و سرمست دوش
- ۱۲۷۷ خواجه غلط کردهای در صفت یار خویش
- ۱۲۷۸ یار درآمد ز باغ بیخود و سرمست دوش
- ۱۲۷۹ باز درآمد طبیب از در ایوب خویش
- ۱۲۸۰ جان منست او هی مزنیدش
- ۱۲۸۱ ز هدهدان تفکر چو دررسید نشانش
- ۱۲۸۲ تمام اوست که فانی شدست آثارش
- ۱۲۸۳ ندا رسید به عاشق ز عالم رازش
- ۱۲۸۴ سری برآر که تا ما رویم بر سر عیش
- ۱۲۸۵ شکست نرخ شکر را بتم به روی ترش
- ۱۲۸۶ شنو ز سینه ترنگاترنگ آوازش
- ۱۲۸۷ مباد با کس دیگر ثنا و دشنامش
- ۱۲۸۸ چو رو نمود به منصور وصل دلدارش
- ۱۲۸۹ دلی کز تو سوزد چه باشد دوایش
- ۱۲۹۰ مست گشتم ز ذوق دشنامش
- ۱۲۹۱ توبه من درست نیست خموش
- ۱۲۹۲ آمد آن خواجه سیماترش
- ۱۲۹۳ علی الله ای مسلمانان از آن هجران پرآتش
- ۱۲۹۴ کل عقل بوصلکم مدهش
- ۱۲۹۵ بیا بیا که تویی جان جان سماع
- ۱۲۹۶ بیا بیا که تویی جان جان جان سماع
- ۱۲۹۷ مدارم یک زمان از کار فارغ
- ۱۲۹۸ امروز روز شادی و امسال سال لاغ
- ۱۲۹۹ گویند شاه عشق ندارد وفا دروغ
- ۱۳۰۰ عیسی روح گرسنهست چو زاغ
- ۱۳۰۱ ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف
- ۱۳۰۲ ما دو سه مست خلوتی جمع شدیم این طرف
- ۱۳۰۳ گر تو تنگ آیی ز ما زوتر برون رو ای حریف
- ۱۳۰۴ باده نمیبایدم فارغم از درد و صاف
- ۱۳۰۵ کعبه جانها تویی گرد تو آرم طواف
- ۱۳۰۶ بیا بیا که تویی شیر شیر شیر مصاف
- ۱۳۰۷ ای مونس و غمگسار عاشق
- ۱۳۰۸ گر خمار آرد صداعی بر سر سودای عشق
- ۱۳۰۹ ای جهان را دلگشا اقبال عشق
- ۱۳۱۰ ای ناطق الهی و ای دیده حقایق
- ۱۳۱۱ باز از آن کوه قاف آمد عنقای عشق
- ۱۳۱۲ فریفت یار شکربار من مرا به طریق
- ۱۳۱۳ جان و سر تو که بگو بینفاق
- ۱۳۱۴ به دلجویی و دلداری درآمد یار پنهانک
- ۱۳۱۵ روان شد اشک یاقوتی ز راه دیدگان اینک
- ۱۳۱۶ رو رو که نهای عاشق ای زلفک و ای خالک
- ۱۳۱۷ آن میر دروغین بین با اسپک و با زینک
- ۱۳۱۸ هر اول روز ای جان صد بار سلام علیک
- ۱۳۱۹ بباید عشق را ای دوست دردک
- ۱۳۲۰ اندرآ با ما نشان ده راستک
- ۱۳۲۱ ایا هوای تو در جانها سلام علیک
- ۱۳۲۲ ای ظریف جهان سلام علیک
- ۱۳۲۳ ای ظریف جهان سلام علیک
- ۱۳۲۴ برخیز ز خواب و ساز کن چنگ
- ۱۳۲۵ عشق خامش طرفهتر یا نکتههای چنگ چنگ
- ۱۳۲۶ عاشقی و آنگهانی نام و ننگ
- ۱۳۲۷ تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ
- ۱۳۲۸ حریف جنگ گزیند تو هم درآ در جنگ
- ۱۳۲۹ چو زد فراق تو بر سر مرا به نیرو سنگ
- ۱۳۳۰ بگردان شراب ای صنم بیدرنگ
- ۱۳۳۱ هر کی در او نیست از این عشق رنگ
- ۱۳۳۲ توبه سفر گیرد با پای لنگ
- ۱۳۳۳ ای تو ولی احسان دل ای حسن رویت دام دل
- ۱۳۳۴ این بوالعجب کاندر خزان شد آفتاب اندر حمل
- ۱۳۳۵ بانگ زدم نیم شبان کیست در این خانه دل
- ۱۳۳۶ حلقه دل زدم شبی در هوس سلام دل
- ۱۳۳۷ الا ای رو ترش کرده که تا نبود مرا مدخل
- ۱۳۳۸ بقا اندر بقا باشد طریق کم زنان ای دل
- ۱۳۳۹ مهم را لطف در لطفست از آنم بیقرار ای دل
- ۱۳۴۰ هر آن کو صبر کرد ای دل ز شهوتها در این منزل
- ۱۳۴۱ امروز بحمدالله از دی بترست این دل
- ۱۳۴۲ چه کارستان که داری اندر این دل
- ۱۳۴۳ صد هزاران همچو ما غرقه در این دریای دل
- ۱۳۴۴ شتران مست شدستند ببین رقص جمل
- ۱۳۴۵ تو مرا می بده و مست بخوابان و بهل
- ۱۳۴۶ رفت عمرم در سر سودای دل
- ۱۳۴۷ سوی آن سلطان خوبان الرحیل
- ۱۳۴۸ امروز روز شادی و امسال سال گل
- ۱۳۴۹ تا نزند آفتاب خیمه نور جلال
- ۱۳۵۰ چشم تو با چشم من هر دم بیقیل و قال
- ۱۳۵۱ شد پی این لولیان در حرم ذوالجلال
- ۱۳۵۲ چند از این قیل و قال عشق پرست و ببال
- ۱۳۵۳ چگونه برنپرد جان چو از جناب جلال
- ۱۳۵۴ تو را سعادت بادا در آن جمال و جلال
- ۱۳۵۵ دو چشم اگر بگشادی به آفتاب وصال
- ۱۳۵۶ اگر درآید ناگه صنم زهی اقبال
- ۱۳۵۷ پیام کرد مرا بامداد بحر عسل
- ۱۳۵۸ به گوش دل پنهانی بگفت رحمت کل
- ۱۳۵۹ ز خود شدم ز جمال پر از صفا ای دل
- ۱۳۶۰ باده ده ای ساقی جان باده بیدرد و دغل
- ۱۳۶۱ عمرک یا واحدا فی درجات الکمال
- ۱۳۶۲ لجکنن اغلن هی بزه کلکل
- ۱۳۶۳ کجکنن اغلن اودیا کلکل
- ۱۳۶۴ ایها النور فی الفاد تعال
- ۱۳۶۵ یا منیر البدر قد اوضحت بالبلبال بال
- ۱۳۶۶ یا بدیع الحسن قد اوضحت بالبلبال بال
- ۱۳۶۷ رشاء العشق حبیبی لشرود و مضل
- ۱۳۶۸ عمرک یا واحدا فی درجات الکمال
- ۱۳۶۹ تعال یا مدد العیش و السرور تعال
- ۱۳۷۰ آمد بهار ای دوستان منزل سوی بستان کنیم
- ۱۳۷۱ ای عاشقان ای عاشقان پیمانه را گم کردهام
- ۱۳۷۲ این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
- ۱۳۷۳ هان ای طبیب عاشقان دستی فروکش بر برم
- ۱۳۷۴ ای عاشقان ای عاشقان من خاک را گوهر کنم
- ۱۳۷۵ بازآمدم چون عید نو تا قفل زندان بشکنم
- ۱۳۷۶ کاری ندارد این جهان تا چند گل کاری کنم
- ۱۳۷۷ ای با من و پنهان چو دل از دل سلامت می کنم
- ۱۳۷۸ ای آسمان این چرخ من زان ماه رو آموختم
- ۱۳۷۹ آمد خیال خوش که من از گلشن یار آمدم
- ۱۳۸۰ دی بر سرم تاج زری بنهاده است آن دلبرم
- ۱۳۸۱ هرگز ندانم راندن مستی که افتد بر درم
- ۱۳۸۲ ای ساقی روشن دلان بردار سغراق کرم
- ۱۳۸۳ تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
- ۱۳۸۴ عشقا تو را قاضی برم کاشکستیم همچون صنم
- ۱۳۸۵ بس جهد می کردم که من آیینه نیکی شوم
- ۱۳۸۶ آمد بهار ای دوستان منزل به سروستان کنیم
- ۱۳۸۷ هین خیره خیره می نگر اندر رخ صفراییم
- ۱۳۸۸ ای نفس کل صورت مکن وی عقل کل بشکن قلم
- ۱۳۸۹ ای پاک رو چون جام جم وز عشق آن مه متهم
- ۱۳۹۰ بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم
- ۱۳۹۱ تا کی به حبس این جهان من خویش زندانی کنم
- ۱۳۹۲ یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم
- ۱۳۹۳ مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم
- ۱۳۹۴ دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم
- ۱۳۹۵ مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم
- ۱۳۹۶ باز در اسرار روم جانب آن یار روم
- ۱۳۹۷ زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم
- ۱۳۹۸ جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم
- ۱۳۹۹ هر نفسی تازه ترم کز سر روزن بپرم
- ۱۴۰۰ تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم
- ۱۴۰۱ کوه نیم سنگ نیم چونک گدازان نشوم
- ۱۴۰۲ دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
- ۱۴۰۳ آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
- ۱۴۰۴ کار مرا چو او کند کار دگر چرا کنم
- ۱۴۰۵ میل هواش می کنم طال بقاش می زنم
- ۱۴۰۶ هر شب و هر سحر تو را من به دعا بخواستم
- ۱۴۰۷ دوش چه خوردهای بگو ای بت همچو شکرم
- ۱۴۰۸ تا به کی ای شکر چو تن بیدل و جان فغان کنم
- ۱۴۰۹ ای تو بداده در سحر از کف خویش بادهام
- ۱۴۱۰ تا که اسیر و عاشق آن صنم چو جان شدم
- ۱۴۱۱ گرم درآ و دم مده باده بیار ای صنم
- ۱۴۱۲ بیا هر کس که می خواهد که تا با وی گرو بندم
- ۱۴۱۳ کشید این دل گریبانم به سوی کوی آن یارم
- ۱۴۱۴ درخت و آتشی دیدم ندا آمد که جانانم
- ۱۴۱۵ ز فرزین بند آن رخ من چه شهماتم چه شهماتم
- ۱۴۱۶ ترش رویی و خشمینی چنین شیرین ندیدستم
- ۱۴۱۷ به حق روی تو که من چنین رویی ندیدستم
- ۱۴۱۸ دلا مشتاق دیدارم غریب و عاشق و مستم
- ۱۴۱۹ بگفتم حال دل گویم از آن نوعی که دانستم
- ۱۴۲۰ اگر شد سود و سرمایه چه غمگینی چو من هستم
- ۱۴۲۱ بیا بشنو که من پیش و پس اسبت چرا گردم
- ۱۴۲۲ طواف حاجیان دارم بگرد یار می گردم
- ۱۴۲۳ تو تا دوری ز من جانا چنین بیجان همیگردم
- ۱۴۲۴ بگفتم عذر با دلبر که بیگه بود و ترسیدم
- ۱۴۲۵ دعا گویی است کار من بگویم تا نطق دارم
- ۱۴۲۶ چه دانی تو که در باطن چه شاهی همنشین دارم
- ۱۴۲۷ من از اقلیم بالایم سر عالم نمیدارم
- ۱۴۲۸ همه بازان عجب ماندند در آهنگ پروازم
- ۱۴۲۹ نه آن بیبهره دلدارم که از دلدار بگریزم
- ۱۴۳۰ نهادم پای در عشق که بر عشاق سر باشم
- ۱۴۳۱ مرا چون کم فرستی غم حزین و تنگ دل باشم
- ۱۴۳۲ تو خود دانی که من بیتو عدم باشم عدم باشم
- ۱۴۳۳ من آنم کز خیالاتش تراشنده وثن باشم
- ۱۴۳۴ چو آمد روی مه رویم که باشم من که من باشم
- ۱۴۳۵ به گرد دل همیگردی چه خواهی کرد می دانم
- ۱۴۳۶ تو خورشیدی و یا زهره و یا ماهی نمیدانم
- ۱۴۳۷ چو رعد و برق می خندد ثنا و حمد می خوانم
- ۱۴۳۸ ندارد پای عشق او دل بیدست و بیپایم
- ۱۴۳۹ من این ایوان نه تو را نمیدانم نمیدانم
- ۱۴۴۰ بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
- ۱۴۴۱ بنه ای سبز خنگ من فراز آسمانها سم
- ۱۴۴۲ زهی سرگشته در عالم سر و سامان که من دارم
- ۱۴۴۳ بشستم تخته هستی سر عالم نمیدارم
- ۱۴۴۴ ای عشق که کردستی تو زیر و زبر خوابم
- ۱۴۴۵ من دلق گرو کردم عریان خراباتم
- ۱۴۴۶ گر بیدل و بیدستم وز عشق تو پابستم
- ۱۴۴۷ رفتم به طبیب جان گفتم که ببین دستم
- ۱۴۴۸ در مجلس آن رستم در عربده بنشستم
- ۱۴۴۹ زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم
- ۱۴۵۰ بستان قدح از دستم ای مست که من مستم
- ۱۴۵۱ گر تو بنمی خسپی بنشین تو که من خفتم
- ۱۴۵۲ ساقی چو شه من بد بیش از دگران خوردم
- ۱۴۵۳ در آینه چون بینم نقش تو به گفت آرم
- ۱۴۵۴ گفتم به مهی کز تو صد گونه طرب دارم
- ۱۴۵۵ ای خواجه سلام علیک من عزم سفر دارم
- ۱۴۵۶ توبه نکنم هرگز زین جرم که من دارم
- ۱۴۵۷ من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم
- ۱۴۵۸ یک لحظه و یک ساعت دست از تو نمیدارم
- ۱۴۵۹ تا عاشق آن یارم بیکارم و بر کارم
- ۱۴۶۰ بشکسته سر خلقی سر بسته که رنجورم
- ۱۴۶۱ پایی به میان درنه تا عیش ز سر گیرم
- ۱۴۶۲ صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
- ۱۴۶۳ شاگرد تو می باشم گر کودن و کژپوزم
- ۱۴۶۴ سر برمزن از هستی تا راه نگردد گم
- ۱۴۶۵ ای کرده تو مهمانم در پیش درآ جانم
- ۱۴۶۶ در عشق سلیمانی من همدم مرغانم
- ۱۴۶۷ این شکل که من دارم ای خواجه که را مانم
- ۱۴۶۸ امروز خوشم با تو جان تو و فردا هم
- ۱۴۶۹ بیخود شدهام لیکن بیخودتر از این خواهم
- ۱۴۷۰ جانم به فدا بادا آن را که نمیگویم
- ۱۴۷۱ مخمورم پرخواره اندازه نمیدانم
- ۱۴۷۲ دگربار دگربار ز زنجیر بجستم
- ۱۴۷۳ بیایید بیایید به گلزار بگردیم
- ۱۴۷۴ حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
- ۱۴۷۵ بجوشید بجوشید که ما اهل شعاریم
- ۱۴۷۶ طبیبیم حکیمیم طبیبان قدیمیم
- ۱۴۷۷ از اول امروز چو آشفته و مستیم
- ۱۴۷۸ المنه لله که ز پیکار رهیدیم
- ۱۴۷۹ آن خانه که صد بار در او مایده خوردیم
- ۱۴۸۰ خیزید مخسپید که نزدیک رسیدیم
- ۱۴۸۱ ما آتش عشقیم که در موم رسیدیم
- ۱۴۸۲ چون در عدم آییم و سر از یار برآریم
- ۱۴۸۳ امروز مها خویش ز بیگانه ندانیم
- ۱۴۸۴ بشکن قدح باده که امروز چنانیم
- ۱۴۸۵ صبح است و صبوح است بر این بام برآییم
- ۱۴۸۶ چون آینه رازنما باشد جانم
- ۱۴۸۷ امروز چنانم که خر از بار ندانم
- ۱۴۸۸ ای خواجه بفرما به کی مانم به کی مانم
- ۱۴۸۹ ساقی ز پی عشق روان است روانم
- ۱۴۹۰ از شهر تو رفتیم تو را سیر ندیدیم
- ۱۴۹۱ خلقان همه نیکند جز این تن که گزیدیم
- ۱۴۹۲ بار دگر از راه سوی چاه رسیدیم
- ۱۴۹۳ ما عاشق و سرگشته و شیدای دمشقیم
- ۱۴۹۴ افتادم افتادم در آبی افتادم
- ۱۴۹۵ اگر تو نیستی در عاشقی خام
- ۱۴۹۶ چه دیدم خواب شب کامروز مستم
- ۱۴۹۷ به جان جمله مستان که مستم
- ۱۴۹۸ بیا کز غیر تو بیزار گشتم
- ۱۴۹۹ بیا کز عشق تو دیوانه گشتم
- ۱۵۰۰ چنان مست است از آن دم جان آدم
- ۱۵۰۱ منم فتنه هزاران فتنه زادم
- ۱۵۰۲ ز زندان خلق را آزاد کردم
- ۱۵۰۳ غلامم خواجه را آزاد کردم
- ۱۵۰۴ حسودان را ز غم آزاد کردم
- ۱۵۰۵ یکی مطرب همیخواهم در این دم
- ۱۵۰۶ همیشه من چنین مجنون نبودم
- ۱۵۰۷ ایا یاری که در تو ناپدیدم
- ۱۵۰۸ سفر کردم به هر شهری دویدم
- ۱۵۰۹ سفر کردم به هر شهری دویدم
- ۱۵۱۰ اگر عشقت به جای جان ندارم
- ۱۵۱۱ بیا ای آنک بردی تو قرارم
- ۱۵۱۲ گهی در گیرم و گه بام گیرم
- ۱۵۱۳ اگر سرمست اگر مخمور باشم
- ۱۵۱۴ خداوندا مده آن یار را غم
- ۱۵۱۵ چه نزدیک است جان تو به جانم
- ۱۵۱۶ چه نزدیک است جان تو به جانم
- ۱۵۱۷ مرا گویی که رایی من چه دانم
- ۱۵۱۸ من آن ماهم که اندر لامکانم
- ۱۵۱۹ بیا کامروز بیرون از جهانم
- ۱۵۲۰ مرا پرسی که چونی بین که چونم
- ۱۵۲۱ من از عالم تو را تنها گزینم
- ۱۵۲۲ ورا خواهم دگر یاری نخواهم
- ۱۵۲۳ نه آن شیرم که با دشمن برآیم
- ۱۵۲۴ چو آب آهسته زیر که درآیم
- ۱۵۲۵ ز قند یار تا شاخی نخایم
- ۱۵۲۶ از آن باده ندانم چون فنایم
- ۱۵۲۷ بیا کامروز گرد یار گردیم
- ۱۵۲۸ به پیش باد تو ما همچو گردیم
- ۱۵۲۹ شب دوشینه ما بیدار بودیم
- ۱۵۳۰ من و تو دوش شب بیدار بودیم
- ۱۵۳۱ بیا کامروز شه را ما شکاریم
- ۱۵۳۲ بیا تا عاشقی از سر بگیریم
- ۱۵۳۳ بیا امروز ما مهمان میریم
- ۱۵۳۴ بیا ما چند کس با هم بسازیم
- ۱۵۳۵ بیا تا قدر یک دیگر بدانیم
- ۱۵۳۶ میان ما درآ ما عاشقانیم
- ۱۵۳۷ چرا شاید چو ما شه زادگانیم
- ۱۵۳۸ بر آن بودم که فرهنگی بجویم
- ۱۵۳۹ مگردان روی خود ای دیده رویم
- ۱۵۴۰ بیا با هم سخن از جان بگوییم
- ۱۵۴۱ مرا خواندی ز در تو خستی از بام
- ۱۵۴۲ چنان مستم چنان مستم من این دم
- ۱۵۴۳ کجایی ساقیا درده مدامم
- ۱۵۴۴ مرا گویی چه سانی من چه دانم
- ۱۵۴۵ شراب شیره انگور خواهم
- ۱۵۴۶ رفتم تصدیع از جهان بردم
- ۱۵۴۷ من با تو حدیث بیزبان گویم
- ۱۵۴۸ روی تو چو نوبهار دیدم
- ۱۵۴۹ زنهار مرا مگو که پیرم
- ۱۵۵۰ گر از غم عشق عار داریم
- ۱۵۵۱ از اصل چو حورزاد باشیم
- ۱۵۵۲ ما آفت جان عاشقانیم
- ۱۵۵۳ ما صحبت همدگر گزینیم
- ۱۵۵۴ چون ذره به رقص اندرآییم
- ۱۵۵۵ جز جانب دل به دل نیاییم
- ۱۵۵۶ ای برده نماز من ز هنگام
- ۱۵۵۷ یا رب توبه چرا شکستم
- ۱۵۵۸ دانی کامروز از چه زردم
- ۱۵۵۹ من دوش به تازه عهد کردم
- ۱۵۶۰ تا عشق تو سوخت همچو عودم
- ۱۵۶۱ تا چهره آن یگانه دیدم
- ۱۵۶۲ گر ناز تو را به گفت نارم
- ۱۵۶۳ من اشتر مست شهریارم
- ۱۵۶۴ روزی که گذر کنی به گورم
- ۱۵۶۵ ای دشمن روزه و نمازم
- ۱۵۶۶ تا با تو قرین شدهست جانم
- ۱۵۶۷ امروز مرا چه شد چه دانم
- ۱۵۶۸ ای جان لطیف و ای جهانم
- ۱۵۶۹ ناآمده سیل تر شدستیم
- ۱۵۷۰ آن عشرت نو که برگرفتیم
- ۱۵۷۱ در عشق قدیم سال خوردیم
- ۱۵۷۲ گر گمشدگان روزگاریم
- ۱۵۷۳ ما عاشق و بیدل و فقیریم
- ۱۵۷۴ نی سیم و نه زر نه مال خواهیم
- ۱۵۷۵ ما شاخ گلیم نی گیاهیم
- ۱۵۷۶ ما زنده به نور کبریاییم
- ۱۵۷۷ امروز نیم ملول شادم
- ۱۵۷۸ من جز احد صمد نخواهم
- ۱۵۷۹ ما آب دریم ما چه دانیم
- ۱۵۸۰ تا دلبر خویش را نبینیم
- ۱۵۸۱ گر به خوبی می بلافد لا نسلم لا نسلم
- ۱۵۸۲ هرچ گویی از بهانه لا نسلم لا نسلم
- ۱۵۸۳ می خرامد جان مجلس سوی مجلس گام گام
- ۱۵۸۴ هر که گوید کان چراغ دیدهها را دیدهام
- ۱۵۸۵ ای جهان آب و گل تا من تو را بشناختم
- ۱۵۸۶ خویش را چون خار دیدم سوی گل بگریختم
- ۱۵۸۷ عشوه دادستی که من در بیوفایی نیستم
- ۱۵۸۸ من سر خم را ببستم باز شد پهلوی خم
- ۱۵۸۹ چشم بگشا جان نگر کش سوی جانان می برم
- ۱۵۹۰ چون ز صورت برتر آمد آفتاب و اخترم
- ۱۵۹۱ وقت آن آمد که من سوگندها را بشکنم
- ۱۵۹۲ نی تو گفتی از جفای آن جفاگر نشکنم
- ۱۵۹۳ روی نیکت بد کند من نیک را بر بد نهم
- ۱۵۹۴ ایها العشاق آتش گشته چون استارهایم
- ۱۵۹۵ سر قدم کردیم و آخر سوی جیحون تاختیم
- ۱۵۹۶ چون همه یاران ما رفتند و تنها ماندیم
- ۱۵۹۷ این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریم
- ۱۵۹۸ ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیم
- ۱۵۹۹ چون بدیدم صبح رویت در زمان برخیستم
- ۱۶۰۰ از شهنشه شمس دین من ساغری را یافتم
- ۱۶۰۱ بار دیگر از دل و از عقل و جان برخاستیم
- ۱۶۰۲ می بسازد جان و دل را بس عجایب کان صیام
- ۱۶۰۳ چونک در باغت به زیر سایه طوبیستم
- ۱۶۰۴ بده آن باده دوشین که من از نوش تو مستم
- ۱۶۰۵ بزن آن پرده نوشین که من از نوش تو مستم
- ۱۶۰۶ هله دوشت یله کردم شب دوشت یله کردم
- ۱۶۰۷ ز فلک قوت بگیرم دهن از لوت ببندم
- ۱۶۰۸ چه کسم من چه کسم من که بسی وسوسه مندم
- ۱۶۰۹ چو یکی ساغر مردی ز خم یار برآرم
- ۱۶۱۰ منم آن عاشق عشقت که جز این کار ندارم
- ۱۶۱۱ مکن ای دوست غریبم سر سودای تو دارم
- ۱۶۱۲ منم آن کس که نبینم بزنم فاخته گیرم
- ۱۶۱۳ به خدا کز غم عشقت نگریزم نگریزم
- ۱۶۱۴ بزن آن پرده دوشین که من امروز خموشم
- ۱۶۱۵ من اگر دست زنانم نه من از دست زنانم
- ۱۶۱۶ ز یکی پسته دهانی صنمی بسته دهانم
- ۱۶۱۷ بت بینقش و نگارم جز تو یار ندارم
- ۱۶۱۸ علم عشق برآمد برهانم ز زحیرم
- ۱۶۱۹ تو گواه باش خواجه که ز توبه توبه کردم
- ۱۶۲۰ هوسی است در سر من که سر بشر ندارم
- ۱۶۲۱ چو غلام آفتابم هم از آفتاب گویم
- ۱۶۲۲ تو ز من ملول گشتی که من از تو ناشتابم
- ۱۶۲۳ هذیان که گفت دشمن به درون دل شنیدم
- ۱۶۲۴ خبری اگر شنیدی ز جمال و حسن یارم
- ۱۶۲۵ دو هزار عهد کردم که سر جنون نخارم
- ۱۶۲۶ فلکا بگو که تا کی گلههای یار گویم
- ۱۶۲۷ نظری به کار من کن که ز دست رفت کارم
- ۱۶۲۸ دیده از خلق ببستم چو جمالش دیدم
- ۱۶۲۹ دل چه خوردهست عجب دوش که من مخمورم
- ۱۶۳۰ گر مرا خار زند آن گل خندان بکشم
- ۱۶۳۱ در فروبند که ما عاشق این میکدهایم
- ۱۶۳۲ هله رفتیم و گرانی ز جمالت بردیم
- ۱۶۳۳ در فروبند که ما عاشق این انجمنیم
- ۱۶۳۴ عقل گوید که من او را به زبان بفریبم
- ۱۶۳۵ دم به دم از ره دل پیک خیالش رسدم
- ۱۶۳۶ از بت باخبر من خبری می رسدم
- ۱۶۳۷ منم آن دزد که شب نقب زدم ببریدم
- ۱۶۳۸ مادرم بخت بده است و پدرم جود و کرم
- ۱۶۳۹ ای خوشا روز که پیش چو تو سلطان میرم
- ۱۶۴۰ گر تو خواهی که تو را بیکس و تنها نکنم
- ۱۶۴۱ من چو در گور درون خفته همیفرسایم
- ۱۶۴۲ ساقیا ما ز ثریا به زمین افتادیم
- ۱۶۴۳ چند خسپیم صبوح است صلا برخیزیم
- ۱۶۴۴ جز ز فتان دو چشمت ز کی مفتون باشیم
- ۱۶۴۵ گر تو مستی بر ما آی که ما مستانیم
- ۱۶۴۶ روز آن است که ما خویش بر آن یار زنیم
- ۱۶۴۷ روز شادی است بیا تا همگان یار شویم
- ۱۶۴۸ ساقیا عربده کردیم که در جنگ شویم
- ۱۶۴۹ وقت آن شد که به زنجیر تو دیوانه شویم
- ۱۶۵۰ خوش بنوشم تو اگر زهر نهی در جامم
- ۱۶۵۱ ما سر و پنجه و قوت نه از این جان داریم
- ۱۶۵۲ ای دریغا که شب آمد همه از هم ببریم
- ۱۶۵۳ من از این خانه پرنور به در می نروم
- ۱۶۵۴ تا که ما از نظر و خوبی تو باخبریم
- ۱۶۵۵ دوش می گفت جانم کی سپهر معظم
- ۱۶۵۶ هم به درد این درد را درمان کنم
- ۱۶۵۷ می رسد بوی جگر از دو لبم
- ۱۶۵۸ عاشقم از عاشقان نگریختم
- ۱۶۵۹ دست من گیر ای پسر خوش نیستم
- ۱۶۶۰ ای گزیده یار چونت یافتم
- ۱۶۶۱ سالکان راه را محرم شدم
- ۱۶۶۲ بوی آن خوب ختن می آیدم
- ۱۶۶۳ نو به نو هر روز باری می کشم
- ۱۶۶۴ می شناسد پرده جان آن صنم
- ۱۶۶۵ عاشقی بر من پریشانت کنم
- ۱۶۶۶ گفتهای من یار دیگر می کنم
- ۱۶۶۷ من ز وصلت چون به هجران می روم
- ۱۶۶۸ من به سوی باغ و گلشن می روم
- ۱۶۶۹ آتشی نو در وجود اندرزدیم
- ۱۶۷۰ ما به خرمنگاه جان بازآمدیم
- ۱۶۷۱ گر دم از شادی وگر از غم زنیم
- ۱۶۷۲ روز باران است و ما جو می کنیم
- ۱۶۷۳ امشب ای دلدار مهمان توییم
- ۱۶۷۴ ما ز بالاییم و بالا می رویم
- ۱۶۷۵ دوش عشق شمس دین می باختیم
- ۱۶۷۶ عاقبت ای جان فزا نشکیفتم
- ۱۶۷۷ یک دمی خوش چو گلستان کندم
- ۱۶۷۸ من اگر نالم اگر عذر آرم
- ۱۶۷۹ من اگر مستم اگر هشیارم
- ۱۶۸۰ من اگر پرغم اگر شادانم
- ۱۶۸۱ من از این خانه به در می نروم
- ۱۶۸۲ من اگر پرغم اگر خندانم
- ۱۶۸۳ من که حیران ز ملاقات توام
- ۱۶۸۴ من از این خانه به در می نروم
- ۱۶۸۵ ای مطرب این غزل گو کی یار توبه کردم
- ۱۶۸۶ گفتم که عهد بستم وز عهد بد برستم
- ۱۶۸۷ گر جان منکرانت شد خصم جان مستم
- ۱۶۸۸ رفتم ز دست خود من در بیخودی فتادم
- ۱۶۸۹ صد بار مردم ای جان وین را بیازمودم
- ۱۶۹۰ اندر دو کون جانا بیتو طرب ندیدم
- ۱۶۹۱ خواهم که کفک خونین از دیگ جان برآرم
- ۱۶۹۲ یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
- ۱۶۹۳ من پاکباز عشقم تخم غرض نکارم
- ۱۶۹۴ بازآمدم خرامان تا پیش تو بمیرم
- ۱۶۹۵ پیش چنین جمال جان بخش چون نمیرم
- ۱۶۹۶ ای چرخ عیب جویم وی سقف پرستیزم
- ۱۶۹۷ آری ستیزه می کن تا من همیستیزم
- ۱۶۹۸ ای توبهام شکسته از تو کجا گریزم
- ۱۶۹۹ دل را ز من بپوشی یعنی که من ندانم
- ۱۷۰۰ عالم گرفت نورم بنگر به چشمهایم
- ۱۷۰۱ آوازه جمالت از جان خود شنیدیم
- ۱۷۰۲ درده شراب یک سان تا جمله جمع باشیم
- ۱۷۰۳ من آن شب سیاهم کز ماه خشم کردم
- ۱۷۰۴ اشکم دهل شدهست از این جام دم به دم
- ۱۷۰۵ از ما مشو ملول که ما سخت شاهدیم
- ۱۷۰۶ برخیز تا شراب به رطل و سبو خوریم
- ۱۷۰۷ چیزی مگو که گنج نهانی خریدهام
- ۱۷۰۸ ای گوش من گرفته تویی چشم روشنم
- ۱۷۰۹ ما قحطیان تشنه و بسیارخوارهایم
- ۱۷۱۰ با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم
- ۱۷۱۱ بگشای چشم خود که از آن چشم روشنیم
- ۱۷۱۲ ما در جهان موافقت کس نمیکنیم
- ۱۷۱۳ خیزید عاشقان که سوی آسمان رویم
- ۱۷۱۴ چند روی بیخبر آخر بنگر به بام
- ۱۷۱۵ هر کی بمیرد شود دشمن او دوستکام
- ۱۷۱۶ امشب جان را ببر از تن چاکر تمام
- ۱۷۱۷ لولیکان توییم در بگشا ای صنم
- ۱۷۱۸ ای تو ترش کرده رو تا که بترسانیم
- ۱۷۱۹ پیشتر آ می لبا تا همه شیدا شویم
- ۱۷۲۰ بار دگر ذره وار رقص کنان آمدیم
- ۱۷۲۱ خوش سوی ما آ دمی ز آنچ که ما هم خوشیم
- ۱۷۲۲ بدار دست ز ریشم که بادهای خوردم
- ۱۷۲۳ نیم ز کار تو فارغ همیشه در کارم
- ۱۷۲۴ همه جمال تو بینم چو چشم باز کنم
- ۱۷۲۵ نگفتمت مرو آن جا که آشنات منم
- ۱۷۲۶ بیار باده که دیر است در خمار توام
- ۱۷۲۷ به غم فرونروم باز سوی یار روم
- ۱۷۲۸ مرا اگر تو نخواهی منت به جان خواهم
- ۱۷۲۹ اگر چه شرط نهادیم و امتحان کردیم
- ۱۷۳۰ چه روز باشد کاین جسم و رسم بنوردیم
- ۱۷۳۱ اگر زمین و فلک را پر از سلام کنیم
- ۱۷۳۲ به حق آنک بخواندی مرا ز گوشه بام
- ۱۷۳۳ به جان عشق که از بهر عشق دانه و دام
- ۱۷۳۴ سماع چیست ز پنهانیان دل پیغام
- ۱۷۳۵ به گوش من برسانید هجر تلخ پیام
- ۱۷۳۶ به گرد تو چو نگردم به گرد خود گردم
- ۱۷۳۷ بیار باده که اندر خمار خمارم
- ۱۷۳۸ به گوشهای بروم گوش آن قدح گیرم
- ۱۷۳۹ زهی حلاوت پنهان در این خلای شکم
- ۱۷۴۰ خوشی خوشی تو ولی من هزار چندانم
- ۱۷۴۱ به کوی عشق تو من نامدم که بازروم
- ۱۷۴۲ ببسته است پری نهانیی پایم
- ۱۷۴۳ اگر چه ما نه خروس و نه ماکیان داریم
- ۱۷۴۴ بیار مطرب بر ما کریم باش کریم
- ۱۷۴۵ فضول گشتهام امروز جنگ می جویم
- ۱۷۴۶ بر آن شدهست دلم کتشی بگیرانم
- ۱۷۴۷ اگر به عقل و کفایت پی جنون باشم
- ۱۷۴۸ می گریزد از ما و ما قوامش داریم
- ۱۷۴۹ گه چرخ زنان همچون فلکم
- ۱۷۵۰ تلخی نکند شیرین ذقنم
- ۱۷۵۱ تشنه خویش کن مده آبم
- ۱۷۵۲ کون خر را نظام دین گفتم
- ۱۷۵۳ آمدم باز تا چنان گردم
- ۱۷۵۴ آتشی از تو در دهان دارم
- ۱۷۵۵ در طریقت دو صد کمین دارم
- ۱۷۵۶ تا به جان مست عشق آن یارم
- ۱۷۵۷ همتم شد بلند و تدبیرم
- ۱۷۵۸ در وصالت چرا بیاموزم
- ۱۷۵۹ اه چه بیرنگ و بینشان که منم
- ۱۷۶۰ به خدایی که در ازل بودهست
- ۱۷۶۱ ما همه از الست همدستیم
- ۱۷۶۲ آمدستیم تا چنان گردیم
- ۱۷۶۳ ما که باده ز دست یار خوریم
- ۱۷۶۴ ناله بلبل بهار کنیم
- ۱۷۶۵ عاشق روی جان فزای توییم
- ۱۷۶۶ خیز تا فتنهای برانگیزیم
- ۱۷۶۷ تو چه دانی که ما چه مرغانیم
- ۱۷۶۸ چند قبا بر قد دل دوختم
- ۱۷۶۹ ای دل صافی دم ثابت قدم
- ۱۷۷۰ آمد سرمست سحر دلبرم
- ۱۷۷۱ شد ز غمت خانه سودا دلم
- ۱۷۷۲ چند گهی فاتحه خوانت کنم
- ۱۷۷۳ بار دگر جانب یار آمدیم
- ۱۷۷۴ ما به تماشای تو بازآمدیم
- ۱۷۷۵ گر تو کنی روی ترش زحمت از این جا ببرم
- ۱۷۷۶ منم آن بنده مخلص که از آن روز که زادم
- ۱۷۷۷ انا فتحنا بابکم لا تهجروا اصحابکم
- ۱۷۷۸ رحت انا من بینکم غبت کذا من عینکم
- ۱۷۷۹ اتیناکم اتیناکم فحیونا نحییکم
- ۱۷۸۰ اقبل الساقی علینا حاملا کاس المدام
- ۱۷۸۱ قد رجعنا قد رجعنا جائیا من طورکم
- ۱۷۸۲ ظننتم ایا عذال ان قد عدلتم
- ۱۷۸۳ فان وفق الله الکریم وصالکم
- ۱۷۸۴ علی اهل نجد الثنا و سلام
- ۱۷۸۵ بیا بیا دلدار من دلدار من درآ درآ در کار من در کار من
- ۱۷۸۶ دزدیده چون جان می روی اندر میان جان من
- ۱۷۸۷ گر آخر آمد عشق تو گردد ز اولها فزون
- ۱۷۸۸ تا کی گریزی از اجل در ارغوان و ارغنون
- ۱۷۸۹ ای عاشقان ای عاشقان هنگام کوچ است از جهان
- ۱۷۹۰ دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
- ۱۷۹۱ بویی همیآید مرا مانا که باشد یار من
- ۱۷۹۲ این کیست این این کیست این این یوسف ثانی است این
- ۱۷۹۳ این کیست این این کیست این هذا جنون العاشقین
- ۱۷۹۴ ای باغبان ای باغبان آمد خزان آمد خزان
- ۱۷۹۵ هین دف بزن هین کف بزن کاقبال خواهی یافتن
- ۱۷۹۶ دلدار من در باغ دی می گشت و می گفت ای چمن
- ۱۷۹۷ ای دل شکایتها مکن تا نشنود دلدار من
- ۱۷۹۸ ای یار من ای یار من ای یار بیزنهار من
- ۱۷۹۹ در غیب پر این سو مپر ای طایر چالاک من
- ۱۸۰۰ هذا رشاد الکافرین هذا جزاء الصابرین
- ۱۸۰۱ آن شاخ خشک است و سیههان ای صبا بر وی مزن
- ۱۸۰۲ چندان بگردم گرد دل کز گردش بسیار من
- ۱۸۰۳ بخت نگار و چشم من هر دو نخسبد در زمن
- ۱۸۰۴ با آن سبک روحی گل وان لطف شه برگ سمن
- ۱۸۰۵ پوشیده چون جان می روی اندر میان جان من
- ۱۸۰۶ آن سو مرو این سو بیا ای گلبن خندان من
- ۱۸۰۷ ای بس که از آواز دش واماندهام زین راه من
- ۱۸۰۸ با آنک از پیوستگی من عشق گشتم عشق من
- ۱۸۰۹ بر گرد گل می گشت دی نقش خیال یار من
- ۱۸۱۰ من دزد دیدم کو برد مال و متاع مردمان
- ۱۸۱۱ خوش می گریزی هر طرف از حلقه ما نی مکن
- ۱۸۱۲ ای نور افلاک و زمین چشم و چراغ غیب بین
- ۱۸۱۳ کو خر من کو خر من پار بمرد آن خر من
- ۱۸۱۴ عشق تو آورد قدح پر ز بلای دل من
- ۱۸۱۵ من خوشم از گفت خسان وز لب و لنج ترشان
- ۱۸۱۶ آینهای بزدایم از جهت منظر من
- ۱۸۱۷ قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
- ۱۸۱۸ قصد جفاها نکنی ور بکنی با دل من
- ۱۸۱۹ کافرم ار در دو جهان عشق بود خوشتر از این
- ۱۸۲۰ هی چه گریزی چندین یک نفس این جا بنشین
- ۱۸۲۱ آب حیات عشق را در رگ ما روانه کن
- ۱۸۲۲ ای شده از جفای تو جانب چرخ دود من
- ۱۸۲۳ سیر نمیشوم ز تو نیست جز این گناه من
- ۱۸۲۴ سیر نمیشوم ز تو ای مه جان فزای من
- ۱۸۲۵ من طربم طرب منم زهره زند نوای من
- ۱۸۲۶ هر کی ز حور پرسدت رخ بنما که همچنین
- ۱۸۲۷ دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
- ۱۸۲۸ باز نگار می کشد چون شتران مهار من
- ۱۸۲۹ گفتم دوش عشق را ای تو قرین و یار من
- ۱۸۳۰ تا تو حریف من شدی ای مه دلستان من
- ۱۸۳۱ راز تو فاش می کنم صبر نماند بیش از این
- ۱۸۳۲ مانده شدهست گوش من از پی انتظار آن
- ۱۸۳۳ آمدهام به عذر تو ای طرب و قرار جان
- ۱۸۳۴ عید نمای عید را ای تو هلال عید من
- ۱۸۳۵ گرم درآ و دم مده ساقی بردبار من
- ۱۸۳۶ باز بهار می کشد زندگی از بهار من
- ۱۸۳۷ یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
- ۱۸۳۸ چند گریزی ای قمر هر طرفی ز کوی من
- ۱۸۳۹ واقعهای بدیدهام لایق لطف و آفرین
- ۱۸۴۰ مطرب خوش نوای من عشق نواز همچنین
- ۱۸۴۱ تا چه خیال بستهای ای بت بدگمان من
- ۱۸۴۲ چهره شرمگین تو بستد شرمگان من
- ۱۸۴۳ دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکن
- ۱۸۴۴ مرا در دل همیآید که من دل را کنم قربان
- ۱۸۴۵ عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان
- ۱۸۴۶ حرام است ای مسلمانان از این خانه برون رفتن
- ۱۸۴۷ خرامان می روی در دل چراغ افروز جان و تن
- ۱۸۴۸ چه باشد پیشه عاشق بجز دیوانگی کردن
- ۱۸۴۹ چرا کوشد مسلمان در مسلمان را فریبیدن
- ۱۸۵۰ چراغ عالم افروزم نمیتابد چنین روشن
- ۱۸۵۱ نشانیهاست در چشمش نشانش کن نشانش کن
- ۱۸۵۲ چو آمد روی مه رویم کی باشم من که باشم من
- ۱۸۵۳ چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
- ۱۸۵۴ چه دانی تو خراباتی که هست از شش جهت بیرون
- ۱۸۵۵ چه دانستم که این سودا مرا زین سان کند مجنون
- ۱۸۵۶ مرا هر دم همیگویی که برگو قطعه شیرین
- ۱۸۵۷ توقع دارم از لطف تو ای صدر نکوآیین
- ۱۸۵۸ چو افتم من ز عشق دل به پای دلربای من
- ۱۸۵۹ منم آن حلقه در گوش و نشسته گوش شمس الدین
- ۱۸۶۰ الا ای باد شبگیرم بیار اخبار شمس الدین
- ۱۸۶۱ ای قاعده مستان در همدگر افتادن
- ۱۸۶۲ چون چنگ شدم جانا آن چنگ تو دروا کن
- ۱۸۶۳ ای سنجق نصرالله وی مشعله یاسین
- ۱۸۶۴ در پرده دل بنگر صد دختر آبستان
- ۱۸۶۵ ای سرو و گل بستان بنگر به تهی دستان
- ۱۸۶۶ ای کار من از تو زر ای سیمبر مستان
- ۱۸۶۷ ای جانک من چونی یک بوسه به چند ای جان
- ۱۸۶۸ دروازه هستی را جز ذوق مدان ای جان
- ۱۸۶۹ رو مذهب عاشق را برعکس روشها دان
- ۱۸۷۰ ای نفس چو سگ آخر تا چند زنی دندان
- ۱۸۷۱ دو چیز نخواهد بد در هر دو جهان می دان
- ۱۸۷۲ ای در غم بیهوده رو کم ترکوا برخوان
- ۱۸۷۳ دانی که کجا جویی ما را به گه جستن
- ۱۸۷۴ از آتش روی خود اندر دلم آتش زن
- ۱۸۷۵ ای یار مقامردل پیش آ و دمی کم زن
- ۱۸۷۶ بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن
- ۱۸۷۷ ای دل چو نمیگردد در شرح زبان من
- ۱۸۷۸ من گوش کشان گشتم از لیلی و از مجنون
- ۱۸۷۹ آرایش باغ آمد این روی چه روی است این
- ۱۸۸۰ در زیر نقاب شب این زنگیکان را بین
- ۱۸۸۱ از چشمه جان ره شد در خانه هر مسکین
- ۱۸۸۲ آن کس که تو را بیند وانگه نظرش بر تن
- ۱۸۸۳ بی او نتوان رفتن بیاو نتوان گفتن
- ۱۸۸۴ آن ساعد سیمین را در گردن ما افکن
- ۱۸۸۵ ای سرده صد سودا دستار چنین می کن
- ۱۸۸۶ نی نی به از این باید با دوست وفا کردن
- ۱۸۸۷ گرت هست سر ما سر و ریش بجنبان
- ۱۸۸۸ بیا بوسه به چند است از آن لعل مثمن
- ۱۸۸۹ دل دل دل تو دل مرا مرنجان
- ۱۸۹۰ با روی تو کفر است به معنی نگریدن
- ۱۸۹۱ ما دست تو را خواجه بخواهیم کشیدن
- ۱۸۹۲ هر شب که بود قاعده سفره نهادن
- ۱۸۹۳ صد گوش نوم باز شد از راز شنودن
- ۱۸۹۴ گر زانک ملولی ز من ای فتنه حوران
- ۱۸۹۵ بفریفتیم دوش و پرندوش به دستان
- ۱۸۹۶ نشاید از تو چندین جور کردن
- ۱۸۹۷ در این دم همدمی آمد خمش کن
- ۱۸۹۸ ندا آمد به جان از چرخ پروین
- ۱۸۹۹ دل خون خواره را یک باره بستان
- ۱۹۰۰ بیا ای مونس جانهای مستان
- ۱۹۰۱ ز زخم دف کفم بدرید ای جان
- ۱۹۰۲ چرا منکر شدی ای میر کوران
- ۱۹۰۳ شنیدی تو که خط آمد ز خاقان
- ۱۹۰۴ کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
- ۱۹۰۵ اگر تو عاشقی غم را رها کن
- ۱۹۰۶ تو نقد قلب را از زر برون کن
- ۱۹۰۷ گر این جا حاضری سر همچنین کن
- ۱۹۰۸ نتانی آمدن این راه با من
- ۱۹۰۹ دل معشوق سوزیده است بر من
- ۱۹۱۰ تو هر جزو جهان را بر گذر بین
- ۱۹۱۱ تو را پندی دهم ای طالب دین
- ۱۹۱۲ بیا ساقی می ما را بگردان
- ۱۹۱۳ به باغ آییم فردا جمله یاران
- ۱۹۱۴ اگر خواهی مرا می در هوا کن
- ۱۹۱۵ برو ای دل به سوی دلبر من
- ۱۹۱۶ برآ بر بام و اکنون ماه نو بین
- ۱۹۱۷ چو بربندند ناگاهت زنخدان
- ۱۹۱۸ فرود آ تو ز مرکب بار می بین
- ۱۹۱۹ عشق است بر آسمان پریدن
- ۱۹۲۰ دیر آمدهای مرو شتابان
- ۱۹۲۱ ای ساقی و دستگیر مستان
- ۱۹۲۲ ما شادتریم یا تو ای جان
- ۱۹۲۳ ای روی مه تو شاد خندان
- ۱۹۲۴ ای روی تو نوبهار خندان
- ۱۹۲۵ بازآمد آستین فشانان
- ۱۹۲۶ مال است و زر است مکسب تن
- ۱۹۲۷ وقت آمد توبه را شکستن
- ۱۹۲۸ ای دوست عتاب را رها کن
- ۱۹۲۹ ای عربده کرده دوش با من
- ۱۹۳۰ امروز تو خوشتری و یا من
- ۱۹۳۱ عقل از کف عشق خورد افیون
- ۱۹۳۲ ای دشمن عقل و جان شیرین
- ۱۹۳۳ برخیز و صبوح را برنجان
- ۱۹۳۴ از ما مرو ای چراغ روشن
- ۱۹۳۵ دلبر بیگانه صورت مهر دارد در نهان
- ۱۹۳۶ عاشقان نالان چو نای و عشق همچون نای زن
- ۱۹۳۷ هر خوشی که فوت شد از تو مباش اندوهگین
- ۱۹۳۸ نازنینی را رها کن با شهان نازنین
- ۱۹۳۹ می پرد این مرغ دیگر در جنان عاشقان
- ۱۹۴۰ ای ز تو مه پای کوبان وز تو زهره دف زنان
- ۱۹۴۱ مهرهای از جان ربودم بیدهان و بیدهان
- ۱۹۴۲ من ز گوش او بدزدم حلقه دیگر نهان
- ۱۹۴۳ می گزید او آستین را شرمگین در آمدن
- ۱۹۴۴ چون ببینی آفتاب از روی دلبر یاد کن
- ۱۹۴۵ هر چه آن سرخوش کند بویی بود از یار من
- ۱۹۴۶ کاشکی از غیر تو آگه نبودی جان من
- ۱۹۴۷ سوی بیماران خود شد شاه مه رویان من
- ۱۹۴۸ بانگ آید هر زمانی زین رواق آبگون
- ۱۹۴۹ آنچ می آید ز وصفت این زمانم در دهن
- ۱۹۵۰ بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
- ۱۹۵۱ ای برادر تو چه مرغی خویشتن را بازبین
- ۱۹۵۲ هست ما را هر زمانی از نگار راستین
- ۱۹۵۳ هر صبوحی ارغنونها را برنجان همچنین
- ۱۹۵۴ عیشهاتان نوش بادا هر زمان ای عاشقان
- ۱۹۵۵ ای زیان و ای زیان و ای زیان و ای زیان
- ۱۹۵۶ سر فروکرد از فلک آن ماه روی سیمتن
- ۱۹۵۷ هست عاقل هر زمانی در غم پیدا شدن
- ۱۹۵۸ ساقیا چون مست گشتی خویش را بر من بزن
- ۱۹۵۹ روی او فتوی دهد کز کعبه بر بتخانه زن
- ۱۹۶۰ آفتابا بار دیگر خانه را پرنور کن
- ۱۹۶۱ نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن
- ۱۹۶۲ یار خود را خواب دیدم ای برادر دوش من
- ۱۹۶۳ پرده بردار ای حیات جان و جان افزای من
- ۱۹۶۴ شمس دین بر یوسفان و نازنینان نازنین
- ۱۹۶۵ در میان ظلمت جان تو نور چیست آن
- ۱۹۶۶ جام پر کن ساقیا آتش بزن اندر غمان
- ۱۹۶۷ ای تو را گردن زده آن تسخرت بر گرد نان
- ۱۹۶۸ ای دل من در هوایت همچو آب و ماهیان
- ۱۹۶۹ از بدیها آن چه گویم هست قصدم خویشتن
- ۱۹۷۰ مطربا بردار چنگ و لحن موسیقار زن
- ۱۹۷۱ از دخول هر غری افسردهای در کار من
- ۱۹۷۲ عاشقا دو چشم بگشا چارجو در خود ببین
- ۱۹۷۳ موی بر سر شد سپید و روی من بگرفت چین
- ۱۹۷۴ ای چراغ آسمان و رحمت حق بر زمین
- ۱۹۷۵ عشق شمس الدین است یا نور کف موسی است آن
- ۱۹۷۶ عشق شمس حق و دین کان گوهر کانی است آن
- ۱۹۷۷ در ستایشهای شمس الدین نباشم مفتتن
- ۱۹۷۸ ایها الساقی ادر کأس الحمیا نصف من
- ۱۹۷۹ عاشقان را مژدهای از سرفراز راستین
- ۱۹۸۰ یارکان رقصی کنید اندر غمم خوشتر از این
- ۱۹۸۱ مطربا نرمک بزن تا روح بازآید به تن
- ۱۹۸۲ گلسن بنده ستایک غرضم یق اشد رسن
- ۱۹۸۳ به خدا میل ندارم نه به چرب و نه به شیرین
- ۱۹۸۴ بده آن مرد ترش را قدحی ای شه شیرین
- ۱۹۸۵ صنما بیار باده بنشان خمار مستان
- ۱۹۸۶ صنما به چشم شوخت که به چشم اشارتی کن
- ۱۹۸۷ هله نیم مست گشتم قدحی دگر مدد کن
- ۱۹۸۸ چه شکر داد عجب یوسف خوبی به لبان
- ۱۹۸۹ جنتی کرد جهان را ز شکر خندیدن
- ۱۹۹۰ جان حیوان که ندیده است بجز کاه و عطن
- ۱۹۹۱ همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن
- ۱۹۹۲ خوی با ما کن و با بیخبران خوی مکن
- ۱۹۹۳ هیچ باشد که رسد آن شکر و پسته من
- ۱۹۹۴ بشنو از بوالهوسان قصه میر عسسان
- ۱۹۹۵ اینک آن انجم روشن که فلک چاکرشان
- ۱۹۹۶ چون خیال تو درآید به دلم رقص کنان
- ۱۹۹۷ هر که را گشت سر از غایت برگردیدن
- ۱۹۹۸ به خدا گل ز تو آموخت شکر خندیدن
- ۱۹۹۹ مکن ای دوست ز جور این دلم آواره مکن
- ۲۰۰۰ ای ز هجران تو مردن طرب و راحت من
- ۲۰۰۱ دم ده و عشوه ده ای دلبر سیمین بر من
- ۲۰۰۲ تو سبب سازی و دانایی آن سلطان بین
- ۲۰۰۳ همه خوردند و بخفتند و تهی گشت وطن
- ۲۰۰۴ شیرمردا تو چه ترسی ز سگ لاغرشان
- ۲۰۰۵ چه نشستی دور چون بیگانگان
- ۲۰۰۶ هر کجا که پا نهی ای جان من
- ۲۰۰۷ شاه ما باری برای کاهلان
- ۲۰۰۸ می بده ای ساقی آخرزمان
- ۲۰۰۹ نک بهاران شد صلا ای لولیان
- ۲۰۱۰ بشنو از دل نکتههای بیسخن
- ۲۰۱۱ جان جانهایی تو جان را برشکن
- ۲۰۱۲ ای دلارام من و ای دل شکن
- ۲۰۱۳ ساقیا برخیز و می در جام کن
- ۲۰۱۴ راز چون با من نگوید یار من
- ۲۰۱۵ فقر را در خواب دیدم دوش من
- ۲۰۱۶ جان من جان تو جانت جان من
- ۲۰۱۷ آمد آمد در میان خوب ختن
- ۲۰۱۸ مرغ خانه با هما پر وا مکن
- ۲۰۱۹ ای ببرده دل تو قصد جان مکن
- ۲۰۲۰ ای خدا این وصل را هجران مکن
- ۲۰۲۱ صبحدم شد زود برخیز ای جوان
- ۲۰۲۲ ای زیان و ای زیان و ای زیان
- ۲۰۲۳ رو قرار از دل مستان بستان
- ۲۰۲۴ مات خود را صنما مات مکن
- ۲۰۲۵ ای به انکار سوی ما نگران
- ۲۰۲۶ به شکرخنده ببردی دل من
- ۲۰۲۷ ای امتان باطل بر نان زنید بر نان
- ۲۰۲۸ گر چه بسی نشستم در نار تا به گردن
- ۲۰۲۹ ای مرغ آسمانی آمد گه پریدن
- ۲۰۳۰ گفتی مرا که چونی در روی ما نظر کن
- ۲۰۳۱ ای محو راه گشته از محو هم سفر کن
- ۲۰۳۲ من از کی باک دارم خاصه که یار با من
- ۲۰۳۳ جانا نخست ما را مرد مدام گردان
- ۲۰۳۴ ای دل ز شاه حوران یا قبله صبوران
- ۲۰۳۵ آن خوب را طلب کن اندر میان حوران
- ۲۰۳۶ امروز سرکشان را عشقت جلوه کردن
- ۲۰۳۷ چون جان تو میستانی چون شکر است مردن
- ۲۰۳۸ از زنگ لشکر آمد بر قلب لشکرش زن
- ۲۰۳۹ رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن
- ۲۰۴۰ روز است ای دو دیده در روزنم نظر کن
- ۲۰۴۱ پروانه شد در آتش گفتا که همچنین کن
- ۲۰۴۲ ای سنگ دل تو جان را دریای پرگهر کن
- ۲۰۴۳ دیدی چه گفت بهمن هیزم بنه چو خرمن
- ۲۰۴۴ جانا بیار باده و بختم بلند کن
- ۲۰۴۵ تو آب روشنی تو در این آب گل مکن
- ۲۰۴۶ مستی و عاشقی و جوانی و جنس این
- ۲۰۴۷ میآیدم ز رنگ تو ای یار بوی آن
- ۲۰۴۸ آن کیست ای خدای کز این دام خامشان
- ۲۰۴۹ ای دم به دم مصور جان از درون تن
- ۲۰۵۰ جانا بیار باده و بختم تمام کن
- ۲۰۵۱ میبینمت که عزم جفا میکنی مکن
- ۲۰۵۲ ای آنک از میانه کران میکنی مکن
- ۲۰۵۳ با عاشقان نشین و همه عاشقی گزین
- ۲۰۵۴ بشنیدهام که عزم سفر میکنی مکن
- ۲۰۵۵ مست شدی عاقبت آمدی اندر میان
- ۲۰۵۶ خواجه غلط کردهای در روش یار من
- ۲۰۵۷ یار شو و یار بین دل شو و دلدار بین
- ۲۰۵۸ با رخ چون مشعله بر در ما کیست آن
- ۲۰۵۹ گفت لبم ناگهان نام گل و گلستان
- ۲۰۶۰ یک غزل آغاز کن بر صفت حاضران
- ۲۰۶۱ بوسه بده خویش را ای صنم سیمتن
- ۲۰۶۲ سیر نشد چشم و دل از نظر شاه من
- ۲۰۶۳ ای رخ خندان تو مایه صد گلستان
- ۲۰۶۴ باز فروریخت عشق از در و دیوار من
- ۲۰۶۵ باز درآمد ز راه فتنه برانگیز من
- ۲۰۶۶ باز برآمد ز کوه خسرو شیرین من
- ۲۰۶۷ ای هوس عشق تو کرده جهان را زبون
- ۲۰۶۸ بازشکستند خلق سلسله یا مسلمین
- ۲۰۶۹ بیش مکن همچنان خانه درآ همچنین
- ۲۰۷۰ یا تو ترش کرده رو مایه ده شکران
- ۲۰۷۱ هر چه کنی تو کرده من دان
- ۲۰۷۲ جفای تلخ تو گوهر کند مرا ای جان
- ۲۰۷۳ دلا تو شهد منه در دهان رنجوران
- ۲۰۷۴ مکن مکن که روا نیست بیگنه کشتن
- ۲۰۷۵ توی که بدرقه باشی گهی گهی رهزن
- ۲۰۷۶ به جان تو که از این دلشده کرانه مکن
- ۲۰۷۷ به من نگر به دو رخسار زعفرانی من
- ۲۰۷۸ چهار روز ببودم به پیش تو مهمان
- ۲۰۷۹ مقام ناز نداری برو تو ناز مکن
- ۲۰۸۰ چهار شعر بگفتم بگفت نی به از این
- ۲۰۸۱ نعیم تو نه از آن است که سیر گردد جان
- ۲۰۸۲ برای چشم تو صد چشم بد توان دیدن
- ۲۰۸۳ اگر سزای لب تو نبود گفته من
- ۲۰۸۴ بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین
- ۲۰۸۵ به صلح آمد آن ترک تند عربده کن
- ۲۰۸۶ من کجا بودم عجب بیتو این چندین زمان
- ۲۰۸۷ بگویم مثالی از این عشق سوزان
- ۲۰۸۸ ببردی دلم را بدادی به زاغان
- ۲۰۸۹ تنت زین جهان است و دل زان جهان
- ۲۰۹۰ به پیش آر سغراق گلگون من
- ۲۰۹۱ ای هفت دریا گوهر عطا کن
- ۲۰۹۲ آن دلبر من آمد بر من
- ۲۰۹۳ تازه شد از او باغ و بر من
- ۲۰۹۴ یک قوصره پر دارم ز سخن
- ۲۰۹۵ با من صنما دل یک دله کن
- ۲۰۹۶ گر تنگ بدی این سینه من
- ۲۰۹۷ چون دل جانا بنشین بنشین
- ۲۰۹۸ شب محنت که بد طبیب و تو افکار یاد کن
- ۲۰۹۹ چند نظاره جهان کردن
- ۲۱۰۰ چند بوسه وظیفه تعیین کن
- ۲۱۰۱ سیر گشتم ز نازهای خسان
- ۲۱۰۲ چیست با عشق آشنا بودن
- ۲۱۰۳ گر چه اندر فغان و نالیدن
- ۲۱۰۴ شب که جهان است پر از لولیان
- ۲۱۰۵ ساقی من خیزد بیگفت من
- ۲۱۰۶ مست رسید آن بت بیباک من
- ۲۱۰۷ جان منی جان منی جان من
- ۲۱۰۸ مینروم هیچ از این خانه من
- ۲۱۰۹ ای تو پناه همه روز محن
- ۲۱۱۰ بانگ برآمد ز خرابات من
- ۲۱۱۱ بانگ برآمد ز خرابات من
- ۲۱۱۲ ظلمت شب پرتو ظلمات من
- ۲۱۱۳ ای تو چو خورشید و شه خاص من
- ۲۱۱۴ بانگ برآمد ز دل و جان من
- ۲۱۱۵ بازرسید آن بت زیبای من
- ۲۱۱۶ آمدهای بیگه خامش مشین
- ۲۱۱۷ پیشتر آ ای صنم شنگ من
- ۲۱۱۸ می تلخی که تلخیها بدو گردد همه شیرین
- ۲۱۱۹ اگر امروز دلدارم درآید همچو دی خندان
- ۲۱۲۰ دگرباره چو مه کردیم خرمن
- ۲۱۲۱ افندس مسین کاغا یومیندن
- ۲۱۲۲ کیف اتوب یا اخی من سکر کارجوان
- ۲۱۲۳ العشق یقول لی تزین
- ۲۱۲۴ ایا بدر الدجی بل انت احسن
- ۲۱۲۵ اطیب الاسفار عندی انتقالی من مکان
- ۲۱۲۶ اطیب الاعمار عمر فی طریق العاشقین
- ۲۱۲۷ یا صغیر السن یا رطب البدن
- ۲۱۲۸ ابشر ثم ابشر یا متمن
- ۲۱۲۹ نحن الی سیدنا راجعون
- ۲۱۳۰ ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
- ۲۱۳۱ حیلت رها کن عاشقا دیوانه شو دیوانه شو
- ۲۱۳۲ مستی ببینی رازدان میدانک باشد مست او
- ۲۱۳۳ بیدار شو بیدار شو هین رفت شب بیدار شو
- ۲۱۳۴ نبود چنین مه در جهان ای دل همین جا لنگ شو
- ۲۱۳۵ ای شعشعه نور فلق در قبه مینای تو
- ۲۱۳۶ ساقی اگر کم شد میت دستار ما بستان گرو
- ۲۱۳۷ آن کون خر کز حاسدی عیسی بود تشویش او
- ۲۱۳۸ ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
- ۲۱۳۹ والله ملولم من کنون از جام و سغراق و کدو
- ۲۱۴۰ دل دی خراب و مست و خوش هر سو همیافتاد از او
- ۲۱۴۱ ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
- ۲۱۴۲ چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او
- ۲۱۴۳ روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
- ۲۱۴۴ کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو
- ۲۱۴۵ شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
- ۲۱۴۶ ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
- ۲۱۴۷ چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
- ۲۱۴۸ جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
- ۲۱۴۹ ای تو خموش پرسخن چیست خبر بیا بگو
- ۲۱۵۰ عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
- ۲۱۵۱ در سفر هوای تو بیخبرم به جان تو
- ۲۱۵۲ سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
- ۲۱۵۳ ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
- ۲۱۵۴ هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
- ۲۱۵۵ کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
- ۲۱۵۶ سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
- ۲۱۵۷ سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
- ۲۱۵۸ من که ستیزه روترم در طلب لقای تو
- ۲۱۵۹ باده چو هست ای صنم بازمگیر و نی مگو
- ۲۱۶۰ ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او
- ۲۱۶۱ اگر نه عاشق اویم چه میپویم به کوی او
- ۲۱۶۲ دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
- ۲۱۶۳ چو شیرینتر نمود ای جان مها شور و بلای تو
- ۲۱۶۴ اگر بگذشت روز ای جان به شب مهمان مستان شو
- ۲۱۶۵ فقیر است او فقیر است او فقیر ابن الفقیر است او
- ۲۱۶۶ دگرباره بشوریدم بدان سانم به جان تو
- ۲۱۶۷ دل آتش پذیر از توست برق و سنگ و آهن تو
- ۲۱۶۸ نمیگفتی مرا روزی که ما را یار غاری تو
- ۲۱۶۹ ز مکر حق مباش ایمن اگر صد بخت بینی تو
- ۲۱۷۰ هر شش جهتم ای جان منقوش جمال تو
- ۲۱۷۱ گشتهست طپان جانم ای جان و جهان برگو
- ۲۱۷۲ هم آگه و هم ناگه مهمان من آمد او
- ۲۱۷۳ چنگ خردم بگسل تاری من و تاری تو
- ۲۱۷۴ ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو
- ۲۱۷۵ در خشکی ما بنگر و آن پرده تر برگو
- ۲۱۷۶ آن دلبر عیار جگرخواره ما کو
- ۲۱۷۷ خزان عاشقان را نوبهار او
- ۲۱۷۸ تو کمترخوارهای هشیار میرو
- ۲۱۷۹ تو جام عشق را بستان و میرو
- ۲۱۸۰ از این پستی به سوی آسمان شو
- ۲۱۸۱ دل و جان را طربگاه و مقام او
- ۲۱۸۲ به پیشت نام جان گویم زهی رو
- ۲۱۸۳ به پیشت نام جان گویم زهی رو
- ۲۱۸۴ بیا ای رونق گلزار از این سو
- ۲۱۸۵ چو بگشادم نظر از شیوه تو
- ۲۱۸۶ خداوندا چو تو صاحب قران کو
- ۲۱۸۷ گران جانی مکن ای یار برگو
- ۲۱۸۸ در این رقص و در این های و در این هو
- ۲۱۸۹ بازم صنما چه میفریبی تو
- ۲۱۹۰ دیدی که چه کرد آن پری رو
- ۲۱۹۱ ای رونق نوبهار برگو
- ۲۱۹۲ ای عارف خوش کلام برگو
- ۲۱۹۳ ای صید رخ تو شیر و آهو
- ۲۱۹۴ آن وعده که کردهای مرا کو
- ۲۱۹۵ خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو
- ۲۱۹۶ از حلاوتها که هست از خشم و از دشنام او
- ۲۱۹۷ ای خراب اسرارم از اسرار تو اسرار تو
- ۲۱۹۸ جمله خشم از کبر خیزد از تکبر پاک شو
- ۲۱۹۹ ای سنایی عاشقان را درد باید درد کو
- ۲۲۰۰ ای صبا بادی که داری در سر از یاری بگو
- ۲۲۰۱ در گذر آمد خیالش گفت جان این است او
- ۲۲۰۲ ای جهان برهم زده سودای تو سودای تو
- ۲۲۰۳ جسم و جان با خود نخواهم خانه خمار کو
- ۲۲۰۴ عاشقی بر من پریشانت کنم نیکو شنو
- ۲۲۰۵ دوش خوابی دیدهام خود عاشقان را خواب کو
- ۲۲۰۶ ای برادر عاشقی را درد باید درد کو
- ۲۲۰۷ در خلاصه عشق آخر شیوه اسلام کو
- ۲۲۰۸ ناله ای کن عاشقانه درد محرومی بگو
- ۲۲۰۹ ای ز رویت تافته در هر زمانی نور نو
- ۲۲۱۰ طرب اندر طرب است او که در عقل شکست او
- ۲۲۱۱ ز من و تو شرری زاد در این دل ز چنان رو
- ۲۲۱۲ تو بمال گوش بربط که عظیم کاهل است او
- ۲۲۱۳ خنک آن جان که رود مست و خرامان بر او
- ۲۲۱۴ خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو
- ۲۲۱۵ گر رود دیده و عقل و خرد و جان تو مرو
- ۲۲۱۶ تن مزن ای پسر خوش دم خوش کام بگو
- ۲۲۱۷ چهره زرد مرا بین و مرا هیچ مگو
- ۲۲۱۸ همه خوردند و برفتند و بماندم من و تو
- ۲۲۱۹ من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو
- ۲۲۲۰ هله ای شاه مپیچان سر و دستار مرو
- ۲۲۲۱ سر و پا گم کند آن کس که شود دلخوش از او
- ۲۲۲۲ سر عثمان تو مست است بر او ریز کدو
- ۲۲۲۳ ای همه سرگشتگان مهمان تو
- ۲۲۲۴ ای بمرده هر چه جان در پای او
- ۲۲۲۵ شکر ایزد را که دیدم روی تو
- ۲۲۲۶ ای بکرده رخت عشاقان گرو
- ۲۲۲۷ مطربا اسرار ما را بازگو
- ۲۲۲۸ جان ما را هر نفس بستان نو
- ۲۲۲۹ ای غذای جان مستم نام تو
- ۲۲۳۰ صوفیانیم آمده در کوی تو
- ۲۲۳۱ میدوید از هر طرف در جست و جو
- ۲۲۳۲ به حریفان بنشین خواب مرو
- ۲۲۳۳ ای ترک ماه چهره چه گردد که صبح تو
- ۲۲۳۴ ای دیده من جمال خود اندر جمال تو
- ۲۲۳۵ آمد خیال آن رخ چون گلستان تو
- ۲۲۳۶ جانا تویی کلیم و منم چون عصای تو
- ۲۲۳۷ این ترک ماجرا ز دو حکمت برون نبو
- ۲۲۳۸ ای کرده چهره تو چو گلنار شرم تو
- ۲۲۳۹ رفتم به کوی خواجه و گفتم که خواجه کو
- ۲۲۴۰ ننشیند آتشم چو ز حق خاست آرزو
- ۲۲۴۱ هان ای جمال دلبر ای شاد وقت تو
- ۲۲۴۲ تا که درآمد به باغ چهره گلنار تو
- ۲۲۴۳ آینه جان شده چهره تابان تو
- ۲۲۴۴ سیر نیم سیر نی از لب خندان تو
- ۲۲۴۵ مطرب مهتاب رو آنچ شنیدی بگو
- ۲۲۴۶ ای سر مردان برگو برگو
- ۲۲۴۷ مرا اگر تو نیابی به پیش یار بجو
- ۲۲۴۸ من آن نیم که بگویم حدیث نعمت او
- ۲۲۴۹ به وقت خواب بگیری مرا که هین برگو
- ۲۲۵۰ هزار بار کشیدهست عشق کافرخو
- ۲۲۵۱ چو از سر بگیرم بود سرور او
- ۲۲۵۲ بیدل شدهام بهر دل تو
- ۲۲۵۳ نور دل ما روی خوش تو
- ۲۲۵۴ دل من دل من دل من بر تو
- ۲۲۵۵ بنشسته به گوشهای دو سه مست ترانه گو
- ۲۲۵۶ به قرار تو او رسد که بود بیقرار تو
- ۲۲۵۷ قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان تو
- ۲۲۵۸ هله ای طالب سمو بگداز از غمش چو مو
- ۲۲۵۹ هله طبل وفا بزن که بیامد اوان تو
- ۲۲۶۰ طیب الله عیشکم لا وحش الله منکم
- ۲۲۶۱ بوقلمون چند از انکار تو
- ۲۲۶۲ پرده بگردان و بزن ساز نو
- ۲۲۶۳ یا قمرا لوعه للقمرین سکن
- ۲۲۶۴ بوسیسی افندیمو هم محسن و هم مه رو
- ۲۲۶۵ الیوم من الوصل نسیم و سعود
- ۲۲۶۶ بگردان ساقی مه روی جام
- ۲۲۶۷ هم صدوا هم عتبوا عتابا ما له سبب
- ۲۲۶۸ یا عاشقین المقصد سیحوا الی ما ترشدوا
- ۲۲۶۹ الا یا ساقیا انی لظمن و مشتاق
- ۲۲۷۰ ابناء ربیعنا تعالوا
- ۲۲۷۱ جود الشموس علی الوری اشراق
- ۲۲۷۲ حد البشیر بشاره یا جار
- ۲۲۷۳ امسی و اصبح بالجوی اتعذب
- ۲۲۷۴ مررت بدر فی هواه بحار
- ۲۲۷۵ امروز مستان را نگر در مست ما آویخته
- ۲۲۷۶ ای جبرئیل از عشق تو اندر سما پا کوفته
- ۲۲۷۷ یک چند رندند این طرف در ظل دل پنهان شده
- ۲۲۷۸ این کیست این این کیست این شیرین و زیبا آمده
- ۲۲۷۹ این کیست این این کیست این در حلقه ناگاه آمده
- ۲۲۸۰ ای عاشقان ای عاشقان دیوانهام کو سلسله
- ۲۲۸۱ ای از تو خاکی تن شده تن فکرت و گفتن شده
- ۲۲۸۲ ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته
- ۲۲۸۳ ساقی فرخ رخ من جام چو گلنار بده
- ۲۲۸۴ باده بده باد مده وز خودمان یاد مده
- ۲۲۸۵ یا رجلا حصیده مجبنه و مبخله
- ۲۲۸۶ ای تو برای آبرو آب حیات ریخته
- ۲۲۸۷ آمد یار و بر کفش جام میی چو مشعله
- ۲۲۸۸ شحنه عشق میکشد از دو جهان مصادره
- ۲۲۸۹ دایم پیش خود نهی آینه را هرآینه
- ۲۲۹۰ کجا شد عهد و پیمانی که کردی دوش با بنده
- ۲۲۹۱ بر آنم کز دل و دیده شوم بیزار یک باره
- ۲۲۹۲ به لاله دوش نسرین گفت برخیزیم مستانه
- ۲۲۹۳ یکی ماهی همیبینم برون از دیده در دیده
- ۲۲۹۴ ز بردابرد عشق او چو بشنید این دل پاره
- ۲۲۹۵ سراندازان همیآیی نگارین جگرخواره
- ۲۲۹۶ مرا گویی که چونی تو لطیف و لمتر و تازه
- ۲۲۹۷ چو در دل پای بنهادی بشد از دست اندیشه
- ۲۲۹۸ زهی بزم خداوندی زهی میهای شاهانه
- ۲۲۹۹ سراندازان همیآیی ز راه سینه در دیده
- ۲۳۰۰ با زر غم و بیزر غم آخر غم با زر به
- ۲۳۰۱ من سرخوش و تو دلخوش غم بیدل و بیسر به
- ۲۳۰۲ هشیار شدم ساقی دستار به من واده
- ۲۳۰۳ ناگاه درافتادم زان قصر و سراپرده
- ۲۳۰۴ هر روز پری زادی از سوی سراپرده
- ۲۳۰۵ کی باشد من با تو باده به گرو خورده
- ۲۳۰۶ ناموس مکن پیش آ ای عاشق بیچاره
- ۲۳۰۷ بربند دهان از نان کمد شکر روزه
- ۲۳۰۸ یا رب چه کس است آن مه یا رب چه کس است آن مه
- ۲۳۰۹ من بیخود و تو بیخود ما را کی برد خانه
- ۲۳۱۰ ای غایب از این محضر از مات سلام الله
- ۲۳۱۱ از انبهی ماهی دریا به نهان گشته
- ۲۳۱۲ دیدم رخ ترسا را با ما چو گل اشکفته
- ۲۳۱۳ ای جان تو جانم را از خویش خبر کرده
- ۲۳۱۴ ای روی تو رویم را چون روی قمر کرده
- ۲۳۱۵ دل دست به یک کاسه با شهره صنم کرده
- ۲۳۱۶ امروز بت خندان میبخش کند خنده
- ۲۳۱۷ ای خاک کف پایت رشک فلکی بوده
- ۲۳۱۸ مستی ده و هستی دهای غمزه خماره
- ۲۳۱۹ آن یار غریب من آمد به سوی خانه
- ۲۳۲۰ بیبرگی بستان بین کمد دی دیوانه
- ۲۳۲۱ ای دل به کجایی تو آگاه هیی یا نه
- ۲۳۲۲ هر روز فقیران را هم عید و هم آدینه
- ۲۳۲۳ ای دل تو بگو هستم چون ماهی بر تابه
- ۲۳۲۴ روزی تو مرا بینی میخانه درافتاده
- ۲۳۲۵ امروز من و باده و آن یار پری زاده
- ۲۳۲۶ ای بر سر بازاری دستار چنان کرده
- ۲۳۲۷ ای جنبش هر شاخی از لون دگر میوه
- ۲۳۲۸ چون عزم سفر کردی فی لطف امان الله
- ۲۳۲۹ هر موی من از عشقت بیت و غزلی گشته
- ۲۳۳۰ آن عشق جگرخواره کز خون شود او فربه
- ۲۳۳۱ ای دلبر بیصورت صورتگر ساده
- ۲۳۳۲ ای آنک تو را ما ز همه کون گزیده
- ۲۳۳۳ این کیست چنین مست ز خمار رسیده
- ۲۳۳۴ ای طبل رحیل از طرف چرخ شنیده
- ۲۳۳۵ رندان همه جمعند در این دیر مغانه
- ۲۳۳۶ این نیم شبان کیست چو مهتاب رسیده
- ۲۳۳۷ هلا ساقی بیا ساغر مرا ده
- ۲۳۳۸ بیا دل بر دل پردرد من نه
- ۲۳۳۹ ایا گم گشتگان راه و بیراه
- ۲۳۴۰ چنین میزن دو دستک تا سحرگاه
- ۲۳۴۱ سماع آمد هلا ای یار برجه
- ۲۳۴۲ خدایا مطربان را انگبین ده
- ۲۳۴۳ ایا خورشید بر گردون سواره
- ۲۳۴۴ مبارک باد آمد ماه روزه
- ۲۳۴۵ چو بیگاه است و باران خانه خانه
- ۲۳۴۶ مکن راز مرا ای جان فسانه
- ۲۳۴۷ خدایا رحمت خود را به من ده
- ۲۳۴۸ فریاد ز یار خشم کرده
- ۲۳۴۹ ای دیده راست راست دیده
- ۲۳۵۰ آمد مه و لشکر ستاره
- ۲۳۵۱ دیدی که چه کرد آن یگانه
- ۲۳۵۲ یک جام ز صد هزار جان به
- ۲۳۵۳ جان آمده در جهان ساده
- ۲۳۵۴ ای بی تو حیاتها فسرده
- ۲۳۵۵ ای دوش ز دست ما رهیده
- ۲۳۵۶ ماییم قدیم عشق باره
- ۲۳۵۷ ای گشته دلت چو سنگ خاره
- ۲۳۵۸ ماییم و دو چشم و جان خیره
- ۲۳۵۹ آن سفره بیار و در میان نه
- ۲۳۶۰ ای نقد تو را زکات نسیه
- ۲۳۶۱ ای روز مبارک و خجسته
- ۲۳۶۲ ای دو چشمت جاودان را نکتهها آموخته
- ۲۳۶۳ ای ز هندستان زلفت رهزنان برخاسته
- ۲۳۶۴ ای ز هجرانت زمین و آسمان بگریسته
- ۲۳۶۵ ای ز گلزار جمالت یاسمین پا کوفته
- ۲۳۶۶ ای سراندازان همه در عشق تو پا کوفته
- ۲۳۶۷ تا چه عشق است آن صنم را با دل پرخون شده
- ۲۳۶۸ ای به میدانهای وحدت گوی شاهی باخته
- ۲۳۶۹ چشم بگشا جانها بین از بدن بگریخته
- ۲۳۷۰ این چه باد صرصر است از آسمان پویان شده
- ۲۳۷۱ کی بود خاک صنم با خون ما آمیخته
- ۲۳۷۲ هله بحری شو و در رو مکن از دور نظاره
- ۲۳۷۳ مشنو حیلت خواجه هله ای دزد شبانه
- ۲۳۷۴ هله صیاد نگویی که چه دام است و چه دانه
- ۲۳۷۵ سوی اطفال بیامد به کرم مادر روزه
- ۲۳۷۶ صنما از آنچ خوردی بهل اندکی به ما ده
- ۲۳۷۷ ای خداوند یکی یار جفاکارش ده
- ۲۳۷۸ صد خمار است و طرب در نظر آن دیده
- ۲۳۷۹ بده آن باده جانی که چنانیم همه
- ۲۳۸۰ پیش جوش عفو بیحد تو شاه
- ۲۳۸۱ عشق بین با عاشقان آمیخته
- ۲۳۸۲ ای بخاری را تو جان پنداشته
- ۲۳۸۳ عشق تو از بس کشش جان آمده
- ۲۳۸۴ جستهاند دیوانگان از سلسله
- ۲۳۸۵ روز ما را دیگران را شب شده
- ۲۳۸۶ قرابه باز دانا هش دار آبگینه
- ۲۳۸۷ پیغام زاهدان را کمد بلای توبه
- ۲۳۸۸ این جا کسی است پنهان دامان من گرفته
- ۲۳۸۹ در خانه دل ای جان آن کیست ایستاده
- ۲۳۹۰ آن آتشی که داری در عشق صاف و ساده
- ۲۳۹۱ بازآمد آن مغنی با چنگ سازکرده
- ۲۳۹۲ ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
- ۲۳۹۳ برجه ز خواب و بنگر صبحی دگر دمیده
- ۲۳۹۴ از بس که مطرب دل از عشق کرد ناله
- ۲۳۹۵ دیدم نگار خود را میگشت گرد خانه
- ۲۳۹۶ ای پاک از آب و از گل پایی در این گلم نه
- ۲۳۹۷ ای گرد عاشقانت از رشک تخته بسته
- ۲۳۹۸ آن دم که دررباید باد از رخ تو پرده
- ۲۳۹۹ ای از تو من برسته ای هم توام بخورده
- ۲۴۰۰ گل را نگر ز لطف سوی خار آمده
- ۲۴۰۱ ای صد هزار خرمنها را بسوخته
- ۲۴۰۲ باده بده ساقیا عشوه و بادم مده
- ۲۴۰۳ ساقی جان غیر آن رطل گرانم مده
- ۲۴۰۴ ای مه و ای آفتاب پیش رخت مسخره
- ۲۴۰۵ ای همه منزل شده از تو ره بیرهه
- ۲۴۰۶ ایا دلی چو صبا ذوق صبحها دیده
- ۲۴۰۷ زهی لواء و علم لا اله الا الله
- ۲۴۰۸ چو آفتاب برآمد ز قعر آب سیاه
- ۲۴۰۹ که بوده است تو را دوش یار و همخوابه
- ۲۴۱۰ مقام خلوت و یار و سماع و تو خفته
- ۲۴۱۱ دلم چو دیده و تو چون خیال در دیده
- ۲۴۱۲ چو مست روی توام ای حکیم فرزانه
- ۲۴۱۳ عجب دلی که به عشق بت است پیوسته
- ۲۴۱۴ ز لقمهای که بشد دیده تو را پرده
- ۲۴۱۵ تو دیده گشته و ما را بکرده نادیده
- ۲۴۱۶ برو برو که به بز لایق است بزغاله
- ۲۴۱۷ خلاصه دو جهان است آن پری چهره
- ۲۴۱۸ ای جان ای جان فی ستر الله
- ۲۴۱۹ خوش بود فرش تن نور دیده
- ۲۴۲۰ آمد آمد نگار پوشیده
- ۲۴۲۱ مطرب جانهای دل برده
- ۲۴۲۲ رخ نفسی بر رخ این مست نه
- ۲۴۲۳ یا رشا فدیته من زمن رایته
- ۲۴۲۴ هل طربا لعاشق وافقه زمانه
- ۲۴۲۵ طوبی لمن آواه سر فاده
- ۲۴۲۶ فدیتتک یا ستی الناسیه
- ۲۴۲۷ گر باغ از او واقف بدی از شاخ تر خون آمدی
- ۲۴۲۸ فصل بهاران شد ببین بستان پر از حور و پری
- ۲۴۲۹ ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتری
- ۲۴۳۰ ای آن که بر اسب بقا از دیر فانی میروی
- ۲۴۳۱ این عشق گردان کو به کو بر سر نهاده طبلهای
- ۲۴۳۲ ای رونق هر گلشنی وی روزن هر خانهای
- ۲۴۳۳ ای آنک اندر باغ جان آلاجقی برساختی
- ۲۴۳۴ از دار ملک لم یزل ای شاه سلطان آمدی
- ۲۴۳۵ من دوش دیدم سر دل اندر جمال دلبری
- ۲۴۳۶ ای یار اگر نیکو کنی اقبال خود صدتو کنی
- ۲۴۳۷ ای یوسف خوش نام هی در ره میا بیهمرهی
- ۲۴۳۸ دزدید جمله رخت ما لولی و لولی زادهای
- ۲۴۳۹ دامن کشانم میکشد در بتکده عیارهای
- ۲۴۴۰ ای آفتاب سرکشان با کهکشان آمیختی
- ۲۴۴۱ آخر مراعاتی بکن مر بیدلان را ساعتی
- ۲۴۴۲ بانکی عجب از آسمان در میرسد هر ساعتی
- ۲۴۴۳ ای تو ملول از کار من من تشنه تر هر ساعتی
- ۲۴۴۴ چون درشوی در باغ دل مانند گل خوش بو شوی
- ۲۴۴۵ از بامدادان ساغری پر کرد خوش خمارهای
- ۲۴۴۶ ای شهسوار خاص بک کز عالم جان تاختی
- ۲۴۴۷ یک ساعت ار دو قبلکی از عقل و جان برخاستی
- ۲۴۴۸ ای داده جان را لطف تو خوشتر ز مستی حالتی
- ۲۴۴۹ من پیش از این میخواستم گفتار خود را مشتری
- ۲۴۵۰ در دل خیالش زان بود تا تو به هر سو ننگری
- ۲۴۵۱ دریوزهای دارم ز تو در اقتضای آشتی
- ۲۴۵۲ ای دل نگویی چون شدی ور عشق روزافزون شدی
- ۲۴۵۳ بویی ز گردون میرسد با پرسش و دلداریی
- ۲۴۵۴ عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدی
- ۲۴۵۵ برگذری درنگری جز دل خوبان نبری
- ۲۴۵۶ هم نظری هم خبری هم قران را قمری
- ۲۴۵۷ ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی
- ۲۴۵۸ سنگ مزن بر طرف کارگه شیشه گری
- ۲۴۵۹ عارف گوینده اگر تا سحر صبر کنی
- ۲۴۶۰ تو نه چنانی که منم من نه چنانم که تویی
- ۲۴۶۱ چون دل من جست ز تن بازنگشتی چه شدی
- ۲۴۶۲ طوطی و طوطی بچهای قند به صد ناز خوری
- ۲۴۶۳ آه چه دیوانه شدم در طلب سلسلهای
- ۲۴۶۴ هر طربی که در جهان گشت ندیم کهتری
- ۲۴۶۵ آمدهای که راز من بر همگان بیان کنی
- ۲۴۶۶ ای که به لطف و دلبری از دو جهان زیادهای
- ۲۴۶۷ کعبه طواف میکند بر سر کوی یک بتی
- ۲۴۶۸ نیست بجز دوام جان ز اهل دلان روایتی
- ۲۴۶۹ آه خجسته ساعتی که صنما به من رسی
- ۲۴۷۰ جان به فدای عاشقان خوش هوسی است عاشقی
- ۲۴۷۱ سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی
- ۲۴۷۲ چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
- ۲۴۷۳ آب تو ده گسسته را در دو جهان سقا تویی
- ۲۴۷۴ ریگ ز آب سیر شد من نشدم زهی زهی
- ۲۴۷۵ باز ترش شدی مگر یار دگر گزیدهای
- ۲۴۷۶ هین که خروس بانگ زد وقت صبوح یافتی
- ۲۴۷۷ سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
- ۲۴۷۸ باز چه شد تو را دلا باز چه مکر اندری
- ۲۴۷۹ پیش از آنک از عدم کرد وجودها سری
- ۲۴۸۰ ای دل بیقرار من راست بگو چه گوهری
- ۲۴۸۱ با همگان فضولکی چون که به ما ملولکی
- ۲۴۸۲ ای که لب تو چون شکر هان که قرابه نشکنی
- ۲۴۸۳ تلخ کنی دهان من قند به دیگران دهی
- ۲۴۸۴ خواجه اگر تو همچو ما بیخود و شوخ و مستی
- ۲۴۸۵ یاور من تویی بکن بهر خدای یاریی
- ۲۴۸۶ ای زده مطرب غمت در دل ما ترانهای
- ۲۴۸۷ هست به خطه عدم شور و غبار و غارتی
- ۲۴۸۸ ای که غریب آتشی در دل و جان ما زدی
- ۲۴۸۹ گر ز تو بوسه ای خرد صد مه و مهر و مشتری
- ۲۴۹۰ ساقی جان فزای من بهر خدا ز کوثری
- ۲۴۹۱ جمع مکن تو برف را بر خود تا که نفسری
- ۲۴۹۲ هر بشری که صاف شد در دو جهان ورا دلی
- ۲۴۹۳ رو بنمودی به تو گر همگی نه جانمی
- ۲۴۹۴ زرگر آفتاب را بسته گاز میکنی
- ۲۴۹۵ آنک بخورد دم به دم سنگ جفای صدمنی
- ۲۴۹۶ خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند میدهی
- ۲۴۹۷ صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی
- ۲۴۹۸ مرا سودای آن دلبر ز دانایی و قرایی
- ۲۴۹۹ مسلمانان مسلمانان مرا ترکی است یغمایی
- ۲۵۰۰ چه افسردی در آن گوشه چرا تو هم نمیگردی
- ۲۵۰۱ گرم سیم و درم بودی مرا مونس چه کم بودی
- ۲۵۰۲ امیر دل همیگوید تو را گر تو دلی داری
- ۲۵۰۳ چو سرمست منی ای جان ز خیر و شر چه اندیشی
- ۲۵۰۴ اگر زهر است اگر شکر چه شیرین است بیخویشی
- ۲۵۰۵ چو بی گه آمدی باری درآ مردانهای ساقی
- ۲۵۰۶ مبارک باشد آن رو را بدیدن بامدادانی
- ۲۵۰۷ بیامد عید ای ساقی عنایت را نمیدانی
- ۲۵۰۸ مرا آن دلبر پنهان همیگوید به پنهانی
- ۲۵۰۹ بر دیوانگان امروز آمد شاه پنهانی
- ۲۵۱۰ مرا پرسید آن سلطان به نرمی و سخن خایی
- ۲۵۱۱ به باغ و چشمه حیوان چرا این چشم نگشایی
- ۲۵۱۲ رها کن ماجرا ای جان فروکن سر ز بالایی
- ۲۵۱۳ بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی
- ۲۵۱۴ درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی
- ۲۵۱۵ یکی گنجی پدید آمد در آن دکان زرکوبی
- ۲۵۱۶ اگر الطاف شمس الدین بدیده برفتادستی
- ۲۵۱۷ ز رنگ روی شمس الدین گرم خود بو و رنگستی
- ۲۵۱۸ اگر امروز دلدارم کند چون دوش بدمستی
- ۲۵۱۹ غلام پاسبانانم که یارم پاسبانستی
- ۲۵۲۰ گر آبت بر جگر بودی دل تو پس چه کاره ستی
- ۲۵۲۱ اگر یار مرا از من غم و سودا نبایستی
- ۲۵۲۲ دل پردرد من امشب بنوشیدهست یک دردی
- ۲۵۲۳ دل آتش پرست من که در آتش چو گوگردی
- ۲۵۲۴ اگر آب و گل ما را چو جان و دل پری بودی
- ۲۵۲۵ اگر گلهای رخسارش از آن گلشن بخندیدی
- ۲۵۲۶ نکو بنگر به روی من نه آنم من که هر باری
- ۲۵۲۷ بنامیزد نگویم من که تو آنی که هر باری
- ۲۵۲۸ مروت نیست در سرها که اندازند دستاری
- ۲۵۲۹ ایا نزدیک جان و دل چنین دوری روا داری
- ۲۵۳۰ دلم همچون قلم آمد در انگشتان دلداری
- ۲۵۳۱ چو سرمست منی ای جان ز درد سر چه غم داری
- ۲۵۳۲ کی افسون خواند در گوشت که ابرو پرگره داری
- ۲۵۳۳ برآ بر بام ای عارف بکن هر نیم شب زاری
- ۲۵۳۴ مها یک دم رعیت شو مرا شه دان و سالاری
- ۲۵۳۵ هر آن بیمار مسکین را که از حد رفت بیماری
- ۲۵۳۶ مثال باز رنجورم زمین بر من ز بیماری
- ۲۵۳۷ مگر دانید با دلبر به حق صحبت و یاری
- ۲۵۳۸ حجاب از چشم بگشایی که سبحان الذی اسری
- ۲۵۳۹ یکی طوطی مژده آور یکی مرغی خوش آوازی
- ۲۵۴۰ چو شیر و انگبین جانا چه باشد گر درآمیزی
- ۲۵۴۱ الا ای جان جان جان چو میبینی چه میپرسی
- ۲۵۴۲ بتاب ای ماه بر یارم بگو یارا اغا پوسی
- ۲۵۴۳ بیا ای شاه خودکامه نشین بر تخت خودکامی
- ۲۵۴۴ شنیدم کاشتری گم شد ز کردی در بیابانی
- ۲۵۴۵ مگر مستی نمیدانی که چون زنجیر جنبانی
- ۲۵۴۶ سحرگه گفتم آن مه را که ای من جسم و تو جانی
- ۲۵۴۷ شدم از دست یک باره ز دست عشق تا دانی
- ۲۵۴۸ تو استظهار آن داری که رو از ما بگردانی
- ۲۵۴۹ چو دید آن طره کافر مسلمان شد مسلمانی
- ۲۵۵۰ یکی دودی پدید آمد سحرگاهی به هامونی
- ۲۵۵۱ دلی یا دیده عقلی تو یا نور خدابینی
- ۲۵۵۲ کجا باشد دورویان را میان عاشقان جایی
- ۲۵۵۳ کجا شد عهد و پیمانی که میکردی نمیگویی
- ۲۵۵۴ اگر بیمن خوشی یارا به صد دامم چه میبندی
- ۲۵۵۵ چرا چون ای حیات جان در این عالم وطن داری
- ۲۵۵۶ زهی چشم مرا حاصل شده آیین خون ریزی
- ۲۵۵۷ هر آن چشمی که گریان است در عشق دلارامی
- ۲۵۵۸ الا ای نقش روحانی چرا از ما گریزانی
- ۲۵۵۹ الا ای یوسف مصری از این دریای ظلمانی
- ۲۵۶۰ الا ای جان قدس آخر به سوی من نمیآیی
- ۲۵۶۱ مسلمانان مسلمانان مرا جانی است سودایی
- ۲۵۶۲ یکی فرهنگ دیگر نو برآر ای اصل دانایی
- ۲۵۶۳ من پای همیکوبم ای جان و جهان دستی
- ۲۵۶۴ گر عشق بزد راهم ور عقل شد از مستی
- ۲۵۶۵ ای دوست ز شهر ما ناگه به سفر رفتی
- ۲۵۶۶ آورد طبیب جان یک طبله ره آوردی
- ۲۵۶۷ افتاد دل و جانم در فتنه طراری
- ۲۵۶۸ یک حمله و یک حمله کمد شب و تاریکی
- ۲۵۶۹ آن زلف مسلسل را گر دام کنی حالی
- ۲۵۷۰ پنهان به میان ما میگردد سلطانی
- ۲۵۷۱ ای شاه مسلمانان وی جان مسلمانی
- ۲۵۷۲ جانا به غریبستان چندین به چه میمانی
- ۲۵۷۳ در پرده خاک ای جان عیشی است به پنهانی
- ۲۵۷۴ از آتش ناپیدا دارم دل بریانی
- ۲۵۷۵ هر لحظه یکی صورت میبینی و زادن نی
- ۲۵۷۶ ای خواجه سلام علیک از زحمت ما چونی
- ۲۵۷۷ همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینی
- ۲۵۷۸ ای بود تو از کی نی وی ملک تو تا کی نی
- ۲۵۷۹ با هر کی تو درسازی میدانک نیاسایی
- ۲۵۸۰ ای خیره نظر در جو پیش آ و بخور آبی
- ۲۵۸۱ ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی
- ۲۵۸۲ خواهم که روم زین جا پایم بگرفتستی
- ۲۵۸۳ آمد مه ما مستی دستی فلکا دستی
- ۲۵۸۴ ماییم در این گوشه پنهان شده از مستی
- ۲۵۸۵ گر نرگس خون خوارش دربند امانستی
- ۲۵۸۶ گر هیچ نگارینم بر خلق عیانستی
- ۲۵۸۷ ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
- ۲۵۸۸ ای یار غلط کردی با یار دگر رفتی
- ۲۵۸۹ نه چرخ زمرد را محبوس هوا کردی
- ۲۵۹۰ ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی
- ۲۵۹۱ ای پرده در پرده بنگر که چهها کردی
- ۲۵۹۲ ای صورت روحانی امروز چه آوردی
- ۲۵۹۳ گر شمس و قمر خواهی نک شمس و قمر باری
- ۲۵۹۴ از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری
- ۲۵۹۵ امشب پریان را من تا روز به دلداری
- ۲۵۹۶ نظاره چه میآیی در حلقه بیداری
- ۲۵۹۷ گر روی بگردانی تو پشت قوی داری
- ۲۵۹۸ ای جان و جهان آخر از روی نکوکاری
- ۲۵۹۹ ای بر سر بازارت صد خرقه به زناری
- ۲۶۰۰ گفتم که بجست آن مه از خانه چو عیاری
- ۲۶۰۱ ای بر سر هر سنگی از لعل لبت نوری
- ۲۶۰۲ ای دشمن عقل من وی داروی بیهوشی
- ۲۶۰۳ ای بر سر و پا گشته داری سر حیرانی
- ۲۶۰۴ آن چهره و پیشانی شد قبله حیرانی
- ۲۶۰۵ ای باغ همیدانی کز باد کی رقصانی
- ۲۶۰۶ مانده شدم از گفتن تا تو بر ما مانی
- ۲۶۰۷ آن ماه همیتابد بر چرخ و زمین یا نی
- ۲۶۰۸ افند کلیمیرا از زحمت ما چونی
- ۲۶۰۹ در عشق کجا باشد مانند تو عشقینی
- ۲۶۱۰ چون بسته کنی راهی آخر بشنو آهی
- ۲۶۱۱ جانا تو بگو رمزی از آتش همراهی
- ۲۶۱۲ در کوی کی میگردی ای خواجه چه میخواهی
- ۲۶۱۳ ای شادی آن روزی کز راه تو بازآیی
- ۲۶۱۴ ما مینرویم ای جان زین خانه دگر جایی
- ۲۶۱۵ هم پهلوی خم سر نهای خواجه هرجایی
- ۲۶۱۶ من نیت آن کردم تا باشم سودایی
- ۲۶۱۷ عیسی چو تویی جانا ای دولت ترسایی
- ۲۶۱۸ جانا نظری فرما چون جان نظرهایی
- ۲۶۱۹ گل گفت مرا نرمی از خار چه میجویی
- ۲۶۲۰ ای دل به ادب بنشین برخیز ز بدخویی
- ۲۶۲۱ از هر چه ترنجیدی با دل تو بگو حالی
- ۲۶۲۲ ای خواجه تو چه مرغی نامت چه چرا شایی
- ۲۶۲۳ ما گوش شماییم شما تن زده تا کی
- ۲۶۲۴ برخیز که جان است و جهان است و جوانی
- ۲۶۲۵ گر علم خرابات تو را همنفسستی
- ۲۶۲۶ ای دل تو در این غارت و تاراج چه دیدی
- ۲۶۲۷ عاشق شو و عاشق شو بگذار زحیری
- ۲۶۲۸ هر روز بگه ای شه دلدار درآیی
- ۲۶۲۹ ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی
- ۲۶۳۰ یا ساقی شرف بشراباتک زندی
- ۲۶۳۱ تو دوش رهیدی و شب دوش رهیدی
- ۲۶۳۲ ای جان گذرکرده از این گنبد ناری
- ۲۶۳۳ در خانه خود یافتم از شاه نشانی
- ۲۶۳۴ امروز در این شهر نفیر است و فغانی
- ۲۶۳۵ امروز سماع است و مدام است و سقایی
- ۲۶۳۶ ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی
- ۲۶۳۷ امروز سماع است و شراب است و صراحی
- ۲۶۳۸ ای آنک به دلها ز حسد خار خلیدی
- ۲۶۳۹ برخیز که صبح است و صبوح است و سکاری
- ۲۶۴۰ مگریز ز آتش که چنین خام بمانی
- ۲۶۴۱ گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
- ۲۶۴۲ زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
- ۲۶۴۳ ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی
- ۲۶۴۴ یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
- ۲۶۴۵ بخوردم از کف دلبر شرابی
- ۲۶۴۶ چه باشد گر چو عقل و جان نخسبی
- ۲۶۴۷ دلا چون واقف اسرار گشتی
- ۲۶۴۸ دریغا کز میان ای یار رفتی
- ۲۶۴۹ منم فانی و غرقه در ثبوتی
- ۲۶۵۰ تو آن ماهی که در گردون نگنجی
- ۲۶۵۱ کریما تو گلی یا جمله قندی
- ۲۶۵۲ نگارا تو در اندیشه درازی
- ۲۶۵۳ گر این سلطان ما را بنده باشی
- ۲۶۵۴ ببین این فتح ز استفتاح تا کی
- ۲۶۵۵ تو نقشی نقش بندان را چه دانی
- ۲۶۵۶ نه آتشهای ما را ترجمانی
- ۲۶۵۷ دلا تا نازکی و نازنینی
- ۲۶۵۸ اگر درد مرا درمان فرستی
- ۲۶۵۹ کسی کو را بود در طبع سستی
- ۲۶۶۰ چرا ز اندیشه ای بیچاره گشتی
- ۲۶۶۱ کجا شد عهد و پیمانی که کردی
- ۲۶۶۲ دلا رو رو همان خون شو که بودی
- ۲۶۶۳ مرا چون ناف بر مستی بریدی
- ۲۶۶۴ از این تنگین قفص جانا پریدی
- ۲۶۶۵ صلا ای صوفیان کامروز باری
- ۲۶۶۶ به تن این جا به باطن در چه کاری
- ۲۶۶۷ مبارک باد بر ما این عروسی
- ۲۶۶۸ خبر واده کز این دنیای فانی
- ۲۶۶۹ برفتیم ای عقیق لامکانی
- ۲۶۷۰ خوشی آخر بگو ای یار چونی
- ۲۶۷۱ بر من نیستی یارا کجایی
- ۲۶۷۲ دلا در روزه مهمان خدایی
- ۲۶۷۳ سالی دارم ای خواجه خدایی
- ۲۶۷۴ هلا ای آب حیوان از نوایی
- ۲۶۷۵ بیاموز از پیمبر کیمیایی
- ۲۶۷۶ سبک بنواز ای مطرب ربایی
- ۲۶۷۷ سلام علیک ای مقصود هستی
- ۲۶۷۸ اگر خورشید جاویدان نگشتی
- ۲۶۷۹ ز ما برگشتی و با گل فتادی
- ۲۶۸۰ چنین باشد چنین گوید منادی
- ۲۶۸۱ کجا شد عهد و پیمان را چه کردی
- ۲۶۸۲ به بخت و طالع ما ای افندی
- ۲۶۸۳ نگارا تو گلی یا جمله قندی
- ۲۶۸۴ شنودم من که چاکر را ستودی
- ۲۶۸۵ دگرباره شه ساقی رسیدی
- ۲۶۸۶ اگر یار مرا از من برآری
- ۲۶۸۷ صلا ای صوفیان کامروز باری
- ۲۶۸۸ صلا ای صوفیان کامروز باری
- ۲۶۸۹ منم غرقه درون جوی باری
- ۲۶۹۰ چو عشق آمد که جان با من سپاری
- ۲۶۹۱ نگفتم دوش ای زین بخاری
- ۲۶۹۲ به جان تو پس گردن نخاری
- ۲۶۹۳ به تن با ما به دل در مرغزاری
- ۲۶۹۴ مرا بگرفت روحانی نگاری
- ۲۶۹۵ متاز ای دل سوی دریای ناری
- ۲۶۹۶ مرا در خنده میآرد بهاری
- ۲۶۹۷ بدید این دل درون دل بهاری
- ۲۶۹۸ خداوندا زکات شهریاری
- ۲۶۹۹ ندارد مجلس ما بیتو نوری
- ۲۷۰۰ ز هر چیزی ملول است آن فضولی
- ۲۷۰۱ مرا هر لحظه قربان است جانی
- ۲۷۰۲ مگیر ای ساقی از مستان کرانی
- ۲۷۰۳ ز مهجوران نمیجویی نشانی
- ۲۷۰۴ برون کن سر که جان سرخوشانی
- ۲۷۰۵ مرا هر لحظه منزل آسمانی
- ۲۷۰۶ چه دلشادم به دلدار خدایی
- ۲۷۰۷ کجایید ای شهیدان خدایی
- ۲۷۰۸ تو هر روزی از آن پشته برآیی
- ۲۷۰۹ دلاراما چنین زیبا چرایی
- ۲۷۱۰ بیا ای غم که تو بس باوفایی
- ۲۷۱۱ بیا ای یار کامروز آن مایی
- ۲۷۱۲ بیا جانا که امروز آن مایی
- ۲۷۱۳ چنان گشتم ز مستی و خرابی
- ۲۷۱۴ چو اسم شمس دین اسما تو دیدی
- ۲۷۱۵ مرا اندر جگر بنشست خاری
- ۲۷۱۶ بگفتم با دلم آخر قراری
- ۲۷۱۷ تو جانا بیوصالش در چه کاری
- ۲۷۱۸ بیا ای آنک سلطان جمالی
- ۲۷۱۹ مگر تو یوسفان را دلستانی
- ۲۷۲۰ تو تا بنشستهای بر دار فانی
- ۲۷۲۱ نه آتشهای ما را ترجمانی
- ۲۷۲۲ به کوی دل فرورفتم زمانی
- ۲۷۲۳ دیدی که چه کرد یار ما دیدی
- ۲۷۲۴ روز ار دو هزار بار میآیی
- ۲۷۲۵ مندیش از آن بت مسیحایی
- ۲۷۲۶ ای دیده ز نم زبون نگشتی
- ۲۷۲۷ گر وسوسه ره دهی به گوشی
- ۲۷۲۸ باغ است و بهار و سرو عالی
- ۲۷۲۹ با این همه مهر و مهربانی
- ۲۷۳۰ آورد خبر شکرستایی
- ۲۷۳۱ بشنیده بدم که جان جانی
- ۲۷۳۲ ای ساقی باده معانی
- ۲۷۳۳ ای وصل تو آب زندگانی
- ۲۷۳۴ ای بیتو حرام زندگانی
- ۲۷۳۵ برجه که بهار زد صلایی
- ۲۷۳۶ چون سوی برادری بپویی
- ۲۷۳۷ مجلس چو چراغ و تو چو آبی
- ۲۷۳۸ من پار بخوردهام شرابی
- ۲۷۳۹ ای یار یگانه چند خسبی
- ۲۷۴۰ بازم صنما چه میفریبی
- ۲۷۴۱ ای آنک تو خواب ما ببستی
- ۲۷۴۲ ای آنک تو خواب ما ببستی
- ۲۷۴۳ رو رو که از این جهان گذشتی
- ۲۷۴۴ روز طرب است و سال شادی
- ۲۷۴۵ آخر گل و خار را بدیدی
- ۲۷۴۶ آن را که به لطف سر بخاری
- ۲۷۴۷ خضری به میان سینه داری
- ۲۷۴۸ میآید سنجق بهاری
- ۲۷۴۹ ای چشم و چراغ شهریاری
- ۲۷۵۰ ای جان و جهان چه میگریزی
- ۲۷۵۱ از قصه حال ما نپرسی
- ۲۷۵۲ ای دلبر بیدلان صوفی
- ۲۷۵۳ ای آنک تو شاه مطربانی
- ۲۷۵۴ روزی که مرا ز من ستانی
- ۲۷۵۵ چون عشق کند شکرفشانی
- ۲۷۵۶ ای وصل تو اصل شادمانی
- ۲۷۵۷ کژزخمه مباش تا توانی
- ۲۷۵۸ مست می عشق را حیا نی
- ۲۷۵۹ گویم سخن لب تو یا نی
- ۲۷۶۰ با دل گفتم چرا چنینی
- ۲۷۶۱ در خون دلم رسید فتوی
- ۲۷۶۲ در عشق هر آنک شد فدایی
- ۲۷۶۳ عشق است دلاور و فدایی
- ۲۷۶۴ ماها چو به چرخ دل برآیی
- ۲۷۶۵ آن شمع چو شد طرب فزایی
- ۲۷۶۶ ای بیتو محال جان فزایی
- ۲۷۶۷ گر یار لطیف و باوفایی
- ۲۷۶۸ ساقی انصاف خوش لقایی
- ۲۷۶۹ برخیز و بزن یکی نوایی
- ۲۷۷۰ رخها بنگر تو زعفرانی
- ۲۷۷۱ ای قلب و درست را روایی
- ۲۷۷۲ ای آنک تو خواب ما ببستی
- ۲۷۷۳ با یار بساز تا توانی
- ۲۷۷۴ در فنای محض افشانند مردان آستی
- ۲۷۷۵ مرغ دل پران مبا جز در هوای بیخودی
- ۲۷۷۶ ای رها کرده تو باغی از پی انجیرکی
- ۲۷۷۷ شاد آن صبحی که جان را چاره آموزی کنی
- ۲۷۷۸ ای خدایی که مفرح بخش رنجوران تویی
- ۲۷۷۹ بانگ میزن ای منادی بر سر هر رستهای
- ۲۷۸۰ در شرابم چیز دیگر ریختی درریختی
- ۲۷۸۱ ساقیا بر خاک ما چون جرعهها میریختی
- ۲۷۸۲ گر شراب عشق کار جان حیوانیستی
- ۲۷۸۳ ای نرفته از دل من اندرآ شاد آمدی
- ۲۷۸۴ در جهان گر بازجویی نیست بیسودا سری
- ۲۷۸۵ گر من از اسرار عشقش نیک دانا بودمی
- ۲۷۸۶ آتشینا آب حیوان از کجا آوردهای
- ۲۷۸۷ ای مهی کاندر نکویی از صفت افزودهای
- ۲۷۸۸ آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
- ۲۷۸۹ پیش شمع نور جان دل هست چون پروانهای
- ۲۷۹۰ بار دیگر ملتی برساختی برساختی
- ۲۷۹۱ هر دلی را گر سوی گلزار جانان خاستی
- ۲۷۹۲ سر نهاده بر قدمهای بت چین نیستی
- ۲۷۹۳ این چه چتر است این که بر ملک ابد برداشتی
- ۲۷۹۴ ای ملامت گر تو عاشق را سبک پنداشتی
- ۲۷۹۵ ای تو جان صد گلستان از سمن پنهان شدی
- ۲۷۹۶ ای که جانها خاک پایت صورت اندیش آمدی
- ۲۷۹۷ تا بنستانی تو انصاف از جهود خیبری
- ۲۷۹۸ در دو چشم من نشین ای آن که از من منتری
- ۲۷۹۹ بی گهان شد هر رفتن سوی روزن ننگری
- ۲۸۰۰ در میان جان نشین کامروز جان دیگری
- ۲۸۰۱ عاشقان را آتشی وآنگه چه پنهان آتشی
- ۲۸۰۲ آخر ای دلبر تو ما را مینجویی اندکی
- ۲۸۰۳ ساقیا شد عقلها هم خانه دیوانگی
- ۲۸۰۴ چون تو آن روبند را از روی چون مه برکنی
- ۲۸۰۵ ای خوشا عیشی که باشد ای خوشا نظارهای
- ۲۸۰۶ آه کان سایه خدا گوهردلی پرمایهای
- ۲۸۰۷ گشت جان از صدر شمس الدین یکی سوداییی
- ۲۸۰۸ گر چه در مستی خسی را تو مراعاتی کنی
- ۲۸۰۹ ساخت بغراقان به رسم عید بغراقانیی
- ۲۸۱۰ ای بداده دیدههای خلق را حیرانیی
- ۲۸۱۱ از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
- ۲۸۱۲ ای دهان آلوده جانی از کجا می خوردهای
- ۲۸۱۳ اقتلونی یا ثقاتی ان فی قتلی حیاتی
- ۲۸۱۴ خنک آن دم که به رحمت سر عشاق بخاری
- ۲۸۱۵ بمشو همره مرغان که چنین بیپر و بالی
- ۲۸۱۶ که شکیبد ز تو ای جان که جگرگوشه جانی
- ۲۸۱۷ مکن ای دوست نشاید که بخوانند و نیایی
- ۲۸۱۸ صنما چونک فریبی همه عیار فریبی
- ۲۸۱۹ اگر او ماه منستی شب من روز شدستی
- ۲۸۲۰ چو به شهر تو رسیدم تو ز من گوشه گزیدی
- ۲۸۲۱ تو ز هر ذره وجودت بشنو ناله و زاری
- ۲۸۲۲ تو فقیری تو فقیری تو فقیر ابن فقیری
- ۲۸۲۳ ز کجایی ز کجایی هله ای مجلس سامی
- ۲۸۲۴ مه ما نیست منور تو مگر چرخ درآیی
- ۲۸۲۵ مثل ذره روزن همگان گشته هوایی
- ۲۸۲۶ همه چون ذره روزن ز غمت گشته هوایی
- ۲۸۲۷ بده ای دوست شرابی که خدایی است خدایی
- ۲۸۲۸ خبری است نورسیده تو مگر خبر نداری
- ۲۸۲۹ تو نفس نفس بر این دل هوسی دگر گماری
- ۲۸۳۰ هله پاسبان منزل تو چگونه پاسبانی
- ۲۸۳۱ چو نماز شام هر کس بنهد چراغ و خوانی
- ۲۸۳۲ صنما چنان لطیفی که به جان ما درآیی
- ۲۸۳۳ سوی باغ ما سفر کن بنگر بهار باری
- ۲۸۳۴ به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
- ۲۸۳۵ ز گزاف ریز باده که تو شاه ساقیانی
- ۲۸۳۶ به چه روی پشت آرم به کسی که از گزینی
- ۲۸۳۷ هله عاشقان بشارت که نماند این جدایی
- ۲۸۳۸ صفت خدای داری چو به سینهای درآیی
- ۲۸۳۹ بکشید یار گوشم که تو امشب آن مایی
- ۲۸۴۰ منگر به هر گدایی که تو خاص از آن مایی
- ۲۸۴۱ به خدا کسی نجنبد چو تو تن زنی نجنبی
- ۲۸۴۲ بت من ز در درآمد به مبارکی و شادی
- ۲۸۴۳ هله ای پری شب رو که ز خلق ناپدیدی
- ۲۸۴۴ تو کیی در این ضمیرم که فزونتر از جهانی
- ۲۸۴۵ بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی
- ۲۸۴۶ چو مرا ز عشق کهنه صنما به یاد دادی
- ۲۸۴۷ دل بیقرار را گو که چو مستقر نداری
- ۲۸۴۸ سحر است خیز ساقی بکن آنچ خوی داری
- ۲۸۴۹ ز بهار جان خبر ده هله ای دم بهاری
- ۲۸۵۰ ز غم تو زار زارم هله تا تو شاد باشی
- ۲۸۵۱ شب و روز آن نکوتر که به پیش یار باشی
- ۲۸۵۲ چو یقین شدهست دل را که تو جان جان جانی
- ۲۸۵۳ تو ز عشق خود نپرسی که چه خوب و دلربایی
- ۲۸۵۴ برسید لک لک جان که بهار شد کجایی
- ۲۸۵۵ هله ای دلی که خفته تو به زیر ظل مایی
- ۲۸۵۶ صنما چگونه گویم که تو نور جان مایی
- ۲۸۵۷ چه جمال جان فزایی که میان جان مایی
- ۲۸۵۸ صنما تو همچو آتش قدح مدام داری
- ۲۸۵۹ برو ای عشق که تا شحنه خوبان شدهای
- ۲۸۶۰ هست در حلقه ما حلقه ربایی عجبی
- ۲۸۶۱ چند روز است که شطرنج عجب میبازی
- ۲۸۶۲ هله هشدار که با بیخبران نستیزی
- ۲۸۶۳ وقت آن شد که بدان روح فزا آمیزی
- ۲۸۶۴ به شکرخنده اگر میببرد دل ز کسی
- ۲۸۶۵ در رخ عشق نگر تا به صفت مرد شوی
- ۲۸۶۶ گر گریزی به ملولی ز من سودایی
- ۲۸۶۷ نیستی عاشق ای جلف شکم خوار گدای
- ۲۸۶۸ در دلت چیست عجب که چو شکر میخندی
- ۲۸۶۹ هست اندر غم تو دلشده دانشمندی
- ۲۸۷۰ ای دریغا در این خانه دمی بگشودی
- ۲۸۷۱ به دغل کی بگزیند دل یارم یاری
- ۲۸۷۲ مرغ اندیشه که اندر همه دلها بپری
- ۲۸۷۳ رو رو ای جان سبک خیز غریب سفری
- ۲۸۷۴ سحری کرد ندایی عجب آن رشک پری
- ۲۸۷۵ نی تو شکلی دگری سنگ نباشی تو زری
- ۲۸۷۶ شکنی شیشه مردم گرو از من گیری
- ۲۸۷۷ بر یکی بوسه حقستت که چنان میلرزی
- ۲۸۷۸ هله تا ظن نبری کز کف من بگریزی
- ۲۸۷۹ ننگ هر قافله در شش دره ابلیسی
- ۲۸۸۰ به حق و حرمت آنک همگان را جانی
- ۲۸۸۱ گر تو ما را به جفای صنمان ترسانی
- ۲۸۸۲ تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
- ۲۸۸۳ چه حریصی که مرا بیخور و بیخواب کنی
- ۲۸۸۴ به شکرخنده بتا نرخ شکر میشکنی
- ۲۸۸۵ هله آن به که خوری این می و از دست روی
- ۲۸۸۶ اگر امشب بر من باشی و خانه نروی
- ۲۸۸۷ بده ای کف تو را قاعده لطف افزایی
- ۲۸۸۸ به شکرخنده اگر میببرد جان ز کسی
- ۲۸۸۹ ای که تو چشمه حیوان و بهار چمنی
- ۲۸۹۰ سخن تلخ مگو ای لب تو حلوایی
- ۲۸۹۱ هر کی از نیستی آید به سوی او خبری
- ۲۸۹۲ ای شه جاودانی وی مه آسمانی
- ۲۸۹۳ قدر غم گر چشم سر بگریستی
- ۲۸۹۴ با چنین رفتن به منزل کی رسی
- ۲۸۹۵ چارهای کو بهتر از دیوانگی
- ۲۸۹۶ قره العین منی ای جان بلی
- ۲۸۹۷ بوی باغ و گلستان آید همی
- ۲۸۹۸ هر دم ای دل سوی جانان میروی
- ۲۸۹۹ بار دیگر عزم رفتن کردهای
- ۲۹۰۰ بوی مشکی در جهان افکندهای
- ۲۹۰۱ فارغم گر گشت دل آوارهای
- ۲۹۰۲ ای درآورده جهانی را ز پای
- ۲۹۰۳ باوفا یارا جفا آموختی
- ۲۹۰۴ عاقبت از عاشقان بگریختی
- ۲۹۰۵ اندرآ در خانه یارا ساعتی
- ۲۹۰۶ گوید آن دلبر که چون همدل شدی
- ۲۹۰۷ آفتابا سوی مه رویان شدی
- ۲۹۰۸ باوفاتر گشت یارم اندکی
- ۲۹۰۹ هست امروز آنچ میباید بلی
- ۲۹۱۰ باز گردد عاقبت این در بلی
- ۲۹۱۱ طبع چیزی نو به نو خواهد همی
- ۲۹۱۲ با من ای عشق امتحانها میکنی
- ۲۹۱۳ باز چون گل سوی گلشن میروی
- ۲۹۱۴ ناگهان اندردویدم پیش وی
- ۲۹۱۵ خوش بود گر کاهلی یک سو نهی
- ۲۹۱۶ مرحبا ای پرده تو آن پردهای
- ۲۹۱۷ هیچ خمری بیخماری دیدهای
- ۲۹۱۸ میزنم حلقه در هر خانهای
- ۲۹۱۹ گر سران را بیسری درواستی
- ۲۹۲۰ ای بهار سبز و تر شاد آمدی
- ۲۹۲۱ ساقی این جا هست ای مولا بلی
- ۲۹۲۲ هم تو شمعی هم تو شاهد هم تو می
- ۲۹۲۳ باد بین اندر سرم از بادهای
- ۲۹۲۴ آه از عشق جمال حوریی
- ۲۹۲۵ ای دلی کز گلشکر پروردهای
- ۲۹۲۶ گر در آب و گر در آتش میروی
- ۲۹۲۷ ز کجا آمدهای میدانی
- ۲۹۲۸ آنچ در سینه نهان میداری
- ۲۹۲۹ ای خیالی که به دل میگذری
- ۲۹۳۰ تو چرا جمله نبات و شکری
- ۲۹۳۱ از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی
- ۲۹۳۲ چه باشد ای برادر یک شب اگر نخسپی
- ۲۹۳۳ ای آنک امام عشقی تکبیر کن که مستی
- ۲۹۳۴ گفتی شکار گیرم رفتی شکار گشتی
- ۲۹۳۵ گر چه به زیر دلقی شاهی و کیقبادی
- ۲۹۳۶ ای نوبهار خندان از لامکان رسیدی
- ۲۹۳۷ از بهر مرغ خانه چون خانهای بسازی
- ۲۹۳۸ آن مه چو در دل آید او را عجب شناسی
- ۲۹۳۹ ما را مسلم آمد هم عیش و هم عروسی
- ۲۹۴۰ چون زخمه رجا را بر تار میکشانی
- ۲۹۴۱ ای گوهر خدایی آیینه معانی
- ۲۹۴۲ اندر مصاف ما را در پیش رو سپر نی
- ۲۹۴۳ گرمی مجوی الا از سوزش درونی
- ۲۹۴۴ ای مبدعی که سگ را بر شیر میفزایی
- ۲۹۴۵ ای حیلههات شیرین تا کی مرا فریبی
- ۲۹۴۶ دی عهد و توبه کردی امروز درشکستی
- ۲۹۴۷ یا من عجب فتادم یا تو عجب فتادی
- ۲۹۴۸ ای کرده رو چو سرکه چه گردد ار بخندی
- ۲۹۴۹ در غیب هست عودی کاین عشق از او است دودی
- ۲۹۵۰ ای آنک جان ما را در گلشکر کشیدی
- ۲۹۵۱ زان خاک تو شدم تا بر من گهر بباری
- ۲۹۵۲ گر از شراب دوشین در سر خمار داری
- ۲۹۵۳ بازآمدی که ما را درهم زنی به شوری
- ۲۹۵۴ گر روشنی تو یارا یا خود سیه ضمیری
- ۲۹۵۵ چون روی آتشین را یک دم تو مینپوشی
- ۲۹۵۶ دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی
- ۲۹۵۷ اندر شکست جان شد پیدا لطیف جانی
- ۲۹۵۸ مطرب چو زخمهها را بر تار میکشانی
- ۲۹۵۹ ای آنک جمله عالم از توست یک نشانی
- ۲۹۶۰ رقصان شو ای قراضه کز اصل اصل کانی
- ۲۹۶۱ در رنگ یار بنگر تا رنگ زندگانی
- ۲۹۶۲ با تو عتاب دارم جانا چرا چنینی
- ۲۹۶۳ میزن سه تا که یکتا گشتم مکن دوتایی
- ۲۹۶۴ دی دامنش گرفتم کای گوهر عطایی
- ۲۹۶۵ ای برده اختیارم تو اختیار مایی
- ۲۹۶۶ هر چند بیگه آیی بیگاه خیز مایی
- ۲۹۶۷ آمد ز نای دولت بار دگر نوایی
- ۲۹۶۸ ای چنگیان غیبی از راه خوش نوایی
- ۲۹۶۹ بوی کباب داری تو نیز دل کبابی
- ۲۹۷۰ با صد هزار دستان آمد خیال یاری
- ۲۹۷۱ اندر قمارخانه چون آمدی به بازی
- ۲۹۷۲ ای آن که مر مرا تو به از جان و دیدهای
- ۲۹۷۳ ای از جمال حسن تو عالم نشانهای
- ۲۹۷۴ آن دم که دل کند سوی دلبر اشارتی
- ۲۹۷۵ هر روز بامداد به آیین دلبری
- ۲۹۷۶ شد جادوی حرام و حق از جادوی بری
- ۲۹۷۷ هر روز بامداد درآید یکی پری
- ۲۹۷۸ ای دل ز بامداد تو بر حال دیگری
- ۲۹۷۹ هر روز بامداد طلبکار ما تویی
- ۲۹۸۰ آن لحظه کفتاب و چراغ جهان شوی
- ۲۹۸۱ ای سیرگشته از ما ما سخت مشتهی
- ۲۹۸۲ ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
- ۲۹۸۳ ای ساقیی که آن می احمر گرفتهای
- ۲۹۸۴ ای مرغ گیر دام نهانی نهادهای
- ۲۹۸۵ مه طلعتی و شهره قبایی بدیدهای
- ۲۹۸۶ ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
- ۲۹۸۷ ای جان و ای دو دیده بینا چگونهای
- ۲۹۸۸ هر چند شیر بیشه و خورشیدطلعتی
- ۲۹۸۹ رویش ندیده پس مکنیدم ملامتی
- ۲۹۹۰ جان خاک آن مهی که خداش است مشتری
- ۲۹۹۱ ای عشق پرده در که تو در زیر چادری
- ۲۹۹۲ ای بس فراز و شیب که کردم طلب گری
- ۲۹۹۳ شاها بکش قطار که شهوار میکشی
- ۲۹۹۴ ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
- ۲۹۹۵ اندر میان جمع چه جان است آن یکی
- ۲۹۹۶ گر من ز دست بازی هر غم پژولمی
- ۲۹۹۷ ای آسمان که بر سر ما چرخ میزنی
- ۲۹۹۸ سوگند خوردهای که از این پس جفا کنی
- ۲۹۹۹ تا چند از فراق مرا کار بشکنی
- ۳۰۰۰ ساقی بیار باده سغراق ده منی
- ۳۰۰۱ ای نای بس خوش است کز اسرار آگهی
- ۳۰۰۲ شوری فتاد در فلک ای مه چه شستهای
- ۳۰۰۳ ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
- ۳۰۰۴ بزم و شراب لعل و خرابات و کافری
- ۳۰۰۵ آن دل که گم شدهست هم از جان خویش جوی
- ۳۰۰۶ سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری
- ۳۰۰۷ دوش همه شب دوش همه شب گشتم من بر بام حبیبی
- ۳۰۰۸ خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی
- ۳۰۰۹ آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی
- ۳۰۱۰ روی من از روی تو دارد صد روشنی
- ۳۰۱۱ هر نفسی از درون دلبر روحانیی
- ۳۰۱۲ ای دل چون آهنت بوده چو آیینهای
- ۳۰۱۳ یار در آخرزمان کرد طرب سازیی
- ۳۰۱۴ رو که به مهمان تو مینروم ای اخی
- ۳۰۱۵ جان و جهان میروی جان و جهان میبری
- ۳۰۱۶ بازرهان خلق را از سر و از سرکشی
- ۳۰۱۷ لاله ستانست از عکس تو هر شورهای
- ۳۰۱۸ ای تو ز خوبی خویش آینه را مشتری
- ۳۰۱۹ ای که تو عشاق را همچو شکر میکشی
- ۳۰۲۰ پیشتر آ پیشتر چند از این رهزنی
- ۳۰۲۱ شیردلا صد هزار شیردلی کردهای
- ۳۰۲۲ گفت مرا آن طبیب رو ترشی خوردهای
- ۳۰۲۳ قصر بود روح ما نی تل ویرانهای
- ۳۰۲۴ بستگی این سماع هست ز بیگانهای
- ۳۰۲۵ جای دگر بودهای زانک تهی رودهای
- ۳۰۲۶ خیره چرا گشتهای خواجه مگر عاشقی
- ۳۰۲۷ نیست عجب صف زده پیش سلیمان پری
- ۳۰۲۸ ای صنم گلزاری چند مرا آزاری
- ۳۰۲۹ آه که دلم برد غمزههای نگاری
- ۳۰۳۰ سلمک الله نیست مثل تو یاری
- ۳۰۳۱ خوشدلم از یار همچنانک تو دیدی
- ۳۰۳۲ از پگه ای یار زان عقار سمایی
- ۳۰۳۳ چند دویدم سوی افندی
- ۳۰۳۴ میرسد ای جان باد بهاری
- ۳۰۳۵ دوش همه شب دوش همه شب
- ۳۰۳۶ گاه چو اشتر در وحل آیی
- ۳۰۳۷ به خاک پای تو ای مه هر آن شبی که بتابی
- ۳۰۳۸ ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
- ۳۰۳۹ هزار جان مقدس هزار گوهر کانی
- ۳۰۴۰ چه آفتاب جمالی که از مجره گشادی
- ۳۰۴۱ اگر مرا تو ندانی بپرس از شب تاری
- ۳۰۴۲ چو مهر عشق سلیمان به هر دو کون تو داری
- ۳۰۴۳ ز حد چون بگذشتی بیا بگوی که چونی
- ۳۰۴۴ گهی به سینه درآیی گهی ز روح برآیی
- ۳۰۴۵ من آن نیم که تو دیدی چو بینیم نشناسی
- ۳۰۴۶ چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی
- ۳۰۴۷ به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
- ۳۰۴۸ تو آسمان منی من زمین به حیرانی
- ۳۰۴۹ ربود عقل و دلم را جمال آن عربی
- ۳۰۵۰ خدایگان جمال و خلاصه خوبی
- ۳۰۵۱ به عاقبت بپریدی و در نهان رفتی
- ۳۰۵۲ چه باده بود که در دور از بگه دادی
- ۳۰۵۳ ز قیل و قال تو گر خلق بو نبردندی
- ۳۰۵۴ منم که کار ندارم به غیر بیکاری
- ۳۰۵۵ بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
- ۳۰۵۶ خورانمت می جان تا دگر تو غم نخوری
- ۳۰۵۷ اگر ز حلقه این عاشقان کران گیری
- ۳۰۵۸ ز بامداد درآورد دلبرم جامی
- ۳۰۵۹ چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی
- ۳۰۶۰ نهان شدند معانی ز یار بیمعنی
- ۳۰۶۱ اگر تو یار نداری چرا طلب نکنی
- ۳۰۶۲ اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی
- ۳۰۶۳ به هر دلی که درآیی چو عشق بنشینی
- ۳۰۶۴ ز بامداد دلم میپرد به سودایی
- ۳۰۶۵ شدم به سوی چه آب همچو سقایی
- ۳۰۶۶ رسید ترکم با چهرههای گل وردی
- ۳۰۶۷ تو در عقیله ترتیب کفش و دستاری
- ۳۰۶۸ فرست باده جان را به رسم دلداری
- ۳۰۶۹ نگاهبان دو دیدهست چشم دلداری
- ۳۰۷۰ اگر به خشم شود چرخ هفتم از تو بری
- ۳۰۷۱ دلا همای وصالی بپر چرا نپری
- ۳۰۷۲ به من نگر که بجز من به هر کی درنگری
- ۳۰۷۳ بیا بیا که پشیمان شوی از این دوری
- ۳۰۷۴ مسلم آمد یار مرا دل افروزی
- ۳۰۷۵ بیا بیا که تو از نادرات ایامی
- ۳۰۷۶ بلندتر شدهست آفتاب انسانی
- ۳۰۷۷ ایا مربی جان از صداع جان چونی
- ۳۰۷۸ ز آب تشنه گرفتهست خشم میبینی
- ۳۰۷۹ بیامدیم دگربار سوی مولایی
- ۳۰۸۰ تو نور دیده جان یا دو دیده مایی
- ۳۰۸۱ تو عاشقی چه کسی از کجا رسیدستی
- ۳۰۸۲ رهید جان دوم از خودی و از هستی
- ۳۰۸۳ بیا بیا که چو آب حیات درخوردی
- ۳۰۸۴ به جان تو که بگویی وطن کجا داری
- ۳۰۸۵ به حق آنک تو جان و جهان جانداری
- ۳۰۸۶ شبی که دررسد از عشق پیک بیداری
- ۳۰۸۷ اگر تو همره بلبل ز بهر گلزاری
- ۳۰۸۸ حرام گشت از این پس فغان و غمخواری
- ۳۰۸۹ به اهل پرده اسرارها ببر خبری
- ۳۰۹۰ بجه بجه ز جهان تا شه جهان باشی
- ۳۰۹۱ اگر دمی بگذاری هوا و نااهلی
- ۳۰۹۲ هزار جان مقدس فدای سلطانی
- ۳۰۹۳ نگفتمت که تو سلطان خوبرویانی
- ۳۰۹۴ بگو به جان مسافر ز رنجها چونی
- ۳۰۹۵ از این درخت بدان شاخ و بر نمیبینی
- ۳۰۹۶ ز بامداد دلم میجهد به سودایی
- ۳۰۹۷ بیا بیا که شدم در غم تو سودایی
- ۳۰۹۸ ترش ترش بنشستی بهانه دربستی
- ۳۰۹۹ بداد پندم استاد عشق از استادی
- ۳۱۰۰ ببست خواب مرا جاودانه دلداری
- ۳۱۰۱ کسی که باده خورد بامداد زین ساقی
- ۳۱۰۲ برست جان و دلم از خودی و از هستی
- ۳۱۰۳ پدید گشت یکی آهوی در این وادی
- ۳۱۰۴ طواف کعبه دل کن اگر دلی داری
- ۳۱۰۵ ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی
- ۳۱۰۶ فرست بادهی جان را به رسم دلداری
- ۳۱۰۷ میان تیرگی خواب و نور بیداری
- ۳۱۰۸ به دست هجر تو زارم تو نیز میدانی
- ۳۱۰۹ کالی تیشبی آپانسو، ای افندی چلبی
- ۳۱۱۰ جان جان مایی، خوشتر از حلوایی
- ۳۱۱۱ تو چنین نبودی تو چنین چرایی
- ۳۱۱۲ تو خدای خویی تو صفات هویی
- ۳۱۱۳ نه ز عاقلانم که ز من بگیری
- ۳۱۱۴ عشق تو خواند مرا کز من چه میگذری
- ۳۱۱۵ در لطف اگر بروی شاه همه چمنی
- ۳۱۱۶ دلا گر مرا تو ببینی ندانی
- ۳۱۱۷ پذیرفت این دل ز عشقت خرابی
- ۳۱۱۸ نگارا، چرا قول دشمن شنیدی؟!
- ۳۱۱۹ نشانت کی جوید که تو بینشانی
- ۳۱۲۰ اگر چه لطیفی و زیبالقایی
- ۳۱۲۱ هم ایثار کردی هم ایثار گفتی
- ۳۱۲۲ الا میر خوبان هلا تا نرنجی
- ۳۱۲۳ به حیلت تو خواهی که در را ببندی
- ۳۱۲۴ چو عشقش برآرد سر از بیقراری
- ۳۱۲۵ بتا گر مرا تو ببینی ندانی
- ۳۱۲۶ گل سرخ دیدم شدم زعفرانی
- ۳۱۲۷ عجبالعجایب توی در کیایی
- ۳۱۲۸ تو هر چند صدری شه مجلسی
- ۳۱۲۹ رضیت بما قسمالله لی
- ۳۱۳۰ تماشا مرو نک تماشا تویی
- ۳۱۳۱ الا هات حمرا کالعندم
- ۳۱۳۲ خواهیم یارا کامشب نخسپی
- ۳۱۳۳ حدی نداری در خوش لقایی
- ۳۱۳۴ تو جان مایی، ماه سمایی
- ۳۱۳۵ با چرخ گردان تیره هوایی
- ۳۱۳۶ خواهی ز جنون بویی ببری
- ۳۱۳۷ سلطان منی سلطان منی
- ۳۱۳۸ آن به که مرا تمکین نکنی
- ۳۱۳۹ صنما خرگه توم که بسازی و برکنی
- ۳۱۴۰ صنما بر همه جهان تو چو خورشید سروری
- ۳۱۴۱ ای خجل از تو شکر و آزادی
- ۳۱۴۲ حکم نو کن که شاه دورانی
- ۳۱۴۳ مستی و عاشقانه میگویی
- ۳۱۴۴ بحر ما را کنار بایستی
- ۳۱۴۵ آوخ آوخ چو من وفاداری
- ۳۱۴۶ ای دلزار محنت و بلا داری
- ۳۱۴۷ ساقیا ساقیا روا داری
- ۳۱۴۸ تا شدستی امیر چوگانی
- ۳۱۴۹ مستم از بادههای پنهانی
- ۳۱۵۰ من مرید توام مراد تویی
- ۳۱۵۱ چند اندر میان غوغایی
- ۳۱۵۲ گر چه تو نیم شب رسیدستی
- ۳۱۵۳ ز اول بامداد سر مستی
- ۳۱۵۴ ز اول بامداد سرمستی
- ۳۱۵۵ در غم یار یار بایستی
- ۳۱۵۶ در غم یار، یار بایستی
- ۳۱۵۷ آنکه چون ابر خواند کف ترا
- ۳۱۵۸ رو، مسلم تراست بیکاری
- ۳۱۵۹ زندگانی مجلس سامی
- ۳۱۶۰ جان جانی و جان صد جانی
- ۳۱۶۱ خامشی ناطقی مگر جانی
- ۳۱۶۲ ای که مستک شدی و میگویی
- ۳۱۶۳ عشق در کفر کرد اظهاری
- ۳۱۶۴ مست و خوشی باده کجا خوردهی؟
- ۳۱۶۵ جان و جهان! دوش کجا بودهی
- ۳۱۶۶ ای دل سرمست، کجا میپری؟
- ۳۱۶۷ از مه من مست دو صد مشتری
- ۳۱۶۸ یا ملک المغرب والمشرق
- ۳۱۶۹ گر نه شکار غم دلدارمی
- ۳۱۷۰ ای که تو از عالم ما میروی
- ۳۱۷۱ خشم مرو خواجه! پشیمان شوی
- ۳۱۷۲ ای که ازین تنگ قفص میپری
- ۳۱۷۳ باده ده، ای ساقی هر متقی
- ۳۱۷۴ صد دل و صد جان بدمی دادمی
- ۳۱۷۵ کار به پیری و جوانیستی
- ۳۱۷۶ کردم با کان گهر آشتی
- ۳۱۷۷ آدمیی، آدمیی، آدمی
- ۳۱۷۸ در دل من پردهی نو میزنی
- ۳۱۷۹ این طریق دارهم یا سندی و سیدی
- ۳۱۸۰ اخلائی! اخلائی! صفونی عند مولایی
- ۳۱۸۱ ما انصف ندمانی، لو انکر ادمانی
- ۳۱۸۲ بغداد همانست که دیدی و شنیدی
- ۳۱۸۳ ای جان، چندان خوبی، نوباوهی یعقوبی
- ۳۱۸۴ کسی کو را بود خلق خدایی
- ۳۱۸۵ عزیزی و کریم و لطف داری
- ۳۱۸۶ بگو ای تازه رو، کم کن ملولی
- ۳۱۸۷ اتیالنیروز مسرورالجنان
- ۳۱۸۸ ادر کاسی و دعنی عن فنونی
- ۳۱۸۹ یا ساقی اسقنی براح
- ۳۱۹۰ سلبالعشق فادی، حصلالیوم مرادی
- ۳۱۹۱ کالی تیشی آینوسای افندی چلبی
- ۳۱۹۲ لا یغرنک سد هوس عن رایی
- ۳۱۹۳ غدرالعشق فزلت قدمی
- ۳۱۹۴ وقتت خوش ای حبیبی، بشنو بحق یاری
- ۳۱۹۵ درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی
- ۳۱۹۶ بار منست او بچه نغزی، خواجه اگرچه همه مغزی
- ۳۱۹۷ سیدی ایم هو کی، خذیدی ایم هو کی
- ۳۱۹۸ گهی پردهسوزی، گهی پردهداری
- ۳۱۹۹ الام طماعیة العاذل
- ۳۲۰۰ هذا طبیبی، عند الدوآء
- ۳۲۰۱ یا ساقی الحی اسمع سالی
- ۳۲۰۲ هذا سیدی، هذا سندی
- ۳۲۰۳ طیبالله عیشکم، لا اوحشالله من ابی
- ۳۲۰۴ یا ملک المبعث والمحشر
- ۳۲۰۵ روزن دل! آه چه خوش روزنی
- ۳۲۰۶ اضحکنی بنظرة، قلت له فهکذی
- ۳۲۰۷ قد اسکرنی ربی من قهوة مد راری
- ۳۲۰۸ الا فیالغشق تشریفی و عیدی
- ۳۲۰۹ نسیت الیوم من عشقی صلاتی
- ۳۲۱۰ اتاک الصوم فی حلل السعود
- ۳۲۱۱ نسیمالصبح جد بابتشار
- ۳۲۱۲ الا یا مالکا رقالزمان
- ۳۲۱۳ املا قدح البقا ندیمی!
- ۳۲۱۴ یا مالک دمة الزمان
- ۳۲۱۵ یا ساقیةالمدام هاتی
- ۳۲۱۶ طارت حیلی و زال حیلی
- ۳۲۱۷ قالت الکأس ارفعونی کم تحبسونی
- ۳۲۱۸ ترکبن طبقا عن طبق مولائی
- ۳۲۱۹ اسفا لقلبی یوما هجرالحبیب داری
- ۳۲۲۰ لا قیالفراش نارا کن هکذا حبیبی
- ۳۲۲۱ الا حریم لیلی، علیکم سلامی
- ۳۲۲۲ اخرج عنالمکان، یا صارمالزمان
- ۳۲۲۳ یا من یزید حسنک حقا تحیری
- ۳۲۲۴ یا ویح نفسنا بفوات الفضائل
- ۳۲۲۵ یا ملکالمحشر، ترحم لا ترتشی
- ۳۲۲۶ قلت له مصیحا یا ملکالمشرق
- ۳۲۲۷ یا ساقی الراح خذ و امرلاء به طاسی
- ۳۲۲۸ ایا ملتقی العیش کم تبعدی
- ۳۲۲۹ یا ولی نعمتی و سلطانی