- ۱ اول دفتر به نام ایزد دانا
- ۲ ای نفس خرم باد صبا
- ۳ روی تو خوش مینماید آینه ما
- ۴ اگر تو فارغی از حال دوستان یارا
- ۵ شب فراق نخواهم دواج دیبا را
- ۶ پیش ما رسم شکستن نبود عهد وفا را
- ۷ مشتاقی و صبوری از حد گذشت یارا
- ۸ ز اندازه بیرون تشنهام ساقی بیار آن آب را
- ۹ گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
- ۱۰ با جوانی سرخوشست این پیر بی تدبیر را
- ۱۱ وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
- ۱۲ دوست میدارم من این نالیدن دلسوز را
- ۱۳ وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
- ۱۴ امشب سبکتر میزنند این طبل بیهنگام را
- ۱۵ برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرق فام را
- ۱۶ تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
- ۱۷ چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را
- ۱۸ ساقی بده آن کوزه یاقوت روان را
- ۱۹ کمان سخت که داد آن لطیف بازو را
- ۲۰ لاابالی چه کند دفتر دانایی را
- ۲۱ تفاوتی نکند قدر پادشایی را
- ۲۲ من بدین خوبی و زیبایی ندیدم روی را
- ۲۳ رفتیم اگر ملول شدی از نشست ما
- ۲۴ وقتی دل سودایی میرفت به بستانها
- ۲۵ اگر تو برفکنی در میان شهر نقاب
- ۲۶ ما را همه شب نمیبرد خواب
- ۲۷ ماه رویا روی خوب از من متاب
- ۲۸ سرمست درآمد از خرابات
- ۲۹ متناسبند و موزون حرکات دلفریبت
- ۳۰ هر که خصم اندر او کمند انداخت
- ۳۱ چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت
- ۳۲ معلمت همه شوخی و دلبری آموخت
- ۳۳ کهن شود همه کس را به روزگار ارادت
- ۳۴ دل هر که صید کردی نکشد سر از کمندت
- ۳۵ دوست دارم که بپوشی رخ همچون قمرت
- ۳۶ بنده وار آمدم به زنهارت
- ۳۷ مپندار از لب شیرین عبارت
- ۳۸ چه دلها بردی ای ساقی به ساق فتنه انگیزت
- ۳۹ بی تو حرامست به خلوت نشست
- ۴۰ چنان به موی تو آشفتهام به بوی تو مست
- ۴۱ دیر آمدیای نگار سرمست
- ۴۲ نشاید گفتن آن کس را دلی هست
- ۴۳ اگر مراد تو ای دوست بی مرادی ماست
- ۴۴ بوی گل و بانگ مرغ برخاست
- ۴۵ خوش میرود این پسر که برخاست
- ۴۶ دیگر نشنیدیم چنین فتنه که برخاست
- ۴۷ سلسله موی دوست حلقه دام بلاست
- ۴۸ صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست
- ۴۹ خرم آن بقعه که آرامگه یار آن جاست
- ۵۰ عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
- ۵۱ آن نه زلفست و بناگوش که روزست و شبست
- ۵۲ آن ماه دوهفته در نقابست
- ۵۳ دیدار تو حل مشکلاتست
- ۵۴ سرو چمن پیش اعتدال تو پستست
- ۵۵ مجنون عشق را دگر امروز حالتست
- ۵۶ ای کاب زندگانی من در دهان توست
- ۵۷ هر صبحدم نسیم گل از بوستان توست
- ۵۸ اتفاقم به سر کوی کسی افتادست
- ۵۹ این تویی یا سرو بستانی به رفتار آمدست
- ۶۰ شب فراق که داند که تا سحر چندست
- ۶۱ افسوس بر آن دیده که روی تو ندیدست
- ۶۲ ای لعبت خندان لب لعلت که مزیدست
- ۶۳ از هر چه میرود سخن دوست خوشترست
- ۶۴ این بوی روح پرور از آن خوی دلبرست
- ۶۵ عیب یاران و دوستان هنرست
- ۶۶ هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظرست
- ۶۷ فریاد من از فراق یارست
- ۶۸ چشمت خوشست و بر اثر خواب خوشترست
- ۶۹ عشرت خوشست و بر طرف جوی خوشترست
- ۷۰ ای که از سرو روان قد تو چالاکترست
- ۷۱ دلی که عاشق و صابر بود مگر سنگست
- ۷۲ پای سرو بوستانی در گلست
- ۷۳ دیده از دیدار خوبان برگرفتن مشکلست
- ۷۴ شراب از دست خوبان سلسبیلست
- ۷۵ کارم چو زلف یار پریشان و درهمست
- ۷۶ یارا بهشت صحبت یاران همدمست
- ۷۷ بر من که صبوحی زدهام خرقه حرامست
- ۷۸ امشب به راستی شب ما روز روشنست
- ۷۹ این باد بهار بوستانست
- ۸۰ این خط شریف از آن بنانست
- ۸۱ چه رویست آن که پیش کاروانست
- ۸۲ هزار سختی اگر بر من آید آسانست
- ۸۳ مگر نسیم سحر بوی زلف یار منست
- ۸۴ ز من مپرس که در دست او دلت چونست
- ۸۵ با همه مهر و با منش کینست
- ۸۶ بخت جوان دارد آن که با تو قرینست
- ۸۷ گر کسی سرو شنیدست که رفتست اینست
- ۸۸ با خردمندی و خوبی پارسا و نیک خوست
- ۸۹ بتا هلاک شود دوست در محبت دوست
- ۹۰ سرمست درآمد از درم دوست
- ۹۱ سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
- ۹۲ کس به چشم در نمیآید که گویم مثل اوست
- ۹۳ یار من آن که لطف خداوند یار اوست
- ۹۴ خورشید زیر سایه زلف چو شام اوست
- ۹۵ آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
- ۹۶ ز هر چه هست گزیرست و ناگزیر از دوست
- ۹۷ صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست
- ۹۸ گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست
- ۹۹ صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست
- ۱۰۰ این مطرب از کجاست که برگفت نام دوست
- ۱۰۱ ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
- ۱۰۲ تا دستها کمر نکنی بر میان دوست
- ۱۰۳ ز حد گذشت جدایی میان ما ای دوست
- ۱۰۴ مرا تو غایت مقصودی از جهان ای دوست
- ۱۰۵ آب حیات منست خاک سر کوی دوست
- ۱۰۶ شادی به روزگار گدایان کوی دوست
- ۱۰۷ صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست
- ۱۰۸ مرا خود با تو چیزی در میان هست
- ۱۰۹ بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هست
- ۱۱۰ هر چه در روی تو گویند به زیبایی هست
- ۱۱۱ مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
- ۱۱۲ زهی رفیق که با چون تو سروبالاییست
- ۱۱۳ مرا از آن چه که بیرون شهر صحراییست
- ۱۱۴ دردیست درد عشق که هیچش طبیب نیست
- ۱۱۵ کیست آن کش سر پیوند تو در خاطر نیست
- ۱۱۶ گر صبر دل از تو هست و گر نیست
- ۱۱۷ ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست
- ۱۱۸ جان ندارد هر که جانانیش نیست
- ۱۱۹ هر چه خواهی کن که ما را با تو روی جنگ نیست
- ۱۲۰ خبرت هست که بی روی تو آرامم نیست
- ۱۲۱ با فراقت چند سازم برگ تنهاییم نیست
- ۱۲۲ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۱۲۳ در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست
- ۱۲۴ روز وصلم قرار دیدن نیست
- ۱۲۵ کس ندانم که در این شهر گرفتار تو نیست
- ۱۲۶ نه خود اندر زمین نظیر تو نیست
- ۱۲۷ دل نماندست که گوی خم چوگان تو نیست
- ۱۲۸ چو ترک دلبر من شاهدی به شنگی نیست
- ۱۲۹ خسرو آنست که در صحبت او شیرینیست
- ۱۳۰ دوش دور از رویت ای جان جانم از غم تاب داشت
- ۱۳۱ دوشم آن سنگ دل پریشان داشت
- ۱۳۲ چو ابر زلف تو پیرامن قمر میگشت
- ۱۳۳ خیال روی توام دوش در نظر میگشت
- ۱۳۴ دلی که دید که پیرامن خطر میگشت
- ۱۳۵ آن را که میسر نشود صبر و قناعت
- ۱۳۶ ای دیدنت آسایش و خندیدنت آفت
- ۱۳۷ کیست آن لعبت خندان که پری وار برفت
- ۱۳۸ عشق در دل ماند و یار از دست رفت
- ۱۳۹ دلم از دست غمت دامن صحرا بگرفت
- ۱۴۰ چشمت چو تیغ غمزه خون خوار برگرفت
- ۱۴۱ هر که دلارام دید از دلش آرام رفت
- ۱۴۲ ای کسوت زیبایی بر قامت چالاکت
- ۱۴۳ این که تو داری قیامتست نه قامت
- ۱۴۴ ای که رحمت مینیاید بر منت
- ۱۴۵ آفرین خدای بر جانت
- ۱۴۶ ای جان خردمندان گوی خم چوگانت
- ۱۴۷ جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
- ۱۴۸ چو نیست راه برون آمدن ز میدانت
- ۱۴۹ چه لطیفست قبا بر تن چون سرو روانت
- ۱۵۰ خوش میروی به تنها تنها فدای جانت
- ۱۵۱ گر جان طلبی فدای جانت
- ۱۵۲ بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
- ۱۵۳ سر تسلیم نهادیم به حکم و رایت
- ۱۵۴ جان من جان من فدای تو باد
- ۱۵۵ زان گه که بر آن صورت خوبم نظر افتاد
- ۱۵۶ فرهاد را چو بر رخ شیرین نظر فتاد
- ۱۵۷ پیش رویت قمر نمیتابد
- ۱۵۸ مویت رها مکن که چنین بر هم اوفتد
- ۱۵۹ نه آن شبست که کس در میان ما گنجد
- ۱۶۰ حدیث عشق به طومار در نمیگنجد
- ۱۶۱ کس این کند که ز یار و دیار برگردد
- ۱۶۲ طرفه میدارند یاران صبر من بر داغ و درد
- ۱۶۳ هر که می با تو خورد عربده کرد
- ۱۶۴ دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد
- ۱۶۵ که میرود به شفاعت که دوست بازآرد
- ۱۶۶ هر که چیزی دوست دارد جان و دل بر وی گمارد
- ۱۶۷ گر از جفای تو روزی دلم بیازارد
- ۱۶۸ کس این کند که دل از یار خویش بردارد
- ۱۶۹ تو را ز حال پریشان ما چه غم دارد
- ۱۷۰ غلام آن سبک روحم که با من سر گران دارد
- ۱۷۱ مگر نسیم سحر بوی یار من دارد
- ۱۷۲ هر آن ناظر که منظوری ندارد
- ۱۷۳ آن که بر نسترن از غالیه خالی دارد
- ۱۷۴ آن شکرخنده که پرنوش دهانی دارد
- ۱۷۵ بازت ندانم از سر پیمان ما که برد
- ۱۷۶ آن کیست کاندر رفتنش صبر از دل ما میبرد
- ۱۷۷ هر گه که بر من آن بت عیار بگذرد
- ۱۷۸ کیست آن فتنه که با تیر و کمان میگذرد
- ۱۷۹ کیست آن ماه منور که چنین میگذرد
- ۱۸۰ انصاف نبود آن رخ دلبند نهان کرد
- ۱۸۱ باد آمد و بوی عنبر آورد
- ۱۸۲ زنده شود هر که پیش دوست بمیرد
- ۱۸۳ کدام چاره سگالم که با تو درگیرد
- ۱۸۴ دلم دل از هوس یار بر نمیگیرد
- ۱۸۵ کسی به عیب من از خویشتن نپردازد
- ۱۸۶ بگذشت و باز آتش در خرمن سکون زد
- ۱۸۷ هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
- ۱۸۸ به حدیث درنیایی که لبت شکر نریزد
- ۱۸۹ آه اگر دست دل من به تمنا نرسد
- ۱۹۰ از این تعلق بیهوده تا به من چه رسد
- ۱۹۱ کی برست این گل خندان و چنین زیبا شد
- ۱۹۲ گر آن مراد شبی در کنار ما باشد
- ۱۹۳ شورش بلبلان سحر باشد
- ۱۹۴ شب عاشقان بیدل چه شبی دراز باشد
- ۱۹۵ از تو دل برنکنم تا دل و جانم باشد
- ۱۹۶ سر جانان ندارد هر که او را خوف جان باشد
- ۱۹۷ نظر خدای بینان طلب هوا نباشد
- ۱۹۸ با کاروان مصری چندین شکر نباشد
- ۱۹۹ تا حال منت خبر نباشد
- ۲۰۰ چه کسی که هیچ کس را به تو بر نظر نباشد
- ۲۰۱ آن به که نظر باشد و گفتار نباشد
- ۲۰۲ جنگ از طرف دوست دل آزار نباشد
- ۲۰۳ تو را نادیدن ما غم نباشد
- ۲۰۴ گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
- ۲۰۵ اگر سروی به بالای تو باشد
- ۲۰۶ در پای تو افتادن شایسته دمی باشد
- ۲۰۷ تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمیباشد
- ۲۰۸ مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
- ۲۰۹ تا کی ای دلبر دل من بار تنهایی کشد
- ۲۱۰ خواب خوش من ای پسر دستخوش خیال شد
- ۲۱۱ امروز در فراق تو دیگر به شام شد
- ۲۱۲ هر که شیرینی فروشد مشتری بر وی بجوشد
- ۲۱۳ دوش بی روی تو آتش به سرم بر میشد
- ۲۱۴ سرمست ز کاشانه به گلزار برآمد
- ۲۱۵ ساعتی کز درم آن سرو روان بازآمد
- ۲۱۶ روز برآمد بلند ای پسر هوشمند
- ۲۱۷ آن را که غمی چون غم من نیست چه داند
- ۲۱۸ آن سرو که گویند به بالای تو ماند
- ۲۱۹ کسی که روی تو دیدست حال من داند
- ۲۲۰ دلم خیال تو را ره نمای میداند
- ۲۲۱ مجلس ما دگر امروز به بستان ماند
- ۲۲۲ حسن تو دایم بدین قرار نماند
- ۲۲۳ عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
- ۲۲۴ گلبنان پیرایه بر خود کردهاند
- ۲۲۵ اینان مگر ز رحمت محض آفریدهاند
- ۲۲۶ درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
- ۲۲۷ آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند
- ۲۲۸ کاروان میرود و بار سفر میبندند
- ۲۲۹ پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
- ۲۳۰ شاید این طلعت میمون که به فالش دارند
- ۲۳۱ تو آن نهای که دل از صحبت تو برگیرند
- ۲۳۲ دو چشم مست تو کز خواب صبح برخیزند
- ۲۳۳ روندگان مقیم از بلا نپرهیزند
- ۲۳۴ آفتاب از کوه سر بر میزند
- ۲۳۵ بلبلی بیدل نوایی میزند
- ۲۳۶ توانگران که به جنب سرای درویشند
- ۲۳۷ یار باید که هر چه یار کند
- ۲۳۸ بخرام بالله تا صبا بیخ صنوبر برکند
- ۲۳۹ کسی که روی تو بیند نگه به کس نکند
- ۲۴۰ چه کند بنده که بر جور تحمل نکند
- ۲۴۱ میل بین کان سروبالا میکند
- ۲۴۲ سرو بلند بین که چه رفتار میکند
- ۲۴۳ زلف او بر رخ چو جولان میکند
- ۲۴۴ یار با ما بیوفایی میکند
- ۲۴۵ هر که بی او زندگانی میکند
- ۲۴۶ دلبرا پیش وجودت همه خوبان عدمند
- ۲۴۷ با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
- ۲۴۸ شوخی مکن ای یار که صاحب نظرانند
- ۲۴۹ این جا شکری هست که چندین مگسانند
- ۲۵۰ خوبرویان جفاپیشه وفا نیز کنند
- ۲۵۱ اگر تو برشکنی دوستان سلام کنند
- ۲۵۲ نشاید که خوبان به صحرا روند
- ۲۵۳ به بوی آن که شبی در حرم بیاسایند
- ۲۵۴ اخترانی که به شب در نظر ما آیند
- ۲۵۵ تو را سماع نباشد که سوز عشق نبود
- ۲۵۶ نفسی وقت بهارم هوس صحرا بود
- ۲۵۷ از دست دوست هر چه ستانی شکر بود
- ۲۵۸ مرا راحت از زندگی دوش بود
- ۲۵۹ ناچار هر که صاحب روی نکو بود
- ۲۶۰ من چه در پای تو ریزم که خورای تو بود
- ۲۶۱ یا رب شب دوشین چه مبارک سحری بود
- ۲۶۲ عیبی نباشد از تو که بر ما جفا رود
- ۲۶۳ گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود
- ۲۶۴ هر که مجموع نباشد به تماشا نرود
- ۲۶۵ هر که را باغچهای هست به بستان نرود
- ۲۶۶ در من این عیب قدیمست و به در مینرود
- ۲۶۷ سروبالایی به صحرا میرود
- ۲۶۸ ای ساربان آهسته رو کرام جانم میرود
- ۲۶۹ آن که مرا آرزوست دیر میسر شود
- ۲۷۰ هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود
- ۲۷۱ بخت این کند که رای تو با ما یکی شود
- ۲۷۲ آن که نقشی دیگرش جایی مصور میشود
- ۲۷۳ هفتهای میرود از عمر و به ده روز کشید
- ۲۷۴ چه سروست آن که بالا مینماید
- ۲۷۵ نگفتم روزه بسیاری نپاید
- ۲۷۶ به حسن دلبر من هیچ در نمیباید
- ۲۷۷ بخت بازآید از آن در که یکی چون درآید
- ۲۷۸ سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
- ۲۷۹ فراق را دلی از سنگ سختتر باید
- ۲۸۰ مرو به خواب که خوابت ز چشم برباید
- ۲۸۱ امیدوار چنانم که کار بسته برآید
- ۲۸۲ مرا چو آرزوی روی آن نگار آید
- ۲۸۳ سرمست اگر درآیی عالم به هم برآید
- ۲۸۴ به کوی لاله رخان هر که عشقباز آید
- ۲۸۵ کاروانی شکر از مصر به شیراز آید
- ۲۸۶ اگر آن عهدشکن با سر میثاق آید
- ۲۸۷ نه چندان آرزومندم که وصفش در بیان آید
- ۲۸۸ که برگذشت که بوی عبیر میآید
- ۲۸۹ آن نه عشقست که از دل به دهان میآید
- ۲۹۰ تو را سریست که با ما فرو نمیآید
- ۲۹۱ آنک از جنت فردوس یکی میآید
- ۲۹۲ شیرین دهان آن بت عیار بنگرید
- ۲۹۳ آفتابست آن پری رخ یا ملایک یا بشر
- ۲۹۴ آمد گه آن که بوی گلزار
- ۲۹۵ خفتن عاشق یکیست بر سر دیبا و خار
- ۲۹۶ دولت جان پرورست صحبت آموزگار
- ۲۹۷ زنده کدامست بر هوشیار
- ۲۹۸ شرطست جفا کشیدن از یار
- ۲۹۹ ای صبر پای دار که پیمان شکست یار
- ۳۰۰ یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
- ۳۰۱ هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
- ۳۰۲ به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
- ۳۰۳ پروانه نمیشکیبد از دور
- ۳۰۴ آن کیست که میرود به نخجیر
- ۳۰۵ از همه باشد به حقیقت گزیر
- ۳۰۶ ای پسر دلربا وی قمر دلپذیر
- ۳۰۷ دل برگرفتی از برم ای دوست دست گیر
- ۳۰۸ فتنهام بر زلف و بالای تو ای بدر منیر
- ۳۰۹ ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
- ۳۱۰ ای به خلق از جهانیان ممتاز
- ۳۱۱ متقلب درون جامه ناز
- ۳۱۲ بزرگ دولت آن کز درش تو آیی باز
- ۳۱۳ برآمد باد صبح و بوی نوروز
- ۳۱۴ مبارکتر شب و خرمترین روز
- ۳۱۵ پیوند روح میکند این باد مشک بیز
- ۳۱۶ ساقی سیمتن چه خسبی خیز
- ۳۱۷ بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
- ۳۱۸ امشب مگر به وقت نمیخواند این خروس
- ۳۱۹ هر که بی دوست میبرد خوابش
- ۳۲۰ یاری به دست کن که به امید راحتش
- ۳۲۱ آن که هلاک من همیخواهد و من سلامتش
- ۳۲۲ خجلست سرو بستان بر قامت بلندش
- ۳۲۳ هر که نازک بود تن یارش
- ۳۲۴ هر که نامهربان بود یارش
- ۳۲۵ کس ندیدست به شیرینی و لطف و نازش
- ۳۲۶ دست به جان نمیرسد تا به تو برفشانمش
- ۳۲۷ چون برآمد ماه روی از مطلع پیراهنش
- ۳۲۸ رها نمیکند ایام در کنار منش
- ۳۲۹ خوشست درد که باشد امید درمانش
- ۳۳۰ زینهار از دهان خندانش
- ۳۳۱ هر که هست التفات بر جانش
- ۳۳۲ هر که سودای تو دارد چه غم از هر که جهانش
- ۳۳۳ خطا کردی به قول دشمنان گوش
- ۳۳۴ قیامت باشد آن قامت در آغوش
- ۳۳۵ یکی را دست حسرت بر بناگوش
- ۳۳۶ رفتی و نمیشوی فراموش
- ۳۳۷ گر یکی از عشق برآرد خروش
- ۳۳۸ دلی که دید که غایب شدست از این درویش
- ۳۳۹ گردن افراشتهام بر فلک از طالع خویش
- ۳۴۰ هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش
- ۳۴۱ گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
- ۳۴۲ یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
- ۳۴۳ به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
- ۳۴۴ ساقی بده آن شراب گلرنگ
- ۳۴۵ گرم بازآمدی محبوب سیم اندام سنگین دل
- ۳۴۶ مرا رسد که برآرم هزار ناله چو بلبل
- ۳۴۷ جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
- ۳۴۸ چشم خدا بر تو ای بدیع شمایل
- ۳۴۹ بیدل گمان مبر که نصیحت کند قبول
- ۳۵۰ من ایستادهام اینک به خدمتت مشغول
- ۳۵۱ نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
- ۳۵۲ جانان هزاران آفرین بر جانت از سر تا قدم
- ۳۵۳ رفیق مهربان و یار همدم
- ۳۵۴ وقتها یک دم برآسودی تنم
- ۳۵۵ انتبه قبل السحر یا ذالمنام
- ۳۵۶ چو بلبل سحری برگرفت نوبت بام
- ۳۵۷ حکایت از لب شیرین دهان سیم اندام
- ۳۵۸ زهی سعادت من کم تو آمدی به سلام
- ۳۵۹ ساقیا می ده که مرغ صبح بام
- ۳۶۰ شمع بخواهد نشست بازنشین ای غلام
- ۳۶۱ ماه چنین کس ندید خوش سخن و کش خرام
- ۳۶۲ مرا دو دیده به راه و دو گوش بر پیغام
- ۳۶۳ روزگاریست که سودازده روی توام
- ۳۶۴ من اندر خود نمییابم که روی از دوست برتابم
- ۳۶۵ به خاک پای عزیزت که عهد نشکستم
- ۳۶۶ گو خلق بدانند که من عاشق و مستم
- ۳۶۷ من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
- ۳۶۸ دل پیش تو و دیده به جای دگرستم
- ۳۶۹ چو تو آمدی مرا بس که حدیث خویش گفتم
- ۳۷۰ من همان روز که آن خال بدیدم گفتم
- ۳۷۱ من از آن روز که دربند توام آزادم
- ۳۷۲ عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم
- ۳۷۳ هزار عهد کردم که گرد عشق نگردم
- ۳۷۴ از در درآمدی و من از خود به درشدم
- ۳۷۵ چنان در قید مهرت پای بندم
- ۳۷۶ خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
- ۳۷۷ شکست عهد مودت نگار دلبندم
- ۳۷۸ من با تو نه مرد پنجه بودم
- ۳۷۹ آمدی وه که چه مشتاق و پریشان بودم
- ۳۸۰ عهد بشکستی و من بر سر پیمان بودم
- ۳۸۱ دو هفته میگذرد کان مه دوهفته ندیدم
- ۳۸۲ من چون تو به دلبری ندیدم
- ۳۸۳ میروم وز سر حسرت به قفا مینگرم
- ۳۸۴ نرفت تا تو برفتی خیالت از نظرم
- ۳۸۵ یک امشبی که در آغوش شاهد شکرم
- ۳۸۶ شب دراز به امید صبح بیدارم
- ۳۸۷ من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
- ۳۸۸ منم این بی تو که پروای تماشا دارم
- ۳۸۹ باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
- ۳۹۰ نه دسترسی به یار دارم
- ۳۹۱ من اگر نظر حرامست بسی گناه دارم
- ۳۹۲ من دوست میدارم جفا کز دست جانان میبرم
- ۳۹۳ گر به رخسار چو ماهت صنما مینگرم
- ۳۹۴ به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
- ۳۹۵ گر من ز محبتت بمیرم
- ۳۹۶ من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم
- ۳۹۷ از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
- ۳۹۸ نظر از مدعیان بر تو نمیاندازم
- ۳۹۹ خنک آن روز که در پای تو جان اندازم
- ۴۰۰ وه که در عشق چنان میسوزم
- ۴۰۱ یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
- ۴۰۲ من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
- ۴۰۳ در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
- ۴۰۴ غم زمانه خورم یا فراق یار کشم
- ۴۰۵ هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
- ۴۰۶ بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
- ۴۰۷ تا تو به خاطر منی کس نگذشت بر دلم
- ۴۰۸ امروز مبارکست فالم
- ۴۰۹ تا خبر دارم از او بیخبر از خویشتنم
- ۴۱۰ چشم که بر تو میکنم چشم حسود میکنم
- ۴۱۱ گر تیغ برکشد که محبان همیزنم
- ۴۱۲ آن دوست که من دارم وان یار که من دانم
- ۴۱۳ آن نه رویست که من وصف جمالش دانم
- ۴۱۴ اگر دستم رسد روزی که انصاف از تو بستانم
- ۴۱۵ ای مرهم ریش و مونس جانم
- ۴۱۶ بس که در منظر تو حیرانم
- ۴۱۷ سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
- ۴۱۸ گر دست دهد هزار جانم
- ۴۱۹ مرا تا نقره باشد میفشانم
- ۴۲۰ ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
- ۴۲۱ چون من به نفس خویشتن این کار میکنم
- ۴۲۲ آن کس که از او صبر محالست و سکونم
- ۴۲۳ ز دستم بر نمیخیزد که یک دم بی تو بنشینم
- ۴۲۴ من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینم
- ۴۲۵ منم یا رب در این دولت که روی یار میبینم
- ۴۲۶ دلم تا عشقباز آمد در او جز غم نمیبینم
- ۴۲۷ من از این جا به ملامت نروم
- ۴۲۸ نه از چینم حکایت کن نه از روم
- ۴۲۹ تو مپندار کز این در به ملامت بروم
- ۴۳۰ به تو مشغول و با تو همراهم
- ۴۳۱ امشب آن نیست که در خواب رود چشم ندیم
- ۴۳۲ ما دگر کس نگرفتیم به جای تو ندیم
- ۴۳۳ ما به روی دوستان از بوستان آسودهایم
- ۴۳۴ ما در خلوت به روی خلق ببستیم
- ۴۳۵ ای سروبالای سهی کز صورت حال آگهی
- ۴۳۶ عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
- ۴۳۷ بگذار تا مقابل روی تو بگذریم
- ۴۳۸ ما دل دوستان به جان بخریم
- ۴۳۹ ما گدایان خیل سلطانیم
- ۴۴۰ کاش کان دلبر عیار که من کشته اویم
- ۴۴۱ عهد کردیم که بی دوست به صحرا نرویم
- ۴۴۲ گر غصه روزگار گویم
- ۴۴۳ بکن چندان که خواهی جور بر من
- ۴۴۴ یا رب آن رویست یا برگ سمن
- ۴۴۵ در وصف نیاید که چه شیرین دهنست آن
- ۴۴۶ ای کودک خوبروی حیران
- ۴۴۷ برخیز که میرود زمستان
- ۴۴۸ خوشا و خرما وقت حبیبان
- ۴۴۹ چه خوشست بوی عشق از نفس نیازمندان
- ۴۵۰ بگذار تا بگرییم چون ابر در بهاران
- ۴۵۱ دو چشم مست میگونت ببرد آرام هشیاران
- ۴۵۲ فراق دوستانش باد و یاران
- ۴۵۳ سخت به ذوق میدهد باد ز بوستان نشان
- ۴۵۴ دیگر به کجا میرود این سرو خرامان
- ۴۵۵ خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان
- ۴۵۶ ما نتوانیم و عشق پنجه درانداختن
- ۴۵۷ چند بشاید به صبر دیده فرودوختن
- ۴۵۸ گر متصور شدی با تو درآمیختن
- ۴۵۹ نبایستی هم اول مهر بستن
- ۴۶۰ خلاف دوستی کردن به ترک دوستان گفتن
- ۴۶۱ سهل باشد به ترک جان گفتن
- ۴۶۲ طوطی نگوید از تو دلاویزتر سخن
- ۴۶۳ چه خوش بود دو دلارام دست در گردن
- ۴۶۴ دست با سرو روان چون نرسد در گردن
- ۴۶۵ میان باغ حرامست بی تو گردیدن
- ۴۶۶ تا کی ای جان اثر وصل تو نتوان دیدن
- ۴۶۷ آخر نگهی به سوی ما کن
- ۴۶۸ چشم اگر با دوست داری گوش با دشمن مکن
- ۴۶۹ گواهی امینست بر درد من
- ۴۷۰ ای روی تو راحت دل من
- ۴۷۱ وه که جدا نمیشود نقش تو از خیال من
- ۴۷۲ ای به دیدار تو روشن چشم عالم بین من
- ۴۷۳ دی به چمن برگذشت سرو سخنگوی من
- ۴۷۴ نشان بخت بلندست و طالع میمون
- ۴۷۵ بهست آن یا زنخ یا سیب سیمین
- ۴۷۶ صبحم از مشرق برآمد باد نوروز از یمین
- ۴۷۷ چه روی و موی و بناگوش و خط و خالست این
- ۴۷۸ ای چشم تو دلفریب و جادو
- ۴۷۹ من از دست کمانداران ابرو
- ۴۸۰ گفتم به عقل پای برآرم ز بند او
- ۴۸۱ صید بیابان عشق چون بخورد تیر او
- ۴۸۲ هر که به خویشتن رود ره نبرد به سوی او
- ۴۸۳ راستی گویم به سروی ماند این بالای تو
- ۴۸۴ بیا که در غم عشقت مشوشم بی تو
- ۴۸۵ ای طراوت برده از فردوس اعلا روی تو
- ۴۸۶ آن سرو ناز بین که چه خوش میرود به راه
- ۴۸۷ پنجه با ساعد سیمین که نیندازی به
- ۴۸۸ ای که شمشیر جفا بر سر ما آختهای
- ۴۸۹ ای رخ چون آینه افروخته
- ۴۹۰ ای که ز دیده غایبی در دل ما نشستهای
- ۴۹۱ حناست آن که ناخن دلبند رشتهای
- ۴۹۲ ای باغ حسن چون تو نهالی نیافته
- ۴۹۳ سرمست بتی لطیف ساده
- ۴۹۴ ای یار جفاکرده پیوندبریده
- ۴۹۵ میبرزند ز مشرق شمع فلک زبانه
- ۴۹۶ ای صورتت ز گوهر معنی خزینهای
- ۴۹۷ خلاف سرو را روزی خرامان سوی بستان آی
- ۴۹۸ قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی
- ۴۹۹ خرم آن روز که چون گل به چمن بازآیی
- ۵۰۰ تا کیم انتظار فرمایی
- ۵۰۱ تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
- ۵۰۲ تو با این لطف طبع و دلربایی
- ۵۰۳ تو پری زاده ندانم ز کجا میآیی
- ۵۰۴ چه رویست آن که دیدارش ببرد از من شکیبایی
- ۵۰۵ خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی
- ۵۰۶ دریچهای ز بهشتش به روی بگشایی
- ۵۰۷ گرم راحت رسانی ور گزایی
- ۵۰۸ مشتاق توام با همه جوری و جفایی
- ۵۰۹ من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
- ۵۱۰ نه من تنها گرفتارم به دام زلف زیبایی
- ۵۱۱ هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی
- ۵۱۲ همه چشمیم تا برون آیی
- ۵۱۳ ای ولوله عشق تو بر هر سر کویی
- ۵۱۴ ای خسته دلم در خم چوگان تو گویی
- ۵۱۵ چه جرم رفت که با ما سخن نمیگویی
- ۵۱۶ کدام کس به تو ماند که گویمت که چنویی
- ۵۱۷ ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی
- ۵۱۸ تو خون خلق بریزی و روی درتابی
- ۵۱۹ سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی
- ۵۲۰ که دست تشنه میگیرد به آبی
- ۵۲۱ سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات
- ۵۲۲ تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
- ۵۲۳ همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
- ۵۲۴ یارا قدحی پر کن از آن داروی مستی
- ۵۲۵ اگر مانند رخسارت گلی در بوستانستی
- ۵۲۶ تعالی الله چه رویست آن که گویی آفتابستی
- ۵۲۷ ای باد که بر خاک در دوست گذشتی
- ۵۲۸ یاد میداری که با من جنگ در سر داشتی
- ۵۲۹ سست پیمانا به یک ره دل ز ما برداشتی
- ۵۳۰ ندیدمت که بکردی وفا بدان چه بگفتی
- ۵۳۱ ای از بهشت جزوی و از رحمت آیتی
- ۵۳۲ چون خراباتی نباشد زاهدی
- ۵۳۳ ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
- ۵۳۴ دیدی که وفا به جا نیاوردی
- ۵۳۵ مپرس از من که هیچم یاد کردی
- ۵۳۶ مکن سرگشته آن دل را که دست آموز غم کردی
- ۵۳۷ چه باز در دلت آمد که مهر برکندی
- ۵۳۸ گفتم آهن دلی کنم چندی
- ۵۳۹ نگارا وقت آن آمد که دل با مهر پیوندی
- ۵۴۰ خلاف شرط محبت چه مصلحت دیدی
- ۵۴۱ مگر دگر سخن دشمنان نیوشیدی
- ۵۴۲ آخر نگاهی بازکن وقتی که بر ما بگذری
- ۵۴۳ ای برق اگر به گوشه آن بام بگذری
- ۵۴۴ ای که بر دوستان همیگذری
- ۵۴۵ بخت آیینه ندارم که در او مینگری
- ۵۴۶ جور بر من میپسندد دلبری
- ۵۴۷ خانه صاحب نظران میبری
- ۵۴۸ دانی چه گفت مرا آن بلبل سحری
- ۵۴۹ دانمت آستین چرا پیش جمال میبری
- ۵۵۰ دیدم امروز بر زمین قمری
- ۵۵۱ رفتی و همچنان به خیال من اندری
- ۵۵۲ روی گشاده ای صنم طاقت خلق میبری
- ۵۵۳ سرو بستانی تو یا مه یا پری
- ۵۵۴ کس درنیامدست بدین خوبی از دری
- ۵۵۵ گر برود به هر قدم در ره دیدنت سری
- ۵۵۶ گر کنم در سر وفات سری
- ۵۵۷ هرگز این صورت کند صورتگری
- ۵۵۸ هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
- ۵۵۹ چونست حال بستان ای باد نوبهاری
- ۵۶۰ خبر از عیش ندارد که ندارد یاری
- ۵۶۱ خوش بود یاری و یاری بر کنار سبزه زاری
- ۵۶۲ دو چشم مست تو برداشت رسم هشیاری
- ۵۶۳ عمری به بوی یاری کردیم انتظاری
- ۵۶۴ مرا دلیست گرفتار عشق دلداری
- ۵۶۵ من از تو روی نپیچم گرم بیازاری
- ۵۶۶ نه تو گفتی که به جای آرم و گفتم که نیاری
- ۵۶۷ اگر به تحفه جانان هزار جان آری
- ۵۶۸ کس از این نمک ندارد که تو ای غلام داری
- ۵۶۹ حدیث یا شکرست آن که در دهان داری
- ۵۷۰ هرگز نبود سرو به بالا که تو داری
- ۵۷۱ تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری
- ۵۷۲ این چه رفتارست کارامیدن از من میبری
- ۵۷۳ تو در کمند نیفتادهای و معذوری
- ۵۷۴ ما بی تو به دل برنزدیم آب صبوری
- ۵۷۵ هر سلطنت که خواهی میکن که دلپذیری
- ۵۷۶ اگر گلاله مشکین ز رخ براندازی
- ۵۷۷ امیدوارم اگر صد رهم بیندازی
- ۵۷۸ تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
- ۵۷۹ تا کی ای آتش سودا به سرم برخیزی
- ۵۸۰ گر درون سوختهای با تو برآرد نفسی
- ۵۸۱ همیزنم نفس سرد بر امید کسی
- ۵۸۲ یار گرفتهام بسی چون تو ندیدهام کسی
- ۵۸۳ ما سپر انداختیم گر تو کمان میکشی
- ۵۸۴ هرگز آن دل بنمیرد که تو جانش باشی
- ۵۸۵ اگر تو پرده بر این زلف و رخ نمیپوشی
- ۵۸۶ به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقی
- ۵۸۷ به قلم راست نیاید صفت مشتاقی
- ۵۸۸ عمرم به آخر آمد عشقم هنوز باقی
- ۵۸۹ دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
- ۵۹۰ عشق جانان در جهان هرگز نبودی کاشکی
- ۵۹۱ سخت زیبا میروی یک بارگی
- ۵۹۲ روی بپوش ای قمر خانگی
- ۵۹۳ بسم از هوا گرفتن که پری نماند و بالی
- ۵۹۴ ترحم ذلتی یا ذا المعالی
- ۵۹۵ هرگز حسد نبردم بر منصبی و مالی
- ۵۹۶ مرا تو جان عزیزی و یار محترمی
- ۵۹۷ بسیار سفر باید تا پخته شود خامی
- ۵۹۸ تو کدامی و چه نامی که چنین خوب خرامی
- ۵۹۹ چون تنگ نباشد دل مسکین حمامی
- ۶۰۰ صاحب نظر نباشد دربند نیک نامی
- ۶۰۱ ای دریغا گر شبی در بر خرابت دیدمی
- ۶۰۲ آسوده خاطرم که تو در خاطر منی
- ۶۰۳ اگر تو میل محبت کنی و گر نکنی
- ۶۰۴ زنده بی دوست خفته در وطنی
- ۶۰۵ سروقدی میان انجمنی
- ۶۰۶ کس نگذشت در دلم تا تو به خاطر منی
- ۶۰۷ من چرا دل به تو دادم که دلم میشکنی
- ۶۰۸ ای سرو حدیقه معانی
- ۶۰۹ بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
- ۶۱۰ بندهام گر به لطف میخوانی
- ۶۱۱ بهار آمد که هر ساعت رود خاطر به بستانی
- ۶۱۲ جمعی که تو در میان ایشانی
- ۶۱۳ ذوقی چنان ندارد بی دوست زندگانی
- ۶۱۴ کبر یک سو نه اگر شاهد درویشانی
- ۶۱۵ ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
- ۶۱۶ نگویم آب و گلست آن وجود روحانی
- ۶۱۷ نه طریق دوستانست و نه شرط مهربانی
- ۶۱۸ همه کس را تن و اندام و جمالست و جوانی
- ۶۱۹ چرا به سرکشی از من عنان بگردانی
- ۶۲۰ فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
- ۶۲۱ سرو ایستاده به چو تو رفتار میکنی
- ۶۲۲ چشم رضا و مرحمت بر همه باز میکنی
- ۶۲۳ دیدار مینمایی و پرهیز میکنی
- ۶۲۴ روزی به زنخدانت گفتم به سیمینی
- ۶۲۵ شبست و شاهد و شمع و شراب و شیرینی
- ۶۲۶ امروز چنانی ای پری روی
- ۶۲۷ خواهم اندر پایش افتادن چو گوی
- ۶۲۸ تا کی روم از عشق تو شوریده به هر سوی
- ۶۲۹ گلست آن یاسمن یا ماه یا روی
- ۶۳۰ مرحبا ای نسیم عنبربوی
- ۶۳۱ وقت آن آمد که خوش باشد کنار سبزه جوی
- ۶۳۲ سرو سیمینا به صحرا میروی
- ۶۳۳ ای باد صبحدم خبر دلستان بگوی
- ۶۳۴ ای که به حسن قامتت سرو ندیدهام سهی
- ۶۳۵ اگرم حیات بخشی و گرم هلاک خواهی
- ۶۳۶ نشنیدهام که ماهی بر سر نهد کلاهی
- ۶۳۷ ندانم از من خسته جگر چه میخواهی