- ۱۸۱ سکوت معنویان را بیا و کار بساز
- ۱۸۲ با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
- ۱۸۳ تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
- ۱۸۴ دلبر من عین کمالست و بس
- ۱۸۵ چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
- ۱۸۶ ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
- ۱۸۷ ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
- ۱۸۸ ای ز ما سیر آمده بدرود باش
- ۱۸۹ ای ز خوبی مست هان هشیار باش
- ۱۹۰ ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
- ۱۹۱ ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمار باش
- ۱۹۲ ای پسر میخواره و قلاش باش
- ۱۹۳ بامدادان شاه خود را دیدهام بر مرکبش
- ۱۹۴ ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
- ۱۹۵ ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش
- ۱۹۶ دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
- ۱۹۷ برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش
- ۱۹۸ الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
- ۱۹۹ بر من از عشقت شبیخون بود دوش
- ۲۰۰ چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش