- ۱ احسنت و زه ای نگار زیبا
- ۲ جمالت کرد جانا هست ما را
- ۳ بندهی یک دل منم بند قبای ترا
- ۴ باز بر عاشق فروش آن سوسن آزاد را
- ۵ باز تابی در ده آن زلفین عالم سوز را
- ۶ می ده ای ساقی که می به درد عشق آمیز را
- ۷ جاودان خدمت کنند آن چشم سحر آمیز را
- ۸ انعمالله صباح ای پسرا
- ۹ ساقیا می ده که جز می نشکند پرهیز را
- ۱۰ در ده پسرا می مروق را
- ۱۱ چند رنجانی نگارا این دل مشتاق را
- ۱۲ مرد بی حاصل نیابد یار با تحصیل را
- ۱۳ ساقیا دل شد پر از تیمار پر کن جام را
- ۱۴ ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
- ۱۵ من کیم کاندیشهی تو هم نفس باشد مرا
- ۱۶ نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا
- ۱۷ ای به بر کرده بی وفایی را
- ۱۸ مرحبا مرحبا برای هلالا
- ۱۹ ای همه خوبی در آغوش شما
- ۲۰ ای ز عشقت روح را آزارها
- ۲۱ ای از بنفشه ساخته بر گل مثالها
- ۲۲ ما باز دگر باره برستیم ز غمها
- ۲۳ فریاد از آن دو چشمک جادوی دلفریب
- ۲۴ از آن می خوردن عشقست دایم کار من هر شب
- ۲۵ ای لعبت صافی صفات ای خوشتر از آب حیات
- ۲۶ دوش مرا عشق تو از جامه برانگیخت
- ۲۷ این رنگ نگر که زلفش آمیخت
- ۲۸ تا نقش خیال دوست با ماست
- ۲۹ از عشق روی دوست حدیثی به دست ماست
- ۳۰ ای مسلمانان مرا در عشق آب بت غیر تست
- ۳۱ ماهرویا در جهان آوازهی تست
- ۳۲ تا گل لعل روی بنمودست
- ۳۳ این چه جمالست و ناز کز تو در ایام تست
- ۳۴ تا هلاک عاشقان از طرهی شبرنگ تست
- ۳۵ ماه شب گمرهان عارض زیبای تست
- ۳۶ بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست
- ۳۷ تا بدیدم بتکده بی بت دلم آتشکدست
- ۳۸ ای صنم در دلبری هم دست و هم دستان تراست
- ۳۹ هر زمان از عشق جانانم وفایی دیگرست
- ۴۰ راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست
- ۴۱ ای پر در گوش من ز چنگت
- ۴۲ توبهی من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
- ۴۳ زان چشم پر از خمار سرمست
- ۴۴ دوست چنان باید کان منست
- ۴۵ تا خیال آن بت قصاب در چشم منست
- ۴۶ ای جان جهان کبر تو هر روز فزونست
- ۴۷ ای پیک عاشقان گذری کن به بام دوست
- ۴۸ دارم سر خاک پایت ای دوست
- ۴۹ روی تو ای دلفروز گر نه چو ماهست
- ۵۰ گر تو پنداری که جز تو غمگسارم نیست هست
- ۵۱ گر تو پنداری ترا لطف خدایی نیست هست
- ۵۲ کار تو پیوسته آزارست گویی نیست هست
- ۵۳ ای ساقی می بیار پیوست
- ۵۴ سبب عاشقان نه نیکوییست
- ۵۵ نرگسین چشما به گرد نرگس تو تیر چیست
- ۵۶ ماه رویا گرد آن رخ زلف چون زنجیر چیست
- ۵۷ عشق بازیچه و حکایت نیست
- ۵۸ ای پسر عشق را شکایت نیست
- ۵۹ هر کرا درد بی نهایت نیست
- ۶۰ چون درد عاشقی به جهان هیچ درد نیست
- ۶۱ معشوقه از آن ظریفتر نیست
- ۶۲ جام می پر کن که بی جام میم انجام نیست
- ۶۳ جانا بجز از عشق تو دیگر هوسم نیست
- ۶۴ عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
- ۶۵ کار دل باز ای نگارینا ز بازی در گذشت
- ۶۶ سرگران از چشم دلبر دوش چون بر ما گذشت
- ۶۷ زینهاد این یادگار از دست رفت
- ۶۸ عشق ازین معشوقگان بی وفا دل بر گرفت
- ۶۹ هر آن روزی که باشم در خرابات
- ۷۰ تا سوی خرابات شد آن شاه خرابات
- ۷۱ چه خواهی کرد قرایی و طامات
- ۷۲ نخواهم من طریق و راه طامات
- ۷۳ گل به باغ آمده تقصیر چراست
- ۷۴ ای مستان خیزید که هنگام صبوحست
- ۷۵ رازی ز ازل در دل عشاق نهانست
- ۷۶ راه فقرست ای برادر فاقه در وی رفتنست
- ۷۷ دوش رفتم به سر کوی به نظارهی دوست
- ۷۸ اندر دل من عشق تو نور یقینست
- ۷۹ شور در شهر فگند آن بت زنارپرست
- ۸۰ در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست
- ۸۱ ای سنایی خواجگی در عشق جانان شرط نیست
- ۸۲ هر که در راه عشق صادق نیست
- ۸۳ ساقیا می ده که جز می عشق را پدرام نیست
- ۸۴ در دل آن را که روشنایی نیست
- ۸۵ دان و آگه باش اگر شرطی نباشد با منت
- ۸۶ نگارینا دلم بردی خدایم بر تو داور باد
- ۸۷ معشوق به سامان شد تا باد چنین باد
- ۸۸ دوش یارم به بر خویش مرا بار نداد
- ۸۹ روزی دل من مرا نشان داد
- ۹۰ تا نگار من ز محفل پای در محمل نهاد
- ۹۱ این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد
- ۹۲ تا کی کنم از طرهی تو فریاد
- ۹۳ ایام چو من عاشق جانباز نیابد
- ۹۴ مرا عشق نگارینم چو آتش در جگر بندد
- ۹۵ کسی کاندر تو دل بندد همی بر خویشتن خندد
- ۹۶ آنکس که ز عاشقی خبر دارد
- ۹۷ دلم با عشق آن بت کار دارد
- ۹۸ آنرا که خدا از قلم لطف نگارد
- ۹۹ با من بت من تیغ جفا آخته دارد
- ۱۰۰ نور رخ تو قمر ندارد
- ۱۰۱ آنی که چو تو گردش ایام ندارد
- ۱۰۲ تا لب تو آنچه بهتر آن برد
- ۱۰۳ منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد
- ۱۰۴ زلف پر تابت ما در تاب کرد
- ۱۰۵ عاشقی تا در دل ما راه کرد
- ۱۰۶ سوال کرد دل من که دوست با تو چه کرد
- ۱۰۷ روی خوبت نهان چه خواهی کرد
- ۱۰۸ ناز را رویی بباید همچو ورد
- ۱۰۹ ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد
- ۱۱۰ صحبت معشوق انتظار نیرزد
- ۱۱۱ عشق آن معشوق خوش بر عقل و بر ادراک زد
- ۱۱۲ خوبت آراست ای غلام ایزد
- ۱۱۳ زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد
- ۱۱۴ زهی چابک زهی شیرین بنامیزد بنامیزد
- ۱۱۵ چه رنگهاست که آن شوخ دیده نامیزد
- ۱۱۶ دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
- ۱۱۷ معشوق که او چابک و چالاک نباشد
- ۱۱۸ هر دل که قرین غم نباشد
- ۱۱۹ در مهر ماه زهدم و دینم خراب شد
- ۱۲۰ از دوست به هر جوری بیزار نباید شد
- ۱۲۱ دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد
- ۱۲۲ ما را ز مه عشق تو سالی دگر آمد
- ۱۲۳ بر مه از عنبر معشوق من چنبر کند
- ۱۲۴ گر شبی عشق تو بر تخت دلم شاهی کند
- ۱۲۵ وصال حالت اگر عاشقی حلال کند
- ۱۲۶ مردمان دوستی چنین نکنند
- ۱۲۷ گر سال عمر من به سر آید روا بود
- ۱۲۸ آفرین بادا بر آن کس کو ترا در بر بود
- ۱۲۹ چون دو زلفین تو کمند بود
- ۱۳۰ عاشق و یار یار باید بود
- ۱۳۱ هزار سال به امید تو توانم بود
- ۱۳۲ روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود
- ۱۳۳ از هر چه گمان بر دلم یار نه آن بود
- ۱۳۴ نور تا کیست که آن پردهی روی تو بود
- ۱۳۵ با او دلم به مهر و مودت یگانه بود
- ۱۳۶ هر کرا در دل خمار عشق و برنایی بود
- ۱۳۷ هر زمان از عشقت ای دلبر دل من خون شود
- ۱۳۸ ای یار بی تکلف ما را نبید باید
- ۱۳۹ ترا باری چو من گر یار باید
- ۱۴۰ تا رقم عاشقی در دلم آمد پدید
- ۱۴۱ لشکر شب رفت و صبح اندر رسید
- ۱۴۲ اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد
- ۱۴۳ معشوق مرا ره قلندر زد
- ۱۴۴ روزی بت من مست به بازار برآمد
- ۱۴۵ هر که در کوی خرابات مرا بار دهد
- ۱۴۶ دوش ما را در خراباتی شب معراج بود
- ۱۴۷ هر که در عاشقی تمام بود
- ۱۴۸ هر که در بند خویشتن نبود
- ۱۴۹ هر کو به راه عاشقی اندر فنا شود
- ۱۵۰ هر کو به خرابات مرا راه نماید
- ۱۵۱ جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
- ۱۵۲ میر خوبان را کنون منشور خوبی در رسید
- ۱۵۳ بیهوده چه شینید اگر مرد مصافید
- ۱۵۴ عاشق مشوید اگر توانید
- ۱۵۵ هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
- ۱۵۶ ای من غلام عشق که روزی هزار بار
- ۱۵۷ جانا ز غم عشق تو من زارم من زار
- ۱۵۸ مارا مدار خوار که ما عاشقیم و زار
- ۱۵۹ زهی حسن و زهی عشق و زهی نور و زهی نار
- ۱۶۰ ای سنایی خیز و در ده آن شراب بی خمار
- ۱۶۱ زینهار ای یار گلرخ زینهار
- ۱۶۲ ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار
- ۱۶۳ هر کرا در دل بود بازار یار
- ۱۶۴ چون رخ به سراب آری ای مه به شراب اندر
- ۱۶۵ ماهی که ز رخسارش فتنهست به چین اندر
- ۱۶۶ غریبیم چون حسنت ای خوش پسر
- ۱۶۷ تا کی از ناموس هیهات ای پسر
- ۱۶۸ راحتی جان را به گفتار ای پسر
- ۱۶۹ صبح پیروزی برآمد زود بر خیز ای پسر
- ۱۷۰ حلقهی زلف تو در گوش ای پسر
- ۱۷۱ باز در دام بلای تو فتادیم ای پسر
- ۱۷۲ ماه مجلس خوانمت یا سرو بستان ای پسر
- ۱۷۳ من ترا ام حلقه در گوش ای پسر
- ۱۷۴ چون سخنگویی از آن لب لطف باری ای پسر
- ۱۷۵ زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر
- ۱۷۶ همواره جفا کردن تا کی بود ای دلبر
- ۱۷۷ ای سنایی کفر و دین در عاشقی یکسان شمر
- ۱۷۸ ای یوسف حسن و کشی خورشید خوی خوش سیر
- ۱۷۹ ساقیا می ده و نمی کم گیر
- ۱۸۰ هر زمان چنگ بر کنار مگیر
- ۱۸۱ سکوت معنویان را بیا و کار بساز
- ۱۸۲ با تابش زلف و رخت ای ماه دلفروز
- ۱۸۳ تا جایزی همی نشناسی ز لایجوز
- ۱۸۴ دلبر من عین کمالست و بس
- ۱۸۵ چون تو نمودی جمال عشق بتان شد هوس
- ۱۸۶ ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
- ۱۸۷ ای من غلام روی تو تا در تنم باشد نفس
- ۱۸۸ ای ز ما سیر آمده بدرود باش
- ۱۸۹ ای ز خوبی مست هان هشیار باش
- ۱۹۰ ای سنایی دل بدادی در پی دلدار باش
- ۱۹۱ ای دل اندر نیستی چون دم زنی خمار باش
- ۱۹۲ ای پسر میخواره و قلاش باش
- ۱۹۳ بامدادان شاه خود را دیدهام بر مرکبش
- ۱۹۴ ای سنایی جان ده و در بند کام دل مباش
- ۱۹۵ ای جهان افروز دلبر ای بت خورشید فش
- ۱۹۶ دلم برد آن دلارامی که در چاه زنخدانش
- ۱۹۷ برخیز و برو باده بیار ای پسر خوش
- ۱۹۸ الا ای دلربای خوش بیا کامد بهاری خوش
- ۱۹۹ بر من از عشقت شبیخون بود دوش
- ۲۰۰ چه رسمست آن نهادن زلف بر دوش
- ۲۰۱ از فلک در تاب بودم دی و دوش
- ۲۰۲ در عشق تو ای نگار خاموش
- ۲۰۳ دوش تا روز من از عشق تو بودم به خروش
- ۲۰۴ ز جزع و لعلت ای سیمین بناگوش
- ۲۰۵ چون نهی زلف تافته بر گوش
- ۲۰۶ ای جور گرفته مذهب و کیش
- ۲۰۷ آن کژدم زلف تو که زد بر دل من نیش
- ۲۰۸ ای زلف تو تکیه کرده بر گوش
- ۲۰۹ ای بس قدح درد که کردست دلم نوش
- ۲۱۰ تا به بستانم نشاندی بر بساط انبساط
- ۲۱۱ ای زلف تو بند و دام عاشق
- ۲۱۲ خویشتن داری کنید ای عاشقان با درد عشق
- ۲۱۳ تا دل من صید شد در دام عشق
- ۲۱۴ از حل و از حرام گذشتست کام عشق
- ۲۱۵ تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق
- ۲۱۶ من کیستم ای نگار چالاک
- ۲۱۷ ای بلبل وصل تو طربناک
- ۲۱۸ در زلف تو دادند نگارا خبر دل
- ۲۱۹ ای ساقی خیز و پر کن آن جام
- ۲۲۰ هر شب نماز شام بود شادیم تمام
- ۲۲۱ بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
- ۲۲۲ دلبرا تا نامهی عزل از وصالت خواندهام
- ۲۲۳ برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
- ۲۲۴ صنما تا بزیم بندهی دیدار توام
- ۲۲۵ بستهی یار قلندر ماندهام
- ۲۲۶ تا بر آن روی چو ماه آموختم
- ۲۲۷ از همت عشق بافتوحم
- ۲۲۸ دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
- ۲۲۹ تا من به تو ای بت اقتدی کردم
- ۲۳۰ دستی که به عهد دوست دادیم
- ۲۳۱ ما عاشق همت بلندیم
- ۲۳۲ خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
- ۲۳۳ خیز تا بر یاد عشق خوبرویان میزنیم
- ۲۳۴ پسرا خیز تا صبوح کنیم
- ۲۳۵ خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم
- ۲۳۶ گفتم از عشقش مگر بگریختم
- ۲۳۷ الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
- ۲۳۸ من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
- ۲۳۹ ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
- ۲۴۰ تا به رخسار تو نگه کردم
- ۲۴۱ به دردم به دردم که اندیشه دارم
- ۲۴۲ ای یار سر مهر و مراعات تو دارم
- ۲۴۳ روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم
- ۲۴۴ الحق نه دروغ سخت زارم
- ۲۴۵ می ده پسرا که در خمارم
- ۲۴۶ چو آمد روی بر رویم که باشم من که من باشم
- ۲۴۷ فراق آمد کنون از وصل برخوردار چون باشم
- ۲۴۸ روا داری که بی روی تو باشم
- ۲۴۹ من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم
- ۲۵۰ چو دانستم که گردندهست عالم
- ۲۵۱ ای چهرهی تو چراغ عالم
- ۲۵۲ در راه عشق ای عاشقان خواهی شفا خواهی الم
- ۲۵۳ مسلم کن دل از هستی مسلم
- ۲۵۴ ای ناگزران عقل و جانم
- ۲۵۵ ای دیدن تو حیات جانم
- ۲۵۶ آمد بر من جهان و جانم
- ۲۵۷ به صفت گر چه نقش بی جانم
- ۲۵۸ تا شیفتهی عارض گلرنگ فلانم
- ۲۵۹ هر گه که به تو در نگرم خیره بمانم
- ۲۶۰ از عشق ندانم که کیم یا به که مانم
- ۲۶۱ دگر بار ای مسلمانان ستمگر گشت جانانم
- ۲۶۲ بی تو یک روز بود نتوانم
- ۲۶۳ روزی من آخر این دل و جان را خطر کنم
- ۲۶۴ ای مسلمانان ندانم چارهی دل چون کنم
- ۲۶۵ بی تو ای آرام جانم زندگانی چون کنم
- ۲۶۶ تا کی ز تو من عذاب بینم
- ۲۶۷ بی صحبت تو جهان نخواهم
- ۲۶۸ ای دو زلفت دراز و بالا هم
- ۲۶۹ ای به رخسار کفر و ایمان هم
- ۲۷۰ لبیک زنان عشق ماییم
- ۲۷۱ خورشید تویی و ذره ماییم
- ۲۷۲ ما را میفگنید که ما اوفتادهایم
- ۲۷۳ دلبرا ما دل به چنگال بلا بسپردهایم
- ۲۷۴ از پی تو ز عدم ما به جهان آمدهایم
- ۲۷۵ ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهادهایم
- ۲۷۶ تا ما به سر کوی تو آرام گرفتیم
- ۲۷۷ چشم روشن بادمان کز خود رهایی یافتیم
- ۲۷۸ رورو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم
- ۲۷۹ سر بر خط عاشقی نهادیم
- ۲۸۰ ما فوطه و فوطه پوش دیدیم
- ۲۸۱ نه سیم نه دل نه یار داریم
- ۲۸۲ آمد گه آنکه ساغر آریم
- ۲۸۳ ما عشق روی آن نگاریم
- ۲۸۴ خیز تا می خوریم و غم نخوریم
- ۲۸۵ خیز تا دامن ز چرخ هفتمین برتر کشیم
- ۲۸۶ ما قد ترا بندهتر از سرو روانیم
- ۲۸۷ گرچه از جمع بی نیازانیم
- ۲۸۸ ما همه راه لب آن دلبر یغما زنیم
- ۲۸۹ او چنان داند که ما در عشق او کمتر زنیم
- ۲۹۰ باز ماندم در بلایی الغیاث ای دوستان
- ۲۹۱ سنایی را یکی برهان ز ننگ و نام جان ای جان
- ۲۹۲ مرا عشقت بنامیزد بدانسان پرورید ای جان
- ۲۹۳ تماشا را یکی بخرام در بستان جان ای جان
- ۲۹۴ جانا نخست ما را مرد مدام گردان
- ۲۹۵ ای وصل تو دستگیر مهجوران
- ۲۹۶ عاشقی گر خواهد از دیدار معشوقی نشان
- ۲۹۷ چون در معشوق کوبی حلقه عاشقوار زن
- ۲۹۸ چنگ در فتراک عشق هیچ بت رویی مزن
- ۲۹۹ جام را نام ای سنایی گنج کن
- ۳۰۰ ساقیا مستان خواب آلوده را بیدار کن
- ۳۰۱ خانهی طاعات عمارت مکن
- ۳۰۲ قومی که به افلاس گراید دل ایشان
- ۳۰۳ جوانی کردم اندر کار جانان
- ۳۰۴ ز دست مکر وز دستان جانان
- ۳۰۵ همه جانست سر تا پای جانان
- ۳۰۶ تخم بد کردن نباید کاشتن
- ۳۰۷ نینی به ازین باید با دوست وفا کردن
- ۳۰۸ چیست آن زلف بر آن روی پریشان کردن
- ۳۰۹ جانا ز لب آموز کنون بنده خریدن
- ۳۱۰ ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن
- ۳۱۱ ای سنایی در ره ایمان قدم هشیار زن
- ۳۱۲ ای برادر در ره معنی قدم هشیار زن
- ۳۱۳ ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن
- ۳۱۴ گر رهی خواهی زدن بر پردهی عشاق زن
- ۳۱۵ عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن
- ۳۱۶ خیز ای بت و در کوی خرابی قدمی زن
- ۳۱۷ ای رخ تو بهار و گلشن من
- ۳۱۸ ای نگار دلبر زیبای من
- ۳۱۹ گر کار بجز مستی اسکندر می من
- ۳۲۰ ای دوست ره جفا رها کن
- ۳۲۱ ایا معمار دین اول دل و دین را عمارت کن
- ۳۲۲ این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن
- ۳۲۳ ای باد به کوی او گذر کن
- ۳۲۴ غلاما خیز و ساقی را خبر کن
- ۳۲۵ غریب و عاشقم بر من نظر کن
- ۳۲۶ بند ترکش یک زمان ای ترک زیبا باز کن
- ۳۲۷ ساقیا برخیز و می در جام کن
- ۳۲۸ ای شوخ دیده اسب جفا بیش زین مکن
- ۳۲۹ جانا دل دشمنان حزین کن
- ۳۳۰ چشمکان پیش من پر آب مکن
- ۳۳۱ مکن آن زلف را چو دال مکن
- ۳۳۲ ای دل ار مولای عشقی یاد سلطانی مکن
- ۳۳۳ جانا اگر چه یار دگر میکنی مکن
- ۳۳۴ ای نموده عاشقی بر زلف و چاک پیرهن
- ۳۳۵ صبر کم گشت و عشق روز افزون
- ۳۳۶ ای ماه ماهان چند ازین ای شاه شاهان چند ازین
- ۳۳۷ ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این
- ۳۳۸ ای رشک رخ حورا آخر چه جمالست این
- ۳۳۹ خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
- ۳۴۰ خواجه سلام علیک آن لب چون نوش بین
- ۳۴۱ جاوید زی ای تو جان شیرین
- ۳۴۲ اسب را باز کشیدی در زین
- ۳۴۳ ای لعبت مشکین کله بگشای گوی از آن کله
- ۳۴۴ چون سخن زان زلف و رخ گویی مگو از کفر و دین
- ۳۴۵ گر نشد عاشق دو زلف یار بر رخسار او
- ۳۴۶ ای جهانی پر از حکایت تو
- ۳۴۷ ای شکسته رونق بازار جان بازار تو
- ۳۴۸ ای همه انصافجویان بندهی بیداد تو
- ۳۴۹ خنده گریند همی لاف زنان بر در تو
- ۳۵۰ حلقهی ارواح بینم گرد حلقهی گوش تو
- ۳۵۱ ای شادی و غم ز صلح و جنگ تو
- ۳۵۲ ای مونس جان من خیال تو
- ۳۵۳ ای دریغا گر رسیدی دی به من پیغام تو
- ۳۵۴ موی چون کافور دارم از سر زلفین تو
- ۳۵۵ تا کی از عشوه و بهانهی تو
- ۳۵۶ عاشقم بر لعل شکرخای تو
- ۳۵۷ باز افتادیم در سودای تو
- ۳۵۸ ای گشته ز تابش صفای تو
- ۳۵۹ ای کعبهی من در سرای تو
- ۳۶۰ تا بدیدم زلف عنبرسای تو
- ۳۶۱ ای ببرده آب آتش روی تو
- ۳۶۲ باد عنبر برد خاک کوی تو
- ۳۶۳ گر خسته دل همی نپسندی بیار رو
- ۳۶۴ ای خواب ز چشم من برون شو
- ۳۶۵ خه خه ای جان علیک عینالله
- ۳۶۶ ای قوم مرا رنجه مدارید علیالله
- ۳۶۷ ای ز آب زندگانی آتشی افروخته
- ۳۶۸ ای دل اندر بیم جان از بهر دل بگداخته
- ۳۶۹ من نه ارزیزم ز کان انگیخته
- ۳۷۰ ای نقاب از روی ماه آویخته
- ۳۷۱ بردیم باز از مسلمانی زهی کافر بچه
- ۳۷۲ آن جام لبالب کن و بردار مرا ده
- ۳۷۳ ساقیا مستان خوابآلوده را آواز ده
- ۳۷۴ ای من مه نو به روی تو دیده
- ۳۷۵ ای مهر تو بر سینهی من مهر نهاده
- ۳۷۶ ای سنایی خیز و بشکن زود قفل میکده
- ۳۷۷ زهی سروی که از شرمت همه خوبان سرافگنده
- ۳۷۸ از عشق آن دو نرجس وز مهر آن دو لاله
- ۳۷۹ دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
- ۳۸۰ پر کن صنما هلاقنینه
- ۳۸۱ جان جز پیش خود چمانه منه
- ۳۸۲ گر بگویی عاشقی با ما هم از یک خانهای
- ۳۸۳ سینه مکن گرچه سمن سینهای
- ۳۸۴ عقل و جانم برد شوخی آفتی عیارهای
- ۳۸۵ این چه رنگست برین گونه که آمیختهای
- ۳۸۶ ای جان و جهان من کجایی
- ۳۸۷ جانا نگویی آخر ما را که تو کجایی
- ۳۸۸ ای کرده دلم سوختهی درد جدایی
- ۳۸۹ از ماه رخی نوش لبی شوخ بلایی
- ۳۹۰ ای لعل ترا هر دم دعوی خدایی
- ۳۹۱ ای پیشهی تو جفانمایی
- ۳۹۲ ای یوسف ایام ز عشق تو سنایی
- ۳۹۳ آخر شرمی بدار چند ازین بدخویی
- ۳۹۴ بتا پای این ره نداری چه پویی
- ۳۹۵ کودکی داشتم خراباتی
- ۳۹۶ ای آنکه به دو لب سبب آب حیاتی
- ۳۹۷ غالیه بر عاج برآمیختی
- ۳۹۸ باز این چه عیاری را شب پوش نهادستی
- ۳۹۹ تا مسند کفر اندر اسلام نهادستی
- ۴۰۰ اگر در کوی قلاشی مرا یکبار بارستی
- ۴۰۱ دلا تا کی سر گفتار داری
- ۴۰۲ آن دلبر عیار من ار یار منستی
- ۴۰۳ یار اگر در کار من بیمار ازین به داشتی
- ۴۰۴ صنما آن خط مشکین که فراز آوردی
- ۴۰۵ ای راه ترا دلیل دردی
- ۴۰۶ تا معتکف راه خرابات نگردی
- ۴۰۷ زان خط که تو بر عارض گلنار کشیدی
- ۴۰۸ زهی پیمان شکن دلبر نکوپیمان به سر بردی
- ۴۰۹ دلم بردی و جان بر کار داری
- ۴۱۰ روی چو ماه داری زلف سیاه داری
- ۴۱۱ ای آنکه رخ چو ماه داری
- ۴۱۲ انصاف بده که نیک یاری
- ۴۱۳ در ره روش عشق چه میری چه اسیری
- ۴۱۴ عشق و شراب و یار و خرابات و کافری
- ۴۱۵ نگویی تا به گلبن بر چه غلغل دارد آن قمری
- ۴۱۶ چرا ز روی لطافت بدین غریب نسازی
- ۴۱۷ ای گل آبدار نوروزی
- ۴۱۸ ای سنایی چو تو در بند دل و جان باشی
- ۴۱۹ لولو خوشاب من از چنگ شد یکبارگی
- ۴۲۰ به درگاه عشقت چه نامی چه ننگی
- ۴۲۱ الا ای لعبت ساقی ز می پر کن مرا جامی
- ۴۲۲ ای پسر گونه ز عشقت دست بر سر دارمی
- ۴۲۳ تا به گرد روی آن شیرین پسر گردم همی
- ۴۲۴ ای چشم و چراغ آن جهانی
- ۴۲۵ ای زبدهی راز آسمانی
- ۴۲۶ تو آفت عقل و جان و دینی
- ۴۲۷ گاه آن آمد بتا کاندر خرابی دم زنی
- ۴۲۸ دلم بربود شیرینی نگاری سرو سیمینی
- ۴۲۹ الا ای نقش کشمیری الا ای حور خرگاهی
- ۴۳۰ عاشق نشوی اگر توانی
- ۴۳۱ ربی و ربکالله ای ماه تو چه ماهی
- ۴۳۲ برخی رویتان من ای رویتان چو ماهی
- ۴۳۳ صنما چبود اگر بوسگکی وام دهی
- ۴۳۴ گفتی که نخواهیم ترا گر بت چینی
- ۴۳۵ صبحدمان مست برآمد ز کوی