- ۱ ای قبهی گردندهی بیروزن خضرا
- ۲ به چشم نهان بین نهان جهان را
- ۳ آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
- ۴ سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
- ۵ نیز نگیرد جهان شکار مرا
- ۶ نکوهش مکن چرخ نیلوفری را
- ۷ ای روی داده صحبت دنیا را
- ۸ نیکوی تو چیست و خوش چه، ای برنا؟
- ۹ حکیمان را چه میگویند چرخ پیر و دورانها
- ۱۰ ای گشته جهان و دیده دامش را
- ۱۱ پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
- ۱۲ خواهی که نیاری به سوی خویش زیان را
- ۱۳ خداوندی که در وحدت قدیم است از همه اشیا
- ۱۴ ای کرده قال و قیل تو را شیدا
- ۱۵ ای پیر، نگه کن که چرخ برنا
- ۱۶ آن چیست یکی دختر دوشیزهی زیبا
- ۱۷ به چه ماند جهان مگر به سراب
- ۱۸ بر من بیچاره گشت سال و ماه و روز و شب
- ۱۹ ای شب تازان چو ز هجران طناب
- ۲۰ ای روا کرده فریبنده جهان بر تو فریب،
- ۲۱ ای آنکه جز طرب نه همی بینمت طلب
- ۲۲ این جهان خواب است، خواب، ای پور باب
- ۲۳ ای غریب آب غریبی ز تو بربود شباب
- ۲۴ ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،
- ۲۵ بر تو این خوردن و این رفتن و این خفتن و خاست
- ۲۶ هر که چون خر فتنهی خواب و خور است
- ۲۷ باز جهان تیز پر و خلق شکار است
- ۲۸ شاخ شجر دهر غم و مشغله بار است
- ۲۹ آنکه بنا کرد جهان زین چه خواست؟
- ۳۰ خرد چون به جان و تنم بنگریست
- ۳۱ از گردش گیتی گله روا نیست
- ۳۲ مر چرخ را ضرر نیست وز گردشش خبر نیست
- ۳۳ چون در جهان نگه نکنی چون است؟
- ۳۴ ای پسر ار عمر تو یک ساعت است
- ۳۵ هر که گوید که چرخ بیکار است
- ۳۶ آن بی تن و جان چیست کو روان است؟
- ۳۷ بلی، بیگمان این جهان چون گیاست
- ۳۸ جز جفا با اهل دانش مر فلک را کار نیست
- ۳۹ ای به خور مشغول دایم چون نبات
- ۴۰ این تخت سخت گنبد گردان سرای ماست
- ۴۱ جهانا چون دگر شد حال و سانت؟
- ۴۲ ای خردمند نگه کن که جهان برگذر است
- ۴۳ اگر بزرگی و جاه و جلال در درم است
- ۴۴ گویند عقابی به در شهری برخاست
- ۴۵ هر چه دور از خرد همه بند است
- ۴۶ سفله جهان، ای پسر، چو چشمه شور است
- ۴۷ نشنیدهای که زیر چناری کدو بنی
- ۴۸ چون تیغ به دست آری مردم نتوان کشت
- ۴۹ ای نشسته خوش و بر تخت کشیده نخ
- ۵۰ ای خوانده کتاب زند و پازند
- ۵۱ از اهل ملک در این خیمهی کبود که بود
- ۵۲ یکی بیجان و بیتن ابلق اسپی کو نفرساید
- ۵۳ این جهان بیوفا را بر گزیدو بد گزید
- ۵۴ مردم نبود صورت مردم حکما اند
- ۵۵ ز جور لشکر خرداد و مرداد
- ۵۶ این رقیبان که بر این گنبد پیروزه درند
- ۵۷ چونکه نکو ننگری جهان چون شد؟
- ۵۸ گزینم قران است و دین محمد
- ۵۹ آن کن ای جویای حکمت کاهل حکمت آن کنند
- ۶۰ در این مقام اگر می مقام باید کرد
- ۶۱ چند گوئی که؟ چو ایام بهار آید
- ۶۲ در درج سخن بگشای بر پند
- ۶۳ آزردن ما زمانه خو دارد
- ۶۴ خردمند را می چه گوید خرد؟
- ۶۵ کسی که قصد ز عالم به خواب و خور دارد
- ۶۶ خوب یکی نکته یادم است زاستاد
- ۶۷ جان و خرد رونده بر این چرخ اخضرند
- ۶۸ بالای هفت چرخ مدور دو گوهرند
- ۶۹ چند گردی گردم ای خیمهی بلند؟
- ۷۰ ای هفت مدبر که بر این پرده سرائید
- ۷۱ ای خواجه جهان حیل بسی داند
- ۷۲ هوشیاران ز خواب بیدارند
- ۷۳ مرد چون با خویشتن شمار کند
- ۷۴ صبا باز با گل چه بازار دارد؟
- ۷۵ هر که جان خفته را از خواب جهل آوا کند
- ۷۶ کسی کز راز این دولاب پیروزه خبر دارد
- ۷۷ چون همی بودهها بفرساید
- ۷۸ آمد بهار و نوبت صحرا شد
- ۷۹ تا مرد خر و کور کر نباشد
- ۸۰ ای شده چاکر آن درگه انبوه بلند
- ۸۱ جز که هشیار حکیمان خبر از کار ندارند
- ۸۲ نندیشم از کسی که به نادانی
- ۸۳ مردم سفله به سان گرسنه گربه
- ۸۴ این دهر باشگونه چو بستیزد
- ۸۵ چو تنها بوی گربهات مونس آید
- ۸۶ ز بند آز بجز عاقلان نرستهستند
- ۸۷ از بهر چه این خر رمه بیبند و فسارند؟
- ۸۸ وعدهی این چرخ همه باد بود
- ۸۹ فرو مایه چون سیر خورده بباشد
- ۹۰ گویمت چگونه شود زنده کو هلاک شود:
- ۹۱ بر دشمنی دشمنت چو دیدی
- ۹۲ بر ره مکر و حسد مپوی ازیراک
- ۹۳ نبینی بر درخت این جهان بار
- ۹۴ برکن زخواب غفلت پورا سر
- ۹۵ ای کهن گشته در سرای غرور
- ۹۶ ای گشته جهان و خوانده دفتر
- ۹۷ با خویشتن شمار کن ای هوشیار پیر
- ۹۸ ای چنبر گردنده بدین گوی مدور
- ۹۹ این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
- ۱۰۰ اصل نفع و ضر و مایهی خوب و زشت و خیر و شر
- ۱۰۱ ای به هوا و مراد این تن غدار
- ۱۰۲ یکی خانه کردند بس خوب و دلبر
- ۱۰۳ ای زده تکیه بر بلند سریر
- ۱۰۴ ای خوانده بسی علم و جهان گشته سراسر،
- ۱۰۵ ای ذات تو ناشده مصور
- ۱۰۶ بنالم به تو ای علیم قدیر
- ۱۰۷ ای حجت بسیار سخن، دفتر پیش آر
- ۱۰۸ ای خردمند و هنر پیشه و بیدار و بصیر
- ۱۰۹ ای یار سرود و آب انگور
- ۱۱۰ هشیار باش و خفته مرو تیز بر ستور
- ۱۱۱ برآمد سپاه بخار از بحار
- ۱۱۲ نگه کن زده صف دو انبوه لشکر
- ۱۱۳ پند بدادمت من، ای پور، پار
- ۱۱۴ نشنودهای که دید یکی زیرک
- ۱۱۵ ای کهن گشته تن و دیده بسی نعمت و ناز
- ۱۱۶ ای تو را آروزی نعمت و ناز
- ۱۱۷ کسی پر خانه دشتی دید هرگز
- ۱۱۸ ای خداوند این کبود خراس
- ۱۱۹ ای بستهی خود کرده دل خلق به ناموس
- ۱۲۰ مرد را خوار چه دارد؟ تن خوش خوارش
- ۱۲۱ ای متحیر شده در کار خویش
- ۱۲۲ پشتم قوی به فضل خدای است و طاعتش
- ۱۲۳ چه بود این چرخ گردان را که دیگر گشت سامانش؟
- ۱۲۴ نگذاشت خواهد ایدرش
- ۱۲۵ صعبتر عیب جهان سوی خرد چیست ؟ فناش
- ۱۲۶ چون گشت جهان را دگر احوال عیانیش؟
- ۱۲۷ گردش این گنبد و مکر و دهاش
- ۱۲۸ بفریفت این زمان چو آهرمنش
- ۱۲۹ وبال است بر مرد عمر درازش
- ۱۳۰ هر کس به نسب نیک ندانی و به آلش
- ۱۳۱ ای خفته همه عمر و شده خیره و مدهوش
- ۱۳۲ جهان را دگرگونه شد کارو بارش
- ۱۳۳ چو شمشیر بایدت بود، ای برادر،
- ۱۳۴ این طارم بیقرار ازرق
- ۱۳۵ ای فگنده امل دراز آهنگ
- ۱۳۶ گر دگرگون بود حالت پارسال
- ۱۳۷ ای به سر برده خیره عمر طویل
- ۱۳۸ گنبد پیروزهگون پر ز مشاعل
- ۱۳۹ این باز سیه پیسه نگر بیپر و چنگال
- ۱۴۰ ای نام شنوده عاجل و آجل
- ۱۴۱ طمع ندارم ازین پس زخلق جاه و محل
- ۱۴۲ گسستم ز دنیای جافی امل
- ۱۴۳ مانده به یمگان به میان جبال
- ۱۴۴ گرامی چو مال و قوی چون جبال
- ۱۴۵ لشکر پیری فگند و قافله ذل
- ۱۴۶ امتت را چون نبینی بر چه سانند؟ ای رسول
- ۱۴۷ حاجیان آمدند با تعظیم
- ۱۴۸ این روزگار بیخطر و کار بینظام
- ۱۴۹ اگر کار بوده است و رفته قلم
- ۱۵۰ دام است جهان تو، ای پسر، دام
- ۱۵۱ به راه دین نبی رفت ازان نمییاریم
- ۱۵۲ بسی رفتم پس آز اندر این پیروزه گون پشکم
- ۱۵۳ گر مستمند و با دل غمگینم
- ۱۵۴ دل ز افتعال اهل زمانه ملا شدم
- ۱۵۵ از بهر چه این کبود طارم
- ۱۵۶ ای بار خدای و کردگارم
- ۱۵۷ ای شسته سر و روی به آب زمزم
- ۱۵۸ ای عجب ار دشمن من خود منم
- ۱۵۹ پانزده سال برآمد که به یمگانم
- ۱۶۰ این چه خلق و چه جهان است، ای کریم؟
- ۱۶۱ از من برمید غمگسارم
- ۱۶۲ من چو نادانان بر درد جوانی ننوم
- ۱۶۳ اگر بر تن خویش سالار و میرم
- ۱۶۴ گر تو ای چرخ گردان مادرم
- ۱۶۵ اگر با خرد جفت و اندر خوریم
- ۱۶۶ من دگرم یا دگر شدهاست جهانم
- ۱۶۷ از صحبت خلق دل گسستم
- ۱۶۸ دوش تا هنگام صبح از وقت شام
- ۱۶۹ ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم
- ۱۷۰ از دهر جفا پیشه زی که نالم؟
- ۱۷۱ شاید که حال و کار دگر سان کنم
- ۱۷۲ عقل چه آورد ز گردون پیام
- ۱۷۳ ای تن تیره اگر شریفی اگر دون
- ۱۷۴ ای ستمگر فلک ای خواهر آهرمن
- ۱۷۵ مر جان مرا روان مسکین
- ۱۷۶ ای شده مشغول به کار جهان
- ۱۷۷ سوار سخن را ضمیر است میدان
- ۱۷۸ بر جستن مراد دل ای مسکین
- ۱۷۹ ز من معزول شد سلطان شیطان
- ۱۸۰ حکمتی بشنو به فضل ای مستعین
- ۱۸۱ که پرسد زین غریب خوار محزون
- ۱۸۲ بشنو که چه گوید همیت دوران
- ۱۸۳ چرخ پنداری بخواهد شیفتن
- ۱۸۴ دیر بماندم در این سرای کهن من
- ۱۸۵ امهات و نبات با حیوان
- ۱۸۶ ای دننده همچو دن کرده رخان از خون دن
- ۱۸۷ در دلم تا به سحرگاه شب دوشین
- ۱۸۸ چه گوئی؟ ای شده زین گوی گردان پشت تو چوگان
- ۱۸۹ تا کی کنی گله که نه خوب است کار من
- ۱۹۰ درد گنه را نیافتند حکیمان
- ۱۹۱ چند کنی جای چنین به گزین؟
- ۱۹۲ این گنبد پیروزهی بیروزن گردان
- ۱۹۳ ای شده مفتون به قولهای فلاطون،
- ۱۹۴ بنگر بدین رباط و بدین صعب کاروان
- ۱۹۵ بر جانور و نبات و ارکان
- ۱۹۶ غریبی می چه خواهد یارب از من؟
- ۱۹۷ از کین بتپرستان در هند و چین و ماچین
- ۱۹۸ مکر و حسد را ز دل آوار کن
- ۱۹۹ ای افسر کوه و چرخ را جوشن
- ۲۰۰ چرخ گردنده و اجرام و چهار ارکان
- ۲۰۱ چیست آن لشکر فریشتگان
- ۲۰۲ جوانی شد، او را فراموش کن
- ۲۰۳ ای مر تورا گرفته بت خوش زبان زبون،
- ۲۰۴ از بهر چه، ای پیر هشیوار هنربین،
- ۲۰۵ فریاد به لااله الا هو
- ۲۰۶ چون فروماندی ز بد کردار خویش
- ۲۰۷ ایا گشته غره به مکر زمانه
- ۲۰۸ گرگ آمده است گرسنه و دشت پر بره
- ۲۰۹ دور باش ای خواجه زین بیمر گله
- ۲۱۰ ناید هگرز از این یله گو باره
- ۲۱۱ ای زود گرد گنبد بر رفته
- ۲۱۲ گشت جهان کودکی دوازده ساله
- ۲۱۳ بدخو جهان تو را ندهد دسته
- ۲۱۴ بسی کردم گه و بیگه نظاره
- ۲۱۵ ای خورده خوش و کرده فراوان فره
- ۲۱۶ به فرش و اسپ و استام و خزینه
- ۲۱۷ مکر جهان را پدید نیست کرانه
- ۲۱۸ داری سخنی خوب گوش یا نه؟
- ۲۱۹ بگسل رسن از بیفسار عامه
- ۲۲۰ جهان دامگاهی است بس پر چنه
- ۲۲۱ تا کی خوری دریغ ز برنائی؟
- ۲۲۲ چو رسم جهان جهان پیش بینی
- ۲۲۳ گر نخواهی ای پسر تا خویشتن مجنون کنی
- ۲۲۴ ای کرده سرت خو به بیفساری
- ۲۲۵ ای آنکه ندیم باده و جامی
- ۲۲۶ ای آنکه به تن ز ارزوی مال چو نالی
- ۲۲۷ گشتن این گنبد نیلوفری
- ۲۲۸ ای عورت کفر و عیب نادانی
- ۲۲۹ کارو کردار تو ای گنبد زنگاری
- ۲۳۰ سفله جهانا چو گرد گرد بنائی
- ۲۳۱ ای گشت زمان زمن چه میخواهی؟
- ۲۳۲ ای غره شده به پادشائی
- ۲۳۳ جهان را نیست جز مردم شکاری
- ۲۳۴ ایا دیده تا روز شبهای تاری
- ۲۳۵ نماند کار دنیا جز به بازی
- ۲۳۶ بگذر ای باد دلافروز خراسانی
- ۲۳۷ گر خرد را بر سر هشیار خویش افسر کنی
- ۲۳۸ ای شده مشغول به ناکردنی،
- ۲۳۹ ای مانده به کوری و تنگ حالی
- ۲۴۰ تمییز و هوش و فکرت و بیداری
- ۲۴۱ این چه خیمه است این که گوئی پر گهر دریاستی
- ۲۴۲ دگر ره باز با هر کوهساری
- ۲۴۳ پیشهی این چرخ چیست؟ مفتعلی
- ۲۴۴ جهان بازی گری داند مکن با این جهان بازی
- ۲۴۵ ای به خطاها بصیر و جلد وملی
- ۲۴۶ شادی و جوانی و پیشگاهی
- ۲۴۷ ای آدمی به صورت و بیهیچ مردمی
- ۲۴۸ گرت باید که تن خویش به زندان ندهی
- ۲۴۹ چه چیز بهتر و نیکوتر است در دنیی؟
- ۲۵۰ شبی تاری چو بیساحل دمان پر قیر دریائی
- ۲۵۱ آسایشت نبینم ای چرخ آسیائی
- ۲۵۲ این کهن گیتی ببرد از تازه فرزندان ئوی
- ۲۵۳ ای طمع کرده ز نادانی به عمر هرگزی
- ۲۵۴ آمد و پیغام حجت گوشدار ای ناصبی
- ۲۵۵ آن جنگی مرد شایگانی
- ۲۵۶ دیوی است جهان پیر و غداری
- ۲۵۷ اگر زگردش جافی فلک همی ترسی
- ۲۵۸ آن قوت جوانی وان صورت بهشتی
- ۲۵۹ جهانا عهد با من جز چنین بستی
- ۲۶۰ ای گرد گرد گنبد طارونی
- ۲۶۱ ای گشته سوار جلد بر تازی
- ۲۶۲ بر مرکبی به تندی شیطانی
- ۲۶۳ بهار دل دوستدار علی
- ۲۶۴ جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی؟
- ۲۶۵ نگه کن سحرگه به زرین حسامی
- ۲۶۶ ایا همیشه به نوروز سوی هر شجری
- ۲۶۷ مردم اگر این تن ساسیستی
- ۲۶۸ چنین زرد و نوان مانند نالی
- ۲۶۹ دلیت باید پر عقل و سر ز جهل تهی
- ۲۷۰ بینی آن باد که گوئی دم یارستی
- ۲۷۱ از آن پس کاین جهان را آزمودی گر خردمندی
- ۲۷۲ ای داده دل و هوش بدین جای سپنجی
- ۲۷۳ این تن من تو مگر بچهی گردونی
- ۲۷۴ آنچهت بکار نیست چرا جوئی؟
- ۲۷۵ جهانا چه در خورد و بایستهای!
- ۲۷۶ اگر نه بستهی این بیهنر جهان شدهای
- ۲۷۷ ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی
- ۲۷۸ چنین در کارها بسیار مندیش
- ۲۷۹ چند گردی گرد این بیچارگان؟
- ۲۸۰ ای همه گفتار خوب بیکردار،
- ۲۸۱ تا کی از آرزوی جاه و خطر