- ۲۱ دگر برون شدنم زین دیار ممکن نیست
- ۲۲ جانا بیا که بی تو دلم را قرار نیست
- ۲۳ حاصل ز زندگانی ما جز وبال نیست
- ۲۴ هرگز دلم ز کوی تو جائی دگر نرفت
- ۲۵ در خانه تا قرابهی ما پر شراب نیست
- ۲۶ دلی که بستهی زنجیر زلف یاری نیست
- ۲۷ بیش از این برگ فراق رخ جانانم نیست
- ۲۸ سر نخوانیم که سودا زدهی موئی نیست
- ۲۹ نه به ز شیوهی مستان طریق ورائی هست
- ۳۰ دوشم غم تو ملک سویدا گرفته بود
- ۳۱ ز من مپرس که بر من چه حال میگذرد
- ۳۲ دردا که درد ما به دوائی نمیرسد
- ۳۳ نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد
- ۳۴ دلم ز عشق تبرا نمیتواند کرد
- ۳۵ ساقیا باز خرابیم بده جامی چند
- ۳۶ ترا که گفت که با ما وفا نشاید کرد
- ۳۷ نقش روی توام از پیش نظر مینرود
- ۳۸ گرم عنایت او در بروی بگشاید
- ۳۹ دوش اشگم سر به جیحون میکشید
- ۴۰ هرگز کسی به خوبی چون یار ما نباشد