- ۵۴۱ یار ما را گر غمی از یار نبود گو مباش
- ۵۴۲ زهی مستی من ز بادام مستش
- ۵۴۳ مستم ز دو چشم نیمه مستش
- ۵۴۴ مبرید نام عنبر بر زلف چون کمندش
- ۵۴۵ رخت شمع شبستان مینهندش
- ۵۴۶ سرو را پای به گل میرود از رفتارش
- ۵۴۷ رقیب اگر بجفا باز داردم ز درش
- ۵۴۸ گلزار جنتست رخ حور پیکرش
- ۵۴۹ آن ماه بین که فتنه شود مهر انورش
- ۵۵۰ هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
- ۵۵۱ رقم ز غالیه بر طرف لاله زار مکش
- ۵۵۲ گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش
- ۵۵۳ آه از آن یار که نبود خبر از یارانش
- ۵۵۴ اگر او سخن نگوید سخنست در دهانش
- ۵۵۵ دگر وجود ندارد لطیفهئی ز دهانش
- ۵۵۶ بیرون ز کمر هیچ ندیدم ز میانش
- ۵۵۷ آنکه جز نام نیابند نشان از دهنش
- ۵۵۸ حسد از هیچ ندارم مگر از پیرهنش
- ۵۵۹ ترک خنجرکش لشکرشکن ترلک پوش
- ۵۶۰ ای شب زلفت غالیه سا وی مه رویت غالیه پوش