- ۱۶۱ دیشب درآمد از درم آنماه چهره مست
- ۱۶۲ اگر چه بلبل طبعم هزار دستانست
- ۱۶۳ نظری کن اگرت خاطر درویشانست
- ۱۶۴ آن جوهر جانست که در گوهر کانست
- ۱۶۵ دلم با مردم چشمت چنانست
- ۱۶۶ مرا یاقوت او قوت روانست
- ۱۶۷ یاقوت روان بخش تو تا قوت روانست
- ۱۶۸ گفتم که چرا صورتت از دیده نهانست
- ۱۶۹ روز رخسار تو ماهی روشنست
- ۱۷۰ بوقت صبح می روشن آفتاب منست
- ۱۷۱ سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
- ۱۷۲ گل بستان خرد لفظ دلارای منست
- ۱۷۳ زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
- ۱۷۴ آن ترک پریچهره مگر لعبت چینست
- ۱۷۵ آن حور ماه چهره که رضوان غلام اوست
- ۱۷۶ گر سردر آورد سرم آنجا که پای اوست
- ۱۷۷ من بقول دشمنان هرگز نگیرم ترک دوست
- ۱۷۸ عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست
- ۱۷۹ ای فدای قامتت هر سرو بستانی که هست
- ۱۸۰ ایکه از دفتر حسنت مه تابان بابیست