- ۴۶۱ کسی را از تو کامی برنیاید
- ۴۶۲ مهی چون او به ماهی برنیاید
- ۴۶۳ در پای تو هرکس که سر انداز نیاید
- ۴۶۴ جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید
- ۴۶۵ به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید
- ۴۶۶ وهم بسی رفت و مکانش ندید
- ۴۶۷ صبح چون گلشن جمال تو دید
- ۴۶۸ جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید
- ۴۶۹ مستم ز در خانهی خمار برآرید
- ۴۷۰ سبزه پیرامن سرچشمهی نوشش نگرید
- ۴۷۱ آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید
- ۴۷۲ دوش چون موکب سلطان خیالش برسید
- ۴۷۳ حدیث شمع از پروانه پرسید
- ۴۷۴ سخن یار ز اغیار بباید پوشید
- ۴۷۵ همچو شمعم بشبستان حرم یاد کنید
- ۴۷۶ آن شکر لب که نباتش ز شکر میروید
- ۴۷۷ کیست که با من حدیث یار بگوید
- ۴۷۸ ز شهریار که آید که حال یار بگوید
- ۴۷۹ مرغ جم باز حدیثی ز سبا میگوید
- ۴۸۰ دست گیرید و بدستم می گلفام دهید