- ۱ سبحان قادری که صفاتش ز کبریا
- ۲ ای مرغ روح بر پر ازین دام پر بلا
- ۳ مورچهی خط تو، کرد چو موری مرا
- ۴ خطاب هاتف دولت رسید دوش به ما
- ۵ اگر ز گلبن خلقش گلی به بار رسد
- ۶ ندارد درد من درمان دریغا
- ۷ وقت کوچ است الرحیل ای دل ازین جای خراب
- ۸ بس کز جگرم خون دگرگونه چکیده است
- ۹ بر گذر ای دل غافل که جهان برگذر است
- ۱۰ چرخ مردم خوار اگر روزی دو مردمپرور است
- ۱۱ هر دل که در حظیرهی حضرت حضور یافت
- ۱۲ غره مشو گر ز چرخ کار تو گردد بلند
- ۱۳ جانم ز سر کون به سودا در اوفتاد
- ۱۴ هرکه بر پستهی خندان تو دندان دارد
- ۱۵ دم عیسی است که بوی گل تر میآرد
- ۱۶ ای پردهساز گشته درین دیر پرده در
- ۱۷ ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار
- ۱۸ ای در غرور نفس به سر برده روزگار
- ۱۹ دلا گذر کن ازین خاکدان مردم خوار
- ۲۰ آنچه در قعر جان همییابم
- ۲۱ دلی پر گوهر اسرار دارم
- ۲۲ نه پای آنکه از کرهی خاک بگذرم
- ۲۳ آتش تر میدمد از طبع چون آب ترم
- ۲۴ اگر به مدت جاوید ذرههای جهان
- ۲۵ ای همنفسان تا اجل آمد به سر من
- ۲۶ ای روی درکشیده به بازار آمده
- ۲۷ مکن مدار برای من ای پسر روز
- ۲۸ ای حلقهی درگاه تو هفت آسمان سبحانه
- ۲۹ الا ای یوسف قدسی برآی از چاه ظلمانی
- ۳۰ گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی