- ۲۱ شد وقت مرگ نوش لبی همنشین مرا
- ۲۲ وقت مردن پا نهاد آن شمع بالین مرا
- ۲۳ ساقیا کمتر می امشب از کرم دادی مرا
- ۲۴ گر به تیغت میزند گردن بنه تسلیم را
- ۲۵ جان به لب آمد و بوسید لب جانان را
- ۲۶ ترک چشم تو بیارست صف مژگان را
- ۲۷ تا لعل تو باده داده یاران را
- ۲۸ به یک پیمانه با ساقی چنان بستیم پیمان را
- ۲۹ دادیم به یک جلوهی رویت دل و دین را
- ۳۰ در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را
- ۳۱ بوسه آخر نزدم آن دهن نوشین را
- ۳۲ من گرفتهام بر کف نقد جان شیرین را
- ۳۳ چنان بر صد مرغ دل فکند آن زلف پرچین را
- ۳۴ جستیم راه میکده و خانقاه را
- ۳۵ غرق مهر شاه دیدم آفتاب و ماه را
- ۳۶ هر جا کشند صورت زیبای شاه را
- ۳۷ دی به رهش فکندهام طفل سرشک دیده را
- ۳۸ آن که نهاده در دلم حسرت یک نظاره را
- ۳۹ آشنا خواهی گر ای دل با خود آن بیگانه را
- ۴۰ کاش آن صنم آماده شدی جلوهگری را