- ۲۸۱ یا رب این نوگل خندان که سپردی به منش
- ۲۸۲ ببرد از من قرار و طاقت و هوش
- ۲۸۳ سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش
- ۲۸۴ هاتفی از گوشه میخانه دوش
- ۲۸۵ در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
- ۲۸۶ دوش با من گفت پنهان کاردانی تیزهوش
- ۲۸۷ ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
- ۲۸۸ کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
- ۲۸۹ مجمع خوبی و لطف است عذار چو مهش
- ۲۹۰ دلم رمیده شد و غافلم من درویش
- ۲۹۱ ما آزمودهایم در این شهر بخت خویش
- ۲۹۲ قسم به حشمت و جاه و جلال شاه شجاع
- ۲۹۳ بامدادان که ز خلوتگه کاخ ابداع
- ۲۹۴ در وفای عشق تو مشهور خوبانم چو شمع
- ۲۹۵ سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
- ۲۹۶ طالع اگر مدد دهد دامنش آورم به کف
- ۲۹۷ زبان خامه ندارد سر بیان فراق
- ۲۹۸ مقام امن و می بیغش و رفیق شفیق
- ۲۹۹ اگر شراب خوری جرعهای فشان بر خاک
- ۳۰۰ هزار دشمنم ار میکنند قصد هلاک