- ۲۶۱ درآ که در دل خسته توان درآید باز
- ۲۶۲ حال خونین دلان که گوید باز
- ۲۶۳ بیا و کشتی ما در شط شراب انداز
- ۲۶۴ خیز و در کاسه زر آب طربناک انداز
- ۲۶۵ برنیامد از تمنای لبت کامم هنوز
- ۲۶۶ دلم رمیده لولیوشیست شورانگیز
- ۲۶۷ ای صبا گر بگذری بر ساحل رود ارس
- ۲۶۸ گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
- ۲۶۹ دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بس
- ۲۷۰ درد عشقی کشیدهام که مپرس
- ۲۷۱ دارم از زلف سیاهش گله چندان که مپرس
- ۲۷۲ بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
- ۲۷۳ اگر رفیق شفیقی درست پیمان باش
- ۲۷۴ به دور لاله قدح گیر و بیریا میباش
- ۲۷۵ صوفی گلی بچین و مرقع به خار بخش
- ۲۷۶ باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
- ۲۷۷ فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
- ۲۷۸ شراب تلخ میخواهم که مردافکن بود زورش
- ۲۷۹ خوشا شیراز و وضع بیمثالش
- ۲۸۰ چو برشکست صبا زلف عنبرافشانش