وقت طرب خوش یافتم آن دلبر طناز را
|
|
ساقی بیار آن جام می مطرب بزن آن ساز را
|
امشب که بزم عارفان از شمع رویت روشنست
|
|
آهسته تا نبود خبر رندان شاهدباز را
|
دوش ای پسر می خوردهای چشمت گواهی میدهد
|
|
باری حریفی جو که او مستور دارد راز را
|
روی خوش و آواز خوش دارند هر یک لذتی
|
|
بنگر که لذت چون بود محبوب خوش آواز را
|
چشمان ترک و ابروان جان را به ناوک میزنند
|
|
یا رب که دادست این کمان آن ترک تیرانداز را
|
شور غم عشقش چنین حیفست پنهان داشتن
|
|
در گوش نی رمزی بگو تا برکشد آواز را
|
شیراز پرغوغا شدست از فتنه چشم خوشت
|
|
ترسم که آشوب خوشت برهم زند شیراز را
|
من مرغکی پربستهام زان در قفس بنشستهام
|
|
گر زان که بشکستی قفس بنمودمی پرواز را
|
سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دام آوردهام
|
|
مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را
|