ترکیب بند در مدح ایرانشاه

چون ترا دیدم نگردم گرد این و آن از آنک چون به دست آید معانی کس نگردد گرد نام
چون تو در بخشش به هفت اقلیم عالم در کجاست چون تو ممدوحی سزای معنوی شعرم کدام
جاه و مقدار تو از زینت بدان موضع رسید کاسمان عقل و جان در تحت چونین جاه باد

هست کمتر عمر بدگوی تو از روی نهاد از چراغ بی حجاب اندر بیابان روز باد
هر که از اطراف عالم بار کرد امیدوار چون بدین حضرت رسید آن بار خویش اینجا گشاد
در زمان مکرمت چون تو کجا باشد کریم در جهان مردمی هرگز نباشد چون تو راد
هر چه در گیتی حکیمی بود یک یک سوی تو آمد و برخواند شعر و صله بستد رفت شاد
گر سوی صدرت چو ایشان آمدم نشگفت از آنک هم نشیند گه گهی بر آشیانه‌ی باز خاد
مدحتی گفتم ترا چونان که کس، کس را نگفت خلعتی ده مر مرا چونان که کس ، کس را نداد
من ثناگوی توام زیرا نژادم نیست بد خود نکو گوی تو نبود هر که باشد بد نژاد
از سبک روحی که هستی دانم اندیشی به دل کاین گران قواد ناگه سوی ما چون اوفتاد
این کریمی کی فرامش گرددم کز روی لطف بارها ز آزادمردی کردی از من بنده یاد
از فعال شاعران خر تمیز بی ادب وز خصال خواجگان گاوریش بدنهاد
دولتی بود از تو کان آزاد و فارغ بودیم از محالات فلان شاگرد و بهمان اوستاد
خویشتن را در تو مهتر چون بپیوستم ز بیم رحمتی کن بر چو من شاعر که رحمت بر تو باد
در زمان بادت به نیکو سیرتی عمر دراز در ازای عمر تو دست زمان کوتاه باد

از برای خدمتت را صف زده همچون خدم تیغ داران با وشاح و با کمر همچون قلم
خاصه بهر خلعت ذات ترا بود آنکه زد علم تقدیر ازل در عالم صورت علم
از برای خدمتت بود آنکه آمد در وجود از برای رتبتت بود آنکه رفت اندر عدم
تخته‌ی خاکی بدین گیتی و گردون هندسی مردمان همچون رقمهای کسور اندر قدم