ماهی که ز رخسارش فتنهست به چین اندر | وز طرهی طرارش رخنهست بدین اندر | |
افسون لب عیسی دارد به دهان اندر | برهان کف موسی دارد به جبین اندر | |
کز نوک سلیمانی بر طرف کمر دارد | وز ننگ سلیمان را دارد به نگین اندر | |
از طلعت و رخسارش خورشید چو مظلومان | افتد ز فلک هر دم پیشش به زمین اندر | |
خرم بود آن روزی کز بهر طرب دارم | زلفش به یسار اندر ساغر به یمین اندر |